محمود حسینی‌زاد، زاده ۱۳۲۵ تهران، سرشناس‌ترین مترجم آثار آلمانی، نمایش‌نامه نویس، داستان‌نویس و منتقد ادبی ایرانی است.

برای ترجمه به سفارت لهستان رفتم و تلفظ اسامی را از یک لهستانی پرسیدم

قدس آنلاین:  محمود حسینی‌زاد، زاده ۱۳۲۵ تهران، سرشناس‌ترین مترجم آثار آلمانی، نمایش‌نامه نویس، داستان‌نویس و منتقد ادبی ایرانی است. آن‌قدر سرشناس که شاید نیازی به معرفی نداشته باشد اما به رسم ادب باید گفت آثاری مانند «نهاده سر غریبانه به دیوار»، «تگرگ آمد امسال بر سان مرگ» و مجموعه داستان‌های «سیاهی چسبناک شب»، «ین برف کی آمد»، «آسمان، کیپ ابر» و «سرش را گذاشت روی فلز سرد - از کشتن و رفتن»، «گذران روز» (داستان‌های یودیت هرمان، اینگو شولتسه، یولیا فرانک، زیبیله برگ)، «مقبره‌دار و مرگ» (داستان‌های کافکا، مان، توما، بول، برشت و…)، «قاضی و جلادش»، «قول» و «سوء‌ظن» آثار فریدریش دورنمات، «این سوی رودخانه ادر»، «آلیس» و «اول عاشقی» آثار یودیت هرمان، «مثلاً برادرم» نوشته اووه تیم و «اگنس» اثر پتر اشتام بخشی از آثار تألیفی و ترجمه‌های او هستند.

حسینی زاد خود را منحصر به ترجمه نکرده و دل به تألیف دارد و در ترجمه هم به سراغ آثار و نویسندگانی رفته که در ایران کمتر شناخته شده‌اند و البته در این راه هم پسند شخصی خود را ملاک انتخاب قرار داده است.

تلاش و فعالیت‌های او در ترجمه و معرفی ادبیات آلمان در ایران سبب شد در سال ۲۰۱۳ (۱۳۹۲) از سوی انستیتو گوته در آلمان به وی مدال گوته تقدیم و از او به عنوان مترجمی که «با دقت و حساسیت راه را برای واژه هموار می‌کند و امکان ارتباط‌های شخصی و فرهنگی را فراهم می‌آورد و با این کار موجب می‌شود در هر دو کشور تفاهم دوجانبه بین انسان‌ها برپا مانده و تقویت شود» تشکر و قدردانی شود.

دغدغه‌های حسینی‌زاد البته به این‌ها منحصر نبوده و او در طول عمر خود گریزی به تدریس زبان آلمانی، نقاشی، مترجمی رسمی و مقاله‌نویسی در حوزه نقد کتاب، فیلم و ادبیات آلمانی‌زبان هم زده است.

فرصت ارزنده‌ای که در قالب مصاحبه دست داده به بهانه آخرین اثر او یعنی «یادداشت‌های روزانه» اثر داوید روبینویچ است. روبینویچ از ۱۲ تا ۱۴ سالگی این خاطرات را که در قالب یادداشت‌ است درباره فجایع فاشیست‌های نازی در لهستان و جاهای مختلف دیگر می‌نویسد. این یادداشت‌ها پس از جنگ در اثاثیه خانواده روبینویچ در روستایی پیدا و توسط ناشری لهستانی منتشر می‌شود.

گفت‌وگوی ما را با محمود حسینی‌زاد، مترجم این اثر بخوانید.

*چطور دست به ترجمه «یادداشت‌های روزانه» روبینویچ زدید و چه قرابتی بین شما و این اثر به‌وجود آمد؟  

** حدود ۴۰ سال پیش این کتاب به دست من رسید. حال و هوای کتاب در مورد فاشیست بود، در حالی که اذهان عمومی شناخت چندانی از فاشیست و کارکرد آن نداشت. آن را ترجمه کردم اما به دلایل متعدد نه به دلیل سانسور، چاپ نشد. کتاب از چند سال پیش به ارشاد رفت و حتی چند سالی گم شد تا اینکه پیدا شد و چند ماه پیش، ارشاد چند ایراد در مورد یهودی‌ها و اردوگاه‌ها و تعداد کشته شده‌ها اعلام کرد؛ اصلاحات مورد نظر انجام شد تا سرانجام کتاب به چاپ رسید.

*درباره جنگ جهانی دوم و اشغالگری آلمان آثار هنری زیادی وجود دارد. در این یادداشت‌ها به مسائلی اشاره شده که حاوی اطلاعاتی تازه‌ و تا به‌حال جایی دیده نشده باشد؟ چون با انتشار هر کتابی که در ژانر خودنوشت و خاطره‌نویسی است بخشی از تاریخ جهان آشکار می‌شود.

** آثار هنری ممکن است زاییده تخیل نویسنده یا زاییده تحقیقات بسیار طولانی در مورد مصائب جنگ باشد؛ اما در ادبیات جهانی کتابی که کودکی تجربه‌های خود را دست اول و بدون اینکه تحت تأثیر کتاب یا ایدئولوژی باشد تا به این حد خالص بنویسد بسیار بسیار کم است؛ به همین دلیل آن را ترجمه کردم.

*می‌توان گفت این کتاب در دسته آثار نوجوان قرار می‌گیرد؟

** اصلاً و مطلقاً. کودک ۱۲ ساله‌ای این یادداشت‌ها را نوشته و بعد در اتاق گاز کشته شده است. به نظر من این کتاب در رده کتاب بزرگسالان قرار می‌گیرد تا برای دانستن مفهوم فاشیسم و بی‌عدالتی فاتح در حق مغلوب به کار گرفته شود. اصلاً در این رده نیست. البته می‌توان با ایجاد یک ظرفیت ذهنی برای نوجوانان، این مفاهیم را به آن‌ها گفت و در اینکه در آینده چه باید بکنند این کتاب راهنمایی‌شان کند. آن‌ها بلایی که سر این کودک آمده را می‌توانند درک کنند.

*پیشتر ترجمه‌های شما را از آثار «دورنمارت» و داستان و رمان‌های خاص و درخشانی مانند «اگنس» و «آسمان خیس» دیده بودیم. آیا این یادداشت‌های روزانه، اولویت تجربه شما از ترجمه ناداستان‌هاست؟

** نه این ترجمه جزو آن داستان‌ها قرار نمی‌گیرد، چون من ادبیات آلمانی‌زبان را ترجمه می‌کنم و این کتاب لهستانی است، به خصوص اینکه من ادبیات قرن ۲۱ را بیشتر ترجمه می‌کنم که شامل این اثر نمی‌شود. فقط به دلیل ناب و خالص بودن این تجربه، دست به ترجمه آن زدم. مثل این می‌ماند ما نویسندگان زیادی داریم که در مورد جنگ ایران و عراق می‌نویسند؛ بیشتر هم برمبنای شنیده‌ها و تخیلاتشان به رشته تحریر درآمده‌اند؛ حال اگر یادداشت‌هایی از یک کودک ۱۲ ساله در خرمشهر پیدا کنید که بمباران‌ها را به زبان خودش نوشته باشد خلوص و ناب بودنش آن را خاص می‌کند.

*احساس می‌کنم این اثر نسبت به بقیه آثارتان روی شما بیشتر تأثیر گذاشته؟

** بله درست است. ۴۰ سال پیش کتاب را ترجمه کردم و تمام مدت در اتاقم بوده واقعاً آن را دوست داشتم؛ ۱۰ سال پیش آن را به ناشر دادم. شاید این تنها کتابی بود که به خاطر آن به سفارت لهستان رفتم، البته در سال‌های ۵۸-۵۷ و تلفظ اسامی را از یک لهستانی پرسیدم تا مشکلی وجود نداشته باشد. بعدها با وجود اینکه ارشاد ایراد گرفت باز هم از چاپ این کتاب رضایت داشتم. البته حذف این کلمات خیلی هم به کتاب لطمه نزد، چون ناشر لهستانی بین یادداشت‌ها توضیحاتی داده و حذفیات از توضیحاتی انجام شده است.

*بازخورد مخاطب از این اثر تا به حال چگونه بوده و یا فکر می‌کنید چگونه باشد؟

** من پس از چاپ کتاب خیلی پیگیر این بازخوردها نمی‌شوم، چون در ایران وسیله و ابزاری برای پیگیری نداریم؛ نمی‌دانیم چه تعداد چاپ می‌شود و چه تعداد به فروش می‌رسد. اما کسانی که با من تماس داشتند واکنش بسیار خوبی دربرابر خواندن این کتاب نشان دادند یا در اینستاگرام بیان می‌کردند. این مسائل نشان می‌دهد کتاب بر مخاطب تأثیر زیادی داشته است. راوی کودک، وحشت از فاشیسم را بسیار ساده بیان کرده است.

*شما علاوه بر ترجمه، تألیف هم می‌کنید؛ تمایل قلبی شما به کدام سو است؟

** طبیعی است که انسان تألیف را بیشتر دوست دارد. این را دوستان مترجم و نویسنده و حتی مخاطبانم هم به من می‌گویند که بیشتر از ترجمه، بنویس. اما من حدود ۵۰-۴۰ سال است که ترجمه می‌کنم و از طرف دیگر آثاری هست که من دوست دارم ترجمه کنم تا دوستان و آشنایان و علاقمندان آن را بخوانند. برای من هردو این بخش‌ها به یک اندازه ارزش دارند.

*آیا این اثر آن‌قدر بر شما تأثیر گذاشته که در آینده تمایل داشته باشید خودتان کتابی ملهم از آن بنویسید؟

** در مورد این سبک نوشتن تجربه‌دارم، نه در قالب یادداشت بلکه با سبک مستندنویسی در مجموعه داستان «سرش را گذاشت روی فلز سرد» که داستان است ولی سبکی که برای نوشتنش انتخاب کردم مستندنویسی است؛ گویی دارم برای روزنامه می‌نویسم. این سبک در جهان شناخته شده و جا افتاده است؛ همان سبکی است که سوتلانا الکسیویچ، برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۵ استفاده کرده بود. البته باز هم تکرار می‌کنم این کتاب خاطره‌نویسی و یادداشت است و این سبک نوشتن را در ادبیات هم داریم و چیز عجیبی نیست، ولی می‌توان رویش کار کرد و داستان را به این سبک نوشت.

*شما در صحبت‌هایتان اشاره کردید برای ترجمه اخیراً سراغ آثار نویسندگان معاصر آلمانی رفته‌اید؛ در حالی که آثار متعددی از نویسندگان قدیمی آلمانی را نیز ترجمه کرده‌اید. چه قرابتی بین آثار معاصر و کلاسیک آلمانی می‌بینید؟

** من معتقدم دوره آثار قدیمی گذشته؛ ممکن است شاهکار ادبیات باشند اما دوره‌شان گذشته و رفته است. ضمن اینکه مترجمانی هستند که به آثار قدیمی علاقه دارند و فقط کلاسیک ترجمه می‌کنند، ولی من ترجیح می‌دهم آثار معاصر و روز را ترجمه کنم تا خودم و خواننده ایرانی با جریان ادبیات روز آشنا شویم. من به ادبیات معاصر بیشتر علاقه دارم.

*شما در آثار قدیمی هم سراغ هر اثری نرفته‌اید.

** من آثار کلاسیک آلمانی را به آن صورت ترجمه نکردم و کششی به آن ندارم؛ از قدیمی‌ها سراغ نویسندگان کلاسیک مدرن مثل برشت و دورنمایت رفتم. تنها ترجمه کلاسیکی که انجام دادم «اورستیا» اثر آیسخولوس است. این اثر یک تراژدی یونانی و ربطی به آثار آلمانی ندارد که البته یک کار سفارشی بود.

*در بین آثار نویسندگان آلمانی کدام نویسنده به فضای ذهنی شما نزدیک‌تر است؟

** به‌طبع همین آثاری که ترجمه کرده‌ام. آن‌هایی را که دوست داشتم ترجمه کرده‌ام. حالا ممکن است کتاب‌های دیگری باشند که نتوانستم به سراغشان بروم و ترجمه کنم ولی آثاری که ترجمه کرده‌ام تشخیص داده‌ام خوب هستند. از میان نویسندگان کلاسیک آثار برشت، دورنمایت و از میان نویسندگان جدید، آثار نویسندگانی مانند یودیت هرمان، اینگو شولتسه، آمینه سوگی ازدامار، پتر اشتام و برنهاردت شلینکو مورد علاقه من هستند.

*فضای ذهنی شما به کدام یک از نویسندگان ایرانی نزدیک‌تر است و به آثارش علاقه‌مند هستید؟

** تاریخ بیهقی، نثر قابوسنامه و مولوی را خیلی دوست دارم و روی من خیلی تأثیر می‌گذارند. از میان ادبیات امروز ایران به آثار ابراهیم گلستان، بعضی از داستان‌های گلشیری و علیزاده و شمیم بهار علاقه دارم.

*نگاهتان به فضای ترجمه در ایران چیست؟

** این بحث بسیار کلی است. کتابی با عنوان «تاریخ شفاهی ترجمه ایران» مشتمل بر گفت‌وگوهایی با ۱۰ مترجم از جمله خود من منتشر شده که در آن به طور مفصل درباره ترجمه در ایران صحبت شده است.اما باید بگویم ترجمه در ایران هم معضل است و هم نعمت که تحلیل آن فرصت مفصلی را می‌طلبد. با این حال من همیشه سعی کرده‌ام آثاری را ترجمه کنم که هم مناسب جامعه ادبی ما باشد و هم من از پس ترجمه آن برآیم.

* اثر تازه‌ای ترجمه کرده‌اید؟

** بله، رمان پلیسی «عدالت» نوشته فردریش دورنمات که مجوز ارشاد را هم دریافت کرده و به زودی منتشر می‌شود. پیش از این سه رمان پلیسی دیگر از این نویسنده به نام‌های «قاضی و جلادش»، «قول» و «سوء‌ظن» را ترجمه کرده بودم.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.