چند نفر از من و شما، حتی آن‌هایی که اهل سفر و گردشگری هستیم، ممکن است تا امروز نام «آویهنگ» به گوشمان خورده باشد؟ حدود ۶۰ کیلومتر که از سنندج بروید به غرب و به سمت مریوان، روستای خیلی قشنگی را می‌بینید که در محاصره کوه‌ها، وسط دره‌ای نه چندان پهناور، هر مسافر و بیننده‌ای را به خودش جذب می‌کند.

دربارۀ آرزوی سوم اشتباه می‌کرد

قدس آنلاین: چند نفر از من و شما، حتی آن‌هایی که اهل سفر و گردشگری هستیم، ممکن است تا امروز نام «آویهنگ» به گوشمان خورده باشد؟ حدود ۶۰ کیلومتر که از سنندج بروید به غرب و به سمت مریوان، روستای خیلی قشنگی را می‌بینید که در محاصره کوه‌ها، وسط دره‌ای نه چندان پهناور، هر مسافر و بیننده‌ای را به خودش جذب می‌کند. فقط صحبت چشم‌انداز کم‌نظیر کوهستانی، رودخانه‌های پرآب، جنگل‌های بلوط و باغ‌های سرسبز نیست. آویهنگ، گیاهان دارویی معروفی هم دارد و البته کوه «سنگ سرخ» که شاید از زیباترین مناظر استان کردستان باشد.

مردمداری

حرف زدن از قابلیت‌های کمتر گفته شده این روستا، به همین‌ها ختم نمی‌شود. بدون شک وقتی نامش را نشنیده باشید، این را هم خبر ندارید که روستایی با این همه زیبایی و دارایی، مسجد بسیار معروفی هم دارد که از آثار دوره قاجار است و در فهرست آثار ملی نیز ثبت شده است. مسجدی که البته مدرسه دینی روستا هم بوده است. به جز همه این‌ها، روستای آویهنگ، شهید سرشناسی هم دارد که شاید کمتر در موردش شنیده یا خوانده باشید. در این روزهای وحدتی و پیوند دوباره قلبی و دینی میان هموطنان شیعه و سنی، یادی کنیم از ماموستا «ملاحیدر فهیم» که مردم روستای ۲ هزار نفری آویهنگ خوب به یاد دارند خانه‌اش پناهگاه همیشگی مردم بود و خودش حلال مشکلات آن‌ها. شاید هنوز هم متوجه نباشید داریم درباره روحانی وعالِمی از اهل سنت حرف می‌زنیم که زندگی و دانسته‌هایش فقط به درس و مدرسه و موعظه دینی خلاصه نمی‌شد. «ملاحیدر» از خود مردم بود و کنار آن‌ها مثل خودشان زندگی و کار و تلاش می‌کرد. جایگاه روحانیتش هم سبب شده بود درِ خانه‌اش شبانه‌روز به روی مردم باز باشد و هیچ مشکلداری با دست خالی و یا ناامید از خانه او برنگردد.

همه آرزوهای من

سال ۱۲۸۱، خدا او را به ملا نظام‌الدین فهیم و همسرش «نورجهان» داد. به جز شاگردی پای درس‌های پدر، سال‌ها شاگرد روحانیون سرشناسی چون ملاعبدالله کانی، ملاعبدالله مهابادی، ملاعبدالعظیم مجتهد و ملاحبیب‌الله روحانی کاشتری بود. مدتی هم برای ادامه تحصیلات دینی به اربیل عراق رفت و برای همین به زبان عربی هم به طور کامل تسلط داشت. در سال ۱۳۱۳ از ملاحبیب روحانی اجازه افتاد گرفت و شد روحانی و امام جماعت مردم منطقه «کرجو» از توابع سنندج. البته «ملا حیدر» به جز تدریس و آموزش جوانان و همچنین رسیدگی به مسائل و مشکلات دینی مردم، باغدار بسیار خوبی هم بود و به قول آن‌هایی که او را می‌شناختند باغبانی و باغداری‌اش هم دقیقاً به خوبی ماموستا بودنش بود. «ملا سید اشرف حسامی» که از شاگردان ملاحیدر است درباره‌اش  می‌گوید: «ملاحیدر گاه و بیگاه که در جمع دوستان حرف می‌زد می‌گفت در زندگی‌ام سه آرزو داشتم. اول اینکه لباس روحانیت و خدمت به دین و شریعت محمدی را تن کنم. زیارت خانه خدا را هم خیلی مشتاقش بودم که بحمدالله در میانسالی نصیبم شد و آرزوی سوم هم...»؛ آرزوی سوم را البته اجازه بدهید در ادامه مطلب بگوییم.

انقلاب سیاه

زندگی و تبلیغ در روستایی دور افتاده، آن هم در استان کردستان با آن همه محرومیت، دلیل نمی‌شد «ملاحیدر» از وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران آن روزها دور بیفتد. انگار از سال ۱۳۴۲ به بعد با نهضت امام(ره) آشنا شد. گواهش سخنان خودش است که بارها در جمع شاگردان یا دوستانش به تقلید از امام(ره)، انقلاب سفید دوران پهلوی را انقلاب سیاه نامیده بود. شاگردان ملاحیدر که یکی دو تا هم نبودند، امروزه خودشان در لباس روحانیت اهل تسنن در کردستان به فعالیت مشغول‌اند. البته بسیاری از مردم عادی و کشاورزان هم در منطقه خوب به یاد دارند که خیلی‌هایشان، کشاورزی و باغداری و همچنین احیای زمین‌های بایر اطراف را مدیون تلاش‌ها و تشویق‌های ماموستا «ملاحیدر» هستند. به این‌ها اضافه کنید مساجد، پل‌ها، جاده‌های روستایی و حمام‌هایی را که مردم روستای محروم، داشتنش را مدیون فعالیت‌های خیرخواهانه «ملاحیدر» هستند.

روشنگری

کمتر کسی فکر می‌کرد بینش و بصیرت «ملاحیدر» روزی مثل مردمداری و روحیه صلح‌طلبی‌اش، دلیلی شود برای دشمنی برخی‌ها. مردی که به قول شاگردانش «مراتب کمال و صفات عالیه علمی و اخلاقی را طی کرده و انسانی واقعاً فهیم، فاضل، فقیه، اهل مطالعه و تحقیق، متدین، صالح، با شرافت و مناعت طبع بوده و با کشاورزی و باغداری امرار معاش می‌کرد» کم کم به خار چشم احزاب ضد ملی و میهنی تبدیل شد. بیشتر از ۵۰ سال با همین سبک و سیاقی که گفتیم، هوای دین و دنیای مردمش را داشت و البته از انقلاب اسلامی و دشمنانی هم که داشت، غافل نبود. فردی با این ویژگی‌ها البته که حاضر نیست مردم را رها کند و به خاطر جاه و مقام یا هرچیزی دیگری، دست از روشنگری علیه کومله و دموکرات در کردستان بردارد یا اینکه زیر پرچم جدایی‌طلبی و وحدت‌شکنی کسی سینه بزند. «ملاحیدر فهیم» در واقع شهید همین بصیرت و آزادگی‌اش است وگرنه در سن ۸۱ سالگی، وقتی هجوم و تسلط موقت ضد انقلاب بر بخشی از کردستان را دید، می‌توانست گوشه عزلت بگیرد، به کار کسی کار نداشته باشد و به انتظار مرگ طبیعی در بستر بماند.

این مورد را اشتباه می‌کرد

«...و سومین آرزویم شهادت در راه خداست که‌فکر می کنم این آرزو را به گور ببرم». «ملاحیدر» درباره آرزوی سومش اشتباه کرده بود. ۲۴ مهر ۱۳۶۲، مصادف با عاشورا، ضد انقلاب حمله می‌کند و شبانه درگیری سختی در روستای «آویهنگ» درمی‌گیرد. تعداد زیادی از مردم بومی و مدافعان غیربومی هم به شهادت می‌رسند. دشمن، عده‌ای از جمله روحانی ۸۱ ساله را نیز به اسارت می‌گیرد و با خود می‌برد. اسارت تا ۱۴ روز بعد ادامه پیدا می‌کند و شاهدان ماجرا، پنج سال پیش در شب خاطره‌ای که برای بزرگداشت «ملاحیدر» توسط حوزه هنری کردستان برگزار شد، گفتند او شکنجه می‌شود و توهین می‌شنود اما حاضر نمی‌شود به امام(ره) و انقلاب توهین کند. آن هم در شرایطی که به جز شکنجه، با پای پیاده او را از کوهستان‌های صعب‌العبور مناطق کلاترزان به سمت دیواندره برده بودند. خاطره‌گوی آن شب این را هم گفت که «شرط کردند اگر توهین کند، آزادش می‌کنند... ملاحیدر اما فقط از آن‌ها خواست اجازه بدهند دو رکعت نماز بخواند... نمازش را خواند و...».

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.