طیبه بازرگان جوان روستازاده که هنر فرش و تابلو فرش را با خلاقیت تا کانادا می‌فرستد و در تمام عرصه‌های زندگی تلاش می‌کند تا موفق باشد از خادم‌یار حرم امام رضا علیه السلام تا بسیج فعال در بجنورد.

فرش این دختر بجنوردی تا کانادا مشتری دارد/ آرزو داشتم خادمیار حرم امام رضا(ع) شوم

به گزارش قدس آنلاین، دختری است زاده روستا و از ابتدای جوانی شیفته تار و پود و گره‌های عاشقانه بر روی دار قالی شد، به دنبال علاقه‌اش رفت و آموخت و دیگران را هم آموزش داد و نقش و نگارها بر تار و پود دل زد، دیدگان به تابلوفرش‌های تولیدی‌اش روشن می‌شود و سفره زنان قالیباف در این همکاری، رنگارنگ. او معتقد است سرمایه‌اش پول نیست و بافنده‌ها سرمایه‌های او هستند.

طیبه بازرگان بانوی کار آفرین جوان کشور است که برای رسیدن به جاده موفقیت از هر فراز و نشیب و سختی‌ در مسیرش گذر کرده و پشت  هیچ مانعی متوقف نشده، کار او هنر بی‌بدیل فرش، تابلو فرش، گلیم و قالیچه ابریشم دورو است که به صورت حرفه‌ای فعال است و کارگاه دارد. در ادامه گفت‌وگو با این بانوی هنرمند کار آفرین را بخوانید:

از کجا با فرش و هنر قالیبافی آشنا شدید؟ چطور وارد کار حرفه‌ای شدید؟

سال ۷۶ در نوجوانی به روستای دیگری رفته بودیم که به قالیبافی علاقمند شدم همانجا اجازه گرفتم و چند گره زدم، گره‌هایی که بر دلم خورد و مرا شیفته کرد و مسیر زندگی‌ام را تغییر داد. آنجا قالیبافی در زیرزمین‌های تاریک بود و همانجا در دلم گفتم روزی زنان را از این زیر زمین‌های تاریک خازرج می‌کنم، کمی بعد جهاد کشاورزی به روستای ما آمد بدرانلو آمدند و آموزش رایگان قالیبافی برگزار کردند و صرفا ۲۵۰۰ تومان برای نخ قالی هزینه دریافت می‌کردند، پدرم مشوق من شد تا علاقه‌ام را دنبال کنم و راهم را پیدا کنم. بلافاصله بعد از آموزش کار کردم سفارش از شهر گرفتم و آموخته‌هایم را به برای خودم نگه نداشتم و تا چند روستا اطراف آموزش دادم اینطور گروهی بودیم بیش از ۱۰ نفر که حالا با قالیبافی درآمد داشتیم.

چطور کار شما جدی‌تر شد و برای رونق کسب و کارتان چه کار کردید؟

بعد از حدود ۱۱ سال که در روستا کار  فرش انجام دادم تصمیم گرفتم خودم کارگاه تاسیس کنم و به بجنورد آمدم و تا امروز مشغول بودم و هر ایده‌ای را که مناسب باشد اجرایی می‌کنم و ثبت کارگاه هم به همین صورت اتفاق افتاد و برای پیشرفت کار به شهر آمدم و شرکت را به نام یاس تاسیس کردم.

چرا یاس؟

عرق خاصی به نام حضرت زهرا سلام الله علیها دارم و یاس را متعلق به صاحب الزمان عج می‌دانم.

زندگی در روستا چطور بود و چه تاثیری بر روند پیشرفت شما داشت؟

حدود ۲۰ سال قبل که می‌خواستم دنبال علاقه خودم و آموزش قالیبافی بروم پدرم حمایت کرد در حالیکه مادرم مخالف بود و پدرم تا امروز پشتیبان من بوده با وجودیکه پدرم کشاورز و بیسواد هست و مادرم تا کلاس پنجم ابتدایی تحصیل کرده است.

کار در روستا با زنان روستایی چطور بود؟

کار تابلو فرش مورد استقبال زنان بود و در مقایسه با فرش که دارهای کوچکتر دارد و هنگام کار تمیزتر بود و تا پیش از آن اصلا در روستای ما و روستاهای اطراف بافت فرش نبود و برای زنان روستا تازگی داشت. آن زمان برای چند شرکت سفارش می‌گرفتم و درآمد بسیار کمی نصیبمان می‌شد و خودم و دیگر زنان فعالیت می‌کردیم.

امروز وضعیت بافندگی فرش در روستا و شهر چطور است؟

از نظر مالی و دستمزد بسیار تفاوت کرده و شاید تا هزار درصد دستمزد بافنده‌ها نسبت به آن سالهایی که در روستا بافندگی می‌کردم افزایش دارد و دار قالی آماده و نخ‌های آماده  و پرداخت دستمزد هم به موقع انجام می‌شود و من سرعتی ترین بافنده هستم و ۱۳ مغاطی را شش روزه تمام می‌کردم و آن زمان که در روستا کار می‌کردم ۱۵۰ هزار تومان بالاترین دستمزدی بود که گرفتم تا اینکه به شهر آمدم و همان طرح را بافنده ۳.۵ میلیون دستمزد می‌گیرد و تا شش ماه هم زمان بافت است وقتی بافنده‌ها بیشتر شدند و کارگاه خودم را در شهر تاسیس کردم هم مشکلات بیشتر شد. در روستا از خارج از کشور سفارش نداشتم و در واقع با وجود آنکه کارگاه در روستا هم داشتم برای شرکت‌های دیگر فعالیت می‌کردم و وقتی به شهر آمدم اعتماد به شرکت وجود دارد که مجوز دارد و سفارش از کانادا هم داریم.

بافنده‌ها چه وضعیتی دارند؟

تسهیلاتی تعلق می‌گیرد به بافتده‌ها و در دوره‌های قبل تا ۷ سال قبل قالیبافان بیمه شدند اما دیگر ثبت نام ندارد و خود من هم بیمه قالیباف نیستم و بیمه زنان خانه‌دار هستم و در این دولت بیمه قالیبافان متوقف شد و خیلی از بافنده‌ها مشتاق هستند بیمه قالیبافی شوند.

تابلو فرش‌های دو رو چطور است و چه کاربردی دارد؟

بیشتر به منظور پارتیشن سفارش می‌دهند و اغلب طرح سفارشی خودشان را دارند و اغلب با خواهرم این کارها را می‌بافتیم و من نقشه خوانی می‌کردم و هر دو می‌بافتیم من از یک سمت کار و او هم از سمت دیگر و همینطور پیش می‌رفتیم.

خاطره‌ای از سختی کارتان بگوئید.

یک فرش ابریشم دو رو را در حال بافت بودیم و قرار بود فوری تحویل دهیم و آن شب تا صبح بافتیم فقط نیم ساعت حدود ۳ صبح خوابیدیم و آنقدر پای دار بودیم که با خواهرم تا یک هفته خوابیدیم و برای تحویل کار بسیار مشتاق و علاقمند بودم و خیلی هم مسئولیت پذیر بودم در مقابل مشتری و کارم.

قشنگ‌ترین تابلویی که بافتید و آن را دوست داشتید چه طرح و نقشی داشت؟

مدینه منوره را خیلی دوست داشتم و سال ۸۶ بافتم و تابلویی بود ۶۰ در ۸۰ و ۴۵ روزه آماده کردیم در حالیکه حدود ۳ ماه به صورت عادی بافت آن زمان می‌برد.

مشکلات شما در گسترش کارتان چه بود؟

وقتی به بجنورد آمدم هیچ اشنایی نداشتم و در شهر غریبه بودم، به اتحادیه صنفی رفتم و پروانه کار من صادر شد و همانجا فردی به دنبال کلاس آموزش تابلو فرش بودند و همانجا شماره تماس‌ام را دادم و با هزینه بسیار پایین برای آنها که در روستا بودند کلاس آموزش را برپا کردم و خودم هنوز در شهر مستقر نشده بودم دارها را به روستای آنها بردم و آموزش دادم و بعد از تاسیس

 کارگاه با شش بافنده که خودم آموزش داده بودم کار را شروع کردم. چندین بار به صفر رسیدم و در آغاز تاسیس کارگاه هیج کس پشت من نبود و شاید خانواده من از مشکلات من مطلع نشدند و نخواستم مشکلات را به آنها منتقل کنم.

تا امروز به چند نفر آموزش دادید؟

در حدود ۱۰۰ نفر در بجنورد آموزش دادم و حدود ۳۰ نفر مشغول به کار شدند و راضی هستند و چند نفر از آنها در گزارش صدا و سیما هم صحبت کردند مثلا یکی از خرید جهزیه برای سه دخترش با درآمد تابلو فرش راضی بوده و دیگری از خرید گاو برای خانه‌شان.

اینکه لا به لای تار و پود دار قالی نخ‌های رنگی را گره می‌زنید و طرح و نقشی را خلق می‌کنید، کارتان را چطور توصیف می‌کنید؟

باید علاقمند به هنر باشی تا اینجا بیایی و مواردی بوده که هیج سودی هم نداشتم و فقط به زیبایی هنر فکر کردم که این نقش زیبا در مقابل دیدگان افراد قرار می‌گیرد. و هر کدام از مراحلی که از چله کشی تا بافت و گره‌ها انجام می‌دهم عشقم به کار بیشتر می‌شود، هر گره که می‌زنم عشق به کار بیشتر می‌شود و دوست دارم که زودتر نقش کار مشخص شود.

آداب و رسوم هم دارد قالیبافی؟ آوای خاصی دارد کار قالیبافی؟

شروع کار من با بسم الله الرحمن الرحیم است از چله کشی که آیه‌ای و سوره‌ای از قرآن می‌خوانم در آغاز راه و به لطف خدا این بافندگی برای بافنده‌ها خیر و برکت بوده و بافنده داشتم که بچه دار نمی‌شد و دار را بچه کشی کردم برایش بردم و به برکت کار صاحب فرزند شده و فرزند دوم هم در راه است.

از نظر آوا تابلو فرش نه هیچ آوایی در نقشه ندارد چرا که طرح متقارن نیست اما در قالی چرا زیرا متقارن است.

کرونا چه تاثیری بر کار شما داشت؟

کار و سفارش کار ما کم شد، آموزش هم همینطور.

از آموزش آنلاین و مجازی هم استفاده کردید؟

امکان پذیر نیست کار بافت تجربی است و در آنلاین فقط طبق کتاب و بخش تئوری کار قابل انتقال است البته در گلیم می‌شود آموزش آنلاین گذاشت. در حالیکه فرش و تابلو فرش و ابریشم دو رو باید همزمان بافت انجام شود و تا امروز کلاس آنلاین برگزار نکردیم و امیدواریم که مشکل حل شود.

فروش و سفارش در کار شما چطور است؟

در دو نمایشگاه خارجی شرکت کردم و سال ۹۶ بغداد رفتم و هنوز سفارش‌ها را دارم و سال ۹۸ هم سلیمانیه رفتم اما آنجا فرش دست‌بافت چندان معنی نداشت.

البته مصادف با کرونا شد و دیگر هیچ نمایشگاهی نرفتم و البته در داخل همیشه نمایشگاه تهران شرکت می‌کردم به مدت ۶ سال و چند سالی  به عنوان اعضای کانون فرش خراسان شرکت کردم و سال ۹۸ خودم مستقلا غرفه گرفتم. فروش خارجی ما چمدانی است.

آینده کار خود را چطور متصور هستید؟

برای فردای کار هم برنامه‌ریزی دارم و یک کار ثبتی گلیم دارم و به دنبال کار آن هستم و ایده دیگری دارم که هر دو را به ثبت برسانم و با میراث فرهنگی صحبت کردم و تا ایده‌ها را ثبت و اجرا کنم. تسهیلاتی که پرداخت می‌شود چندان متناسب با نیاز صنفی نیست.

حالا که موفق هستید پدرتان از حمایت شما خوشنود است؟

بله او من را باعث افتخار خود می‌داند و در سختی‌ها دلگرمی من بوده

با مرکز نواوری اجتماعی و نیکوکاری ایران بان‌نو چطور آشنا شدید؟

خانمی به نام یوسفی به کارگاه ما آمد و این مبنای آشنایی من شد و برای من نام کاربری در معرفی محصولاتم تعریف کردند و در فروش فرش دست‌بافت اعتماد حرف اول را می‌زنند و فروش کاملا بر مبنای شناخت است و فروشگاه‌ها در شهرها سود بالایی می‌برند و بافنده را زیر دست خود می‌دانند و تلاش می‌کنم محصولاتم را بی‌واسطه به مشتری بفروشم. قالیچه من که ۳ میلیون فروش می‌رود در بازار تهران ۱۳ میلیون می‌فروشند.

تا به حال شده شبکه‌ای از همکاران خود را تشکیل دهید؟

در فرش دست‌بافت چنین امری ممکن نیست و همکاران با هم رقابت دارند.

ادامه مسیر زندگی شما در کنار کار چطور بود؟

تا در روستا بودم سیکل داشتم و تا به شهر آمدم ادامه تحصیل دادم و الان در مقطع کارشناسی هستم و مورد تشویق اهالی روستا و اقوام هستم و همه این موفقیت‌ها را مدیون پدرم هستم. چرا که زنان روستا چندان در صدد پیشرفت و موفقیت نیستند و لطف خدا و حمایت پدرم بسیار کارساز بود. تا بین ۳ دختر و ۳ پسرش پیش بروم و متوقف نشوم. حالا مددکاری می‌خوانم و این رشته تحصیلی برای خودم و بافنده‌های من هم مفید بوده است. به همه آرزوهایم رسیده‌ام. از جمله که خادمیار حرم امام رضا شوم و به این آرزو حدود ۳ سال است که رسیدم و شکر خدا در بسیج خدمت می‌کنم و به لطف خدا فرصت خدمت برای من مهیا شد و در دوران کرونا ماسک دوختیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.