وقتی در سفرم به بیرجند با معلم بازنشسته، فاطمه مشرقی مقدم آشنا شدم، درباره کاری که کرده و همچنان در حال انجام است خیلی فکر کردم. خانم مشرقی مقدم همین حالا که داریم این نوشته را مرور می‌کنیم، می‌توانست پس از بازنشستگی مثل خیلی از آدم‌هایی باشد که عمری کار کرده است.

گامی برای احیای هنرهای بومی

قدس آنلاین: وقتی در سفرم به بیرجند با معلم بازنشسته، فاطمه مشرقی مقدم آشنا شدم، درباره کاری که کرده و همچنان در حال انجام است خیلی فکر کردم. خانم مشرقی مقدم همین حالا که داریم این نوشته را مرور می‌کنیم، می‌توانست پس از بازنشستگی مثل خیلی از آدم‌هایی باشد که عمری کار کرده است. می‌توانست حالا ادامه زندگی‌اش خلاصه شود به رفتن تا پارک و گذراندن زندگی با خانواده و آشنایان؛ اما او دنبال صنایع دستی رفت، چیزی که در کودکی به آن علاقه‌مند بوده است. شاید بگویید خیلی از آن‌هایی که بازنشسته می‌شوند سراغ کاری می‌روند و بیکار نمی‌مانند تا سرشان گرم باشد اما درباره خانم مشرقی فقط سرگرم شدن نبود، او فکر کرد حالا که سراغ صنایع دستی رفته است و کاری را انجام می‌دهد که دوست دارد، چگونه می‌تواند به دیگران کمکی بکند؟ برای همین اول سراغ خانم‌هایی رفت که مثل او بازنشسته شده بودند و با آموزش هنر به آن‌ها کمک کرد، اما در ادامه به سراغ خانم‌هایی رفت که سرطان دارند و در ادامه به این فکر کرد که برای دانش‌آموزان صبحانه تهیه کند. این معلم بازنشسته در ادامه تصمیم گرفت به جای کمک به تعدادی دانش‌آموز به عنوان یک عضو خانواده، بسته‌های مواد غذایی به خانواده‌های نیازمند برساند. این یعنی خانم مشرقی مسیری را شروع کرد که در آن قدم قدم و با فکر پیش آمد و در این مسیر سعی کرد کارهای مختلفی را پیش ببرد و موفق نیز بوده است. خانم مشرقی می‌تواند الگویی برای همه ما آدم‌هایی باشد که امروز پشت میزهای اداره‌ای نشسته‌ایم و منتظر تمام شدن خدمتمان هستیم. حتماً ایشان در دوره تدریس آدم‌های موفقی را پرورش داده است اما از دوره بازنشستگی نباید گذشت که بخش پروپیمان دیگری از زندگی ایشان است. چون همه تلاشش این است هم به ترویج و معرفی صنایع دستی منطقه خودش کمک کند و هم به آدم‌های اطرافش و این بسیار ارزشمند است.

فکر کردم باید کاری کنم

سال 1377 بازنشسته شدم . پس از بازنشستگی در آموزشگاه سپیده کاشانی آموزش کارهای هنری مثل طراحی و دوخت را شروع کردم، چون علاقه فراوانی به کارهای هنری داشتم و همزمان هم برای خودم در همین زمینه کار می‌کردم. سال ۸۴ همکاری‌ام را با اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری شروع کردم چون همیشه دوست داشتم به سهم خودم نقشی در زنده کردن صنایع دستی خراسان جنوبی داشته باشم. از طرفی یکی از چیزهایی که دوست داشتم به آن بپردازم این بود که می‌دیدم در بیرجند خانم‌هایی هستند که هنرهای خوبی دارند اما کسی نیست هنر آن‌ها را به دیگران نشان دهد و بهانه‌ای شود برای اینکه این خانم‌ها هنر خود را جدی بگیرند؛ برای همین فکر کردم من باید کاری انجام بدهم. به نظرم این آدم‌ها هنرمندانی بودند که در خلوت خودشان گاهی کاری انجام می‌دادند اما این کافی نبود؛ برای همین کارم را شروع کردم.

از خانم‌های بازنشسته شروع کردم

فکر کردم باید کارگاه رودوزی‌های سنتی راه بیندازم و این کار را از خانه خودمان آغاز کردم. رشته‌های سرمه‌دوزی، پته‌دوزی،شماره‌دوزی، چهل تکه و انواع و اقسام بافتنی با دست و قلاب را برای آموزش به خانم‌ها انتخاب کردم.

فکر کردم این هنرها را به بانوانی آموزش بدهم که مثل خودم بازنشسته هستند و با همدیگر ارتباط داریم. دیدم این خانم‌ها مثل من وقت آزاد دارند. بعضی از آن‌ها گفتند چون سن ما بالا رفته است داریم دچار آلزایمر می‌شویم برای همین من هم تصمیم گرفتم به این خانم‌ها کمکی بکنم. خلاصه سراغ آموزش این افراد رفتم که هم وقت آن‌ها مقداری پر شود و هم اینکه از راه محصولی که تولید می‌کنند بتوانند برای خود و خانواده‌شان درآمدی بدست بیاورند.

در ابتدا کمتر از پنج نفر بودیم. تصمیم گرفتم اول به چند نفر آموزش بدهم که بعد آن‌ها شوند مربی و آموزش‌دهنده. خواهر خودم یکی از این افراد بود. در حال حاضر در انجمن مردم‌نهادی که راه اندازی کرده‌ام همان خانم‌هایی که در شروع به آن‌ها آموزش دادم جزو مربیان هستند.

بچه‌های معلول هم می‌توانند هنرمند باشند

پس از مدتی که از آموزش بانوان بازنشسته گذشت و کار به جاهای خوب رسید و به قول معروف خانم‌ها راه افتادند، سراغ خیریه علی اکبر رفتم و آموزش تعدادی از مربیان را در آنجا شروع کردم؛ در کنار آموزش به مربیان به دادن کارهای هنری و سنتی به بچه‌ها هم پرداختم. به نظرم رسید همان بچه‌هایی که از نظر خیلی‌ها عقب‌مانده هستند، می‌توانند هنری یاد بگیرند و اگر الان درگیر وضعیت کرونا نبودیم می‌توانستم باز هم آموزش بچه‌ها را ادامه بدهم، اما مدتی است کار به خاطر شرایط پیش‌آمده تعطیل شده است. من آنجا به دختران و پسران آموزش دادم و خوشبختانه کارهای آن‌ها به بازارفروش هم راه پیدا کرد. دخترها رودوزی‌های سنتی و قالیبافی یاد گرفتند و پسرها هم کار پارچه‌بافی.

قدمی برای خانم‌های سرطانی

در بیرجند انجمن حمایت از بیماران سرطانی را داریم. وقتی با خانم دکتر خزاعی، مدیر این انجمن آشنا شدم به ایشان پیشنهاد دادم به بانوان عضو انجمن هنر یاد بدهم و خوشبختانه ایشان هم استقبال کردند و کارم را شروع کردم. این خانم‌ها به علت وضعیتی که دارند نیاز بود اگر کاری ندارند به هنری مشغول باشند تا هم کمکی باشد به بهبود وضع اقتصادی آن‌ها و هم اینکه از لحاظ روحی به آن‌ها کمک شود. خلاصه من شروع به آموزش تعدادی از این بانوان به مدت ۶ ماه و هفته‌ای یک روز کردم. خانم‌ها هفته‌ای یک‌بار برای آموزش پته‌دوزی به خانه ما می‌آمدند و مجانی آموزش می‌دیدند. در شروع کار  فقط چند نفری آمده بودند اما خیلی زود تعداد آن‌ها زیاد شد. وقتی این کلاس تمام شد، برای آن‌ها کلاس عروسک‌بافی گذاشتم. این بانوان از لحاظ وضعیت مالی در دو گروه قرار می‌گرفتند، بعضی از آن‌ها وضعیت خوبی داشتند و به قول معروف به پول این کار نیاز نداشتند، اما افرادی هم بودند کهآموزش این هنرها می‌توانست کمکی به زندگی آن‌ها باشد. برای گروه اول فکر کردم یاد گرفتن هنر و بافتن عروسک و یا تولید یک اثر هنری می‌تواند در روحیه و امید به زندگی آن‌ها مؤثر باشد. مثلاً بین افرادی که برای یادگیری آمدند و هنوز هم ارتباط داریم خانمی بود که تا محل ما چند کیلومتر راه داشت و این راه را پیاده می‌آمد تا بتواند هنر پته‌دوزی را یاد بگیرد. سن این خانم‌ها معمولاً بین ۳۵ تا ۴۵ سال است، یعنی خانم‌هایی جوان که من دوست داشتم با آن‌ها کار کنم. من همیشه دوست داشتم در کنار اینکه به این افراد هنری یاد می‌دهم در بخش‌های دیگر هم تا جایی که می‌توانم به آن‌ها کمک کنم. مثلاً چون پسرم در امور دارو است همیشه سفارش می‌کردم تا جایی که ممکن است هوای این خانم‌ها را برای تهیه داروهایشان داشته باشد. همیشه دوست داشتم تنها به آموزش دادن یک هنر به خانم‌ها بسنده نکنم.

خانم‌هایی که حالا صاحب کار و بیمه شدند

سال ۹۰ برنامه‌ بیمه مشاغل خانگی پیش آمد و این به نظر من حرکت ارزشمندی بود برای خانم‌هایی که در خانه کار هنری انجام می‌دهند.

طبق توافقی که با سازمان میراث فرهنگی شده بود، اسامی خانم‌هایی که در کارگاه من آموزش می‌دیدند را به سازمان می‌دادم و کارت صنعتگری می‌گرفتند. سپس از اداره فنی و حرفه‌ای مدرک می‌گرفتند و بعد با آن مدرک از طریق اداره تأمین اجتماعی بیمه می‌شدند. این بیمه شدن برای این خانم‌ها ارزش فراوانی داشت چون می‌توانستند از این طریق وامی هم دریافت کنند. خوشحالم در این سال‌ها به سهم خودم کمک کردم و با همکاری نهادهای مسئول، بانوان زیادی در رشته‌های سرمه‌دوزی، قلاب‌بافی، عروسک‌بافی و دیگر رشته‌ها بیمه شدند. این را هم بگویم که پس از کسب این آموزش‌ها، خیلی از این خانم‌ها توانستند وام هم دریافت کنند و به وسیله وام دریافتی، برای خودشان کارگاهی ایجاد کردند. از طریق این کارگاه‌ها هم خودشان مشغول هستند و هم می‌توانند این هنرها را به دیگر افراد علاقه‌مند آموزش دهند. در کنار این کارها سعی کرده‌ام اگر این افراد در خانه و زندگی‌شان مشکلی دارند تا جایی که می‌توانم به حل آن مشکل کمک کنم. درست است که من مشاور و یا روان‌شناس نیستم اما گاهی حرف خانم‌ها را می‌شنوم و اگر لازم شد با همسر آن‌ها هم صحبت می‌کنم تا شرایط پیش آمده برای یک خانواده بهتر شود. در این سال‌ها با خانم‌هایی روبه‌رو شدم که با همسرشان مشکل داشتند و پادرمیانی بنده کمک کرد مشکل آن‌ها تا حدودی حل شود و از این بابت خیلی خوشحال هستم.

همیشه دوست داشتم به دیگران کمکی بکنم. خانم‌ها به خانه ما رفت و آمد می‌کردند و من هم بخشی از خانه را به این فعالیت‌ها اختصاص داده بودم ،اما مدتی که گذشت و تعداد خانم‌ها و رفت و آمدها زیادتر شد با خودم فکر کردم این کار را توسعه دهیم. همیشه به این نکته فکر کرده‌ام که اگر بتوانم به یک نفر هنری یاد بدهم او می‌تواند از این هنر در سال‌های سال استفاده ‌کند، برای همین رفتم سراغ ایجاد انجمن مهارت‌آموزی طلوع صبح کویر. خوشبختانه استانداری بیرجند هم با ما همکاری خوبی داشتند تا این سمن به ثبت برسد، هرچند پس از مدتی کرونا پیش آمد و آموزش‌های من به صورت حضوری تعطیل شد. اما در حال حاضر از طریق شبکه‌های اجتماعی با بعضی از خانم‌های علاقه‌مند در ارتباط هستم و آموزش به این شکل انجام می‌شود.

شرکت در بیش از 20 نمایشگاه

پس از بازنشستگی و شروع به کارم در رشته صنایع دستی، سعی کردم در نمایشگاه‌های صنایع دستی مختلفی که در کشورمان برگزار می‌شود شرکت کنم. در این سال‌ها در بیش از ۲۰ نمایشگاه شرکت کرده‌ام، مثلاً در نمایشگاه‌هایی در تهران، اصفهان، مشهد، تبریز و خیلی جاهای دیگر. سال‌های ۸۶، ۸۷ و ۸۸ در جشنواره امام رضا(ع) که در اصفهان برگزار شد شرکت کردم و صاحب مقام شدم. در این جشنواره از احادیث امام رضا(ع) و داستان‌هایی از زندگی آن بزرگوار ایده می‌گرفتیم و کاری خلق می‌کردیم. یکی از کارهایی که برای آن جشنواره آماده کردم روکشی به طول ۲ متر در 1.5 متر برای ضریح حرم مطهر بود. تعدادی از کارهایم به همت سازمان میراث فرهنگی به نمایشگاهی در فرانسه برده شده‌اند. خوشبختانه در همه این سال‌ها صنایع دستی بیرجند با من همکاری تنگاتنگی داشته‌اند. خلاصه سعی می‌کردم نمایشگاهی را از دست ندهم تا بتوانم هم این محصولات را معرفی کنم و هم در نمایشگاه‌ها محصولات دیگر هنرمندان را ببینم. برای بعضی از نمایشگاه‌ها لازم بود 10 روز وقت بگذارم و از خانواده دور باشم اما این سختی را به جان می‌خریدم چون برای خودم رسالتی قائل بودم.

گفتم به دانش‌آموزان هم کمک کنیم

پس از مدتی با خودم فکر کردم بهتر است به نیازمندان کمک کنیم و کار را می‌شود از کمک‌های کوچک شروع کرد. صندوقی ایجاد کردیم و از خانم‌های بازنشسته که با من همکاری می‌کنند خواستم با 10 هزار تومان در ماه در کمک‌رسانی به نیازمندان سهیم شوند. خوشبختانه طرحم با استقبال بانوان روبه‌رو شد. دو ماه گذشت، توانستیم مبلغی را جمع کنیم. پس از اینکه پولی برای خرید کمک جمع شد فکر کردم کارمان را با مدارس شروع کنیم. البته آن زمان فکر می‌کردم مثلاً اگر قرار استبه کلاسی صبحانه بدهیم، باید شامل همه بچه‌ها شود اما پس از اجرای برنامه متوجه شدیم چون بعضی از بچه‌ها خیلی نیاز ندارند کمک به این شکل موجب اسراف مواد غذایی می‌شود، برای همین به فکر بسته‌بندی موادغذایی افتادیم و فکر کردیم با شناسایی بچه‌هایی که نیازمند هستند از آن‌ها پذیرایی کنیم. در کنار دادن خوراکی به بچه‌های نیازمند، مهرماه برای آن‌ها نوشت‌افزار و در فصل سرد هم لباس گرم تهیه می‌کنیم و خوشبختانه امسال توانستیم ۱۰ میلیون تومان نوشت‌افزار برای بچه‌ها تهیه و بین آن‌ها تقسیم کنیم. در یک سال گذشته در هفته یک روز تعدادی از خانم‌ها به خانه ما می‌آمدند و هر بار به یک مدرسه می‌رفتیم. کار سخت بود برای اینکه خودم باید بخش عمده کار را انجام می‌دادم. مثلاً ما برای مدرسه‌ای باید۲۰۰ صبحانه تهیه می‌کردیم، هم باید تخم مرغ‌ها آبپز می‌شد و هم نان مورد نیاز به تعداد آماده می‌شد. همه چیز باید چک می‌شد تا خدای نکرده از این طریق مشکلی برای دانش‌آموزی پیش نیاید. یک سال که گذشت به این نتیجه رسیدیم به جای اینکه مستقیم به دانش‌آموزان چیزی بدهیم، خانواده‌های آن‌ها شناسایی شوند و به صورت بسته مواد غذایی به آن‌ها کمکی کنیم. حتی روستاهایی در اطراف بیرجند را هم شناسایی کردیم. در مدتی که این کار انجام شد در هر نوبت تعدادی از خانم‌ها با گروه همراه می‌شدند تا از نزدیک بچه‌ها و یا خانواده آن‌ها را ببینند اما پس از مدتی به این نتیجه رسیدیم که کمک‌ها را از طریق خود معلم‌ها و مدیران به خانواده‌های دانش‌آموزان برسانیم.

پاتوقی برای بازشستگان

چندی پیش به عنوان یکی از بازنشستگان نمونه به تهران دعوت شدم. در آن برنامه صحبت از این شد که باید برای بازنشستگان کاری انجام داد تا پس از بازنشستگی سرگرم باشند و به قول معروف کار مفیدی انجام دهند. دیگران هم نظر دادند اما آنجا به ذهنم رسید که من این کار را انجام داده‌ام برای همین خواستم چند دقیقه‌ای صحبت کنم. در آن برنامه از کاری که برای خانم‌های بازنشسته در شهرم انجام داده‌ام حرف زدم که خیلی مورد توجه حاضران در جلسه قرار گرفت. من با خودم فکر کردم در شهر ما وقتی یک نفر بازنشسته می‌شود چه کارهایی می‌تواند انجام بدهد؟ چه امکانات تفریحی برای بازنشستگان در نظر گرفته‌ایم و خلاصه حرف‌هایی از این نوع، برای همین گفتم به سهم خودم کاری را شروع کنم و این شد که در مدت کمی خیلی از خانم‌های بازنشسته با کار و برنامه من آشنا شدند، آن را به همدیگر معرفی کردند و خانه من جایی شد برای اینکه خانم‌های بازنشسته علاقه‌مند هم کار و هنری یاد بگیرند و هم در هفته چند ساعت را با همکاران سابق خودشان بگذرانند چون می‌دانستم این همراه هم بودن آن هم در جایی که هنری یاد می‌گیریم می‌تواند برای خانم‌های بازنشسته بسیار مفید باشد، به‌ویژه وقتی در جامعه ما متأسفانه هنوز به فرد بازنشسته این نگاه را دارند که او دیگر نمی‌تواند کارایی لازم را داشته باشد چون سال‌ها کار کرده است و فراموش می‌کنیم انسان می‌تواند تا واپسین روزهای عمرش برای خود و دیگران مفید باشد و از تلاش و کوشش سازنده باز نایستد.

سراغ بسته‌بندی هم رفتیم

چند وقت هم دنبال بسته‌بندی محصولاتی بودم که در همین منطقه خودمان کشت می‌شود. چیزهایی مثل زرشک، زعفران و دیگر چیزها. مدتی کار کردیم؛ در بسته‌بندی‌هایمان از پارچه‌هایی مثل ترمه استفاده می‌کردیم اما یکدفعه قیمت این پارچه‌ها بسیار بالا رفت و دیگر نمی‌شد در بسته‌بندی محصولات از این پارچه‌ها استفاده کنیم، چون هزینه آماده‌سازی جعبه‌ها بسیار بالا می‌رفت و قیمت محصول هم بیشتر می‌شد؛ چرا که غیر از استفاده پارچه در این بسته‌بندی‌ها باید چوب هم به کار می‌بردیم. امیدوارم دوباره وضع اصلاح شود تا خانم‌هایی که این هنر بسته‌بندی را به آن‌ها یاد داده‌ایم بتوانند برای خودشان کار کنند هرچند با این قیمت‌ها دیگر نمی‌شود جعبه تولید کرد و به فروشنده‌ها فروخت.

به نیت امام مهربان

نام این تابلو ضامن آهو است و همه طراحی آن را خودم انجام دادم. در این تابلوها آهویی را می‌بینید که بنده با مواد سرمه‌دوزی یا همان ملیله که در گذشته می‌گفتند، آن را خلق کرده‌ام. آهو را با ابریشم بافته‌ام و بقیه کار سرمه‌دوزی شده است. حدیثی از امام رضا(ع) هم در کار مشاهده می‌شود که دوخته شده است. پارچه‌ای که در این کار از آن استفاده کرده‌ام پارچه شال ترمه است، یعنی در این کار شما سرمه‌دوزی، ابریشم‌دوزی و ترمه را می‌بینید که با همدیگر استفاده شده‌اند.

لباسی که می‌تواند جایگزین لباس‌های خارجی شود

این لباس از پارچه‌ای به اسم قدیفه تولید شده است. این پارچه از پنبه‌ای است که کمی به قهوه‌ای می‌زند. چیزی که درباره این پارچه برایم جالب بود قدمت آن است که 100 سالی می‌شود و می‌بینید آن زمان خانمی بیرجندی این پارچه را چقدر هنرمندانه بافته است. من آن پارچه قدیمی را تبدیل به این لباس کردم که مهر اصالت صنایع دستی هم دریافت کرده است. این لباسی است که آقایان می‌توانند از آن استفاده کنند. مزیت این لباس اول نخ پنبه بودن آن است و دوم اینکه ابریشم‌دوزی بیرجند هم روی این لباس کار شده است که به آن زیبایی و اصالت بیشتری داده است. به نظرم امروز می‌توانیم لباس‌هایی از این دست را تولید کنیم و جایگزینی برای لباس‌های خارجی باشد چون هم کار دست خودمان می‌شود و هم نشان‌دهنده هنر ایرانی در بافت پارچه است.

یک خاطره خوب

در این سال‌ها فهمیده‌ام وقتی ما برای خانواده‌ای قدمی برمی‌داریم، دیگرانی هم هستند که با دیدن کار ما دوست دارم همراه شوند. مثلاً چند وقت پیش دختر خانمی پیش من آمد و از این گفت که بخاری ندارند و شب‌ها خانه آن‌ها خیلی سرد می‌شود. من چیزی نگفتم و به قول معروف قولی به ایشان ندادم اما پس از رفتن ایشان با یکی از خانم‌های خیر تماس گرفتم و خیلی زود هزینه بخاری با مشارکت چند نفر جمع شد. وقتی آن شب برای خریدن بخاری به فروشگاهی مراجعه کردم فروشنده وقتی ماجرا را فهمید گفت من هم در این امر خیر شریک می‌شوم و خودم بخاری را به این خانواده می‌رسانم. فردا صبح مادر این خانواده که یک بچه معلول هم دارند به من زنگ زد و از این گفت که ما شب‌های پیش خیلی سرما می‌خوردیم اما دیشب که بخاری را برایمان نصب کردند خیلی شما را دعا کردیم. من در جواب آن خانم گفتم: ما همنوع هستیم و باید به فکر همدیگر باشیم اگر کاری برای شما انجام می‌دهیم وظیفه خودمان می‌دانیم. این یکی از خاطرات خوب من در مدتی است که با این خانم‌ها کار می‌کنم هر چند وقتی می‌بینم آموزش‌های من به خانم‌ها کمک کرده تا روی پای خودشان بایستند هم بسیار لذت می‌برم و می‌شود جزو خاطرات خوب من. بین این خانم‌ها خانم‌هایی هستند با مدرک فوق لیسانس و یا حتی دکترا اما به همراهی و کمک ما نیازمند هستند. مثلاً شاید زندگی یک نفر از این بانوان با دادن یک چرخ خیاطی و مقداری لوازم اولیه کلاً تغییر کند که ما نمونه آن را داشته‌ایم و پس از اینکه خانم مورد نظر محصولی تولید کرده است کمک کرده‌ایم تا بتواند چیزهای تولیدی خودش را بفروشد. من با خانم‌هایی ارتباط دارم که شوهر معتاد دارند یا شوهرشان از آن‌ها جدا شده است و یا خانم‌هایی هستند که مدرک تحصیلی بالایی دارند اما همسر آن‌ها کاری ندارد و این خانواده‌ها هم نیاز به حمایت دارند؛ لازم به ذکر است بعضی از این خانم‌ها حتی از راه‌های دور یعنی خارج از بیرجند با ما تماس دارند و من خودم را موظف می‌دانم برای آن‌ها هر کاری بتوانم انجام دهم. در این مدت با خانم‌های زیادی روبه‌رو شده‌ام که باوجود داشتن مشکلات خانوادگی و یا مشکلات مالی اگر حمایتبشوند می‌توانند هنرمندان خوبی باشند و هم به اقتصاد خود و شهرشان کمک کنند و هم به احیای هنرهای دستی و سنتی منطقه‌شان.

دوست دارم ماهیگیری یاد بدهم

کمتر از یک ماه دیگر ۷۳ ساله می‌شوم اما در همه این مدتی که با این خانم‌ها کار کرده‌ام و مدتی که از بازنشستگی‌ام می‌گذرد، هرگز احساس ناتوانی و ضعف نکرده‌ام. به جای اینکه به این چیزها فکر و ذهنم را درگیر کنم با خودم فکر کرده‌ام حالا که بچه‌هایم سر خانه و زندگی خودشان رفته‌اند قدمی برای کمک به دیگر خانم‌ها بردارم. به نظرم وقتی به یک نفر به جای ماهی دادن ماهیگیری یاد می‌دهیم می‌تواند تأثیری مداوم و ماندگار در زندگی آن فرد داشته باشد چیزی که به دنبال آن هستم همین یاد دادن ماهیگیری است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.