شواهد عینی در فضای مجازی نشان می‌دهد روایت رسانه‌ای صداوسیما به‌خصوص در پرونده‌هایی مانند عادل فردوسی پور با اقناع مطلوبی در اذهان عمومی روبه‌رو نبوده است.

رقابت  روایت ها  در کدام زمین بازی؟

این مسئله جدا از خطر کاهش اعتماد به این رسانه، در سطح جامعه به دوقطبی‌های مجازی و حقیقی دامن می‌زند و زمینه‌های اصلی مسئله وفاق ملی را به محاق می‌برد.

با مجید سلیمانی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در این باره گفت‌وگو کرده‌ایم که حاصل آن را در ادامه می‌خوانید. 

آقای دکتر! چرا در روایـت‌های رسـانه‌ای مانند اعدام زم یا ماجرای آقای فردوسی‌پور قرائت رسمی جمهوری اسلامی به درستی دیده و شنیده نمی‌شود؟

بخشی از این مسئله برمی‌گردد به ذات رسانه‌های اجتماعیِ حال حاضر و تمایزهایی که این ذات با سنت ما دارد. یعنی میان رسانه‌ای که برآمده از تفکر تجدد و انقلاب اسلامی که مبتنی بر سنت است فاصله‌ای وجود دارد که ما را دچار بحران می‌کند. بنابراین یک بخش از این عدم مقبولیت به این تمایز بنیادین برمی‌گردد. اگر ما یک الگوی ارتباطی و رسانه‌ای از انقلاب اسلامی در نظر بگیریم، نقاط اشتراکش با فضای رسانه‌ای امروز بسیار کم است. اگر در تاریخ، الگوی ارتباطی انقلاب اسلامی را هم بررسی کنیم، انقلاب از پس رسانه‌های رسمی آن زمان که سینما و مجلات بود برنیامد، بلکه با رسانه‌های سنتی مانند منبر و یا مدل ارتقا یافته‌ آن یعنی نوار بود که شبکه‌های ارتباطی خود را تشکیل داد.

منظر دیگر این است که ما الزامات همین رسانه حرفه‌ای را هم درک نکردیم. یک بحثی با عنوان علم وجود دارد که مدیران رسانه‌ای ما کمترین توجهی به آن نمی‌کنند. عمده کارهایی که در حوزه رسانه و ارتباطات می‌کنیم بدون مطالعه علمی است، یعنی رسانه ملی ما بر اساس سیاست‌های خودش یا سیاست‌های سلیقه‌ای برخی مدیران عمل می‌کند والا یک رسانه باید نحوه توزیع سلبریتی‌هایی که به‌وسیله خود رسانه  ایجاد می‌شوند را مدیریت کند. چون شهرت سلبریتی‌هایی نظیر فردوسی پور برآمده از آن رسانه است و رسانه حق مالکیت آن را دارد. بنابراین در اینجا هم که ربطی به آن ذات رسانه ندارد، ما بد عمل می‌کنیم. یعنی روایت جمهوری اسلامی بیشتر برمی‌گردد به اینکه در حوزه رسانه‌ها علمی و حرفه‌ای عمل نمی‌کنیم. مدنظرمان نیست که ما اینجا با استفاده از رسانه‌هایمان این همه آدم اعم از مجری و بازیگر و... تولید می‌کنیم و این‌ها را هر روز در معرض دید عموم قرار می‌دهیم و شهرت این‌ها مدیون اموال عمومی مردم است، اما در قبال این  هیچ مدیریتی نداریم. بیشتر مایلم از این منظر به این مسئله بپردازم.

الزامات رسانه‌ای علمی چیست و چه مؤلفه‌هایی دارد؟

ما تمام پیامدهای تولید رسانه‌ای را در نظر نمی‌گیریم. یکی از پیامدهای اصلی رسانه که اتفاقاً امتداد روایت و معنای ماست همین مدیریت سلبریتی‌هاست. سلبریتی‌هایی که مشخصاً توسط رسانه‌های جمعی متعلق به حاکمیت تولید می‌شوند و باید پاسخگو باشند. ما فکر می‌کنیم باید آنتن را به هرنحوی پر کنیم و باری به هر جهت یک برنامه سیاسی یا سرگرمی بسازیم اما اینکه در ادامه این نشانه‌هایی که ما تولید کردیم می‌روند و معانی دیگری تولید می‌کنند را در نظر نمی‌گیریم. نشانه این فردی که به عنوان یک بازیگر یا مجری توسط ما مطرح می‌شود در جامعه امتداد پیدا می‌کند و می‌تواند در گفتمان ما و یا رقیب ما معانی مختلفی پیدا کند. این کنترل معانی به علت نگاه کوتاه مدت توسط رسانه‌های رسمی ما رخ نمی‌دهد و رها می‌شود. اساساً ما نگاه کوتاه مدتی در تولید نشانه‌ها داریم. یکی از اصلی‌ترین نشانه‌هایی که ادامه دارد همین سلبریتی‌ها هستند.

من از مدیران رسانه ملی پرس‌وجو کردم، آن‌ها اساساً کاری ندارند این چیزی که تولید کردند بعداً به چه سمتی می‌رود و چه معنایی پیدا می‌کند. در هالیوود و شبکه‌های تلویزیونی‌شان شامل سریال‌ها و برنامه‌های سیاسی و تفریحی‌ کسی نمی‌تواند ساختارشکنانه عمل کند و همه به مجموعه‌ای که به آن وابسته هستند تعهد دارند.

باید در نظر داشته باشیم ما به صورت کلی نمی‌توانیم سلبریتی‌ها را نادیده بگیریم. در دهه ۶۰ یک نظام کنترلی برای ستاره‌های سینما ایجاد کرده بودیم که نسبت به شرایط آن دهه مناسب بود اما پس از انقلاب اسلامی و در این جهان متکثر رسانه‌ای که هر روز معانی مختلف تولید می‌شوند و خیلی‌هایشان هم از دست ما خارج هستند وجود سلبریتی‌ها غیرقابل اجتناب است.

یعنی برای پذیرش روایت، ما ناچار به استفاده از سلبریتی‌ها هستیم؟

رسانه‌های رسمی باید فکر کنند روی این مدل سلبریتی‌ها چگونه کار کنند که معانی دیگری غیر از آنچه مد نظرشان بوده تولید نشود. باید یک نظامی از وابستگی و تعهد برای سلبریتی‌ها ایجاد شود. ساختاری تشکیل شود که وابسته به یک فرد نباشد. موردی که در مورد یکی از خواننده‌ها رخ داد و تهیه‌کننده‌اش گفت این حتی اسمش هم مال من است و ایشان نمی‌تواند با این اسمی که الان دارد در ادامه فعالیت کند. البته من به این طریق غیرانسانی هم اعتقادی ندارم ولی ما یک راه حلی می‌خواهیم که هم در واقع انسانی باشد و هم حقوق یک سازمان رسانه‌ای که در ایجاد شهرت برای یک فرد هزینه کرده است، در نظر گرفته شود. 

به طور مشخص نفرمودید مواجهه ما با سلبریتی‌ها باید چگونه باشد؟

یک سازمان نمی‌تواند بیاید یک برنامه‌ریزی برای تداوم معانی یک سلبریتی داشته باشد چون این سلبریتی تبدیل به یک رسانه شده و می‌تواند نشانه تولید کند. مشکل اینجاست که یک گفتمان عام در مورد برنامه‌ریزی نشانه‌ها و معناهایی که از سلبریتی‌ها صادر می‌شود وجود ندارد. اگر این گفتمان عام بین نهادهای قدرت جمهوری اسلامی وجود داشته باشد یک سلبریتی می‌تواند به رفتارش متعهد باشد و مسئولانه عمل کند. این عمده رفتار غیرمسئولانه که از سلبریتی‌ها می‌بینیم به‌دلیل توهمی است که این‌ها از قدرت در ذهن خودشان ایجاد کرده‌اند؛ یعنی این من بودم که این شهرت ایجاد شد و این شهرت متعلق به من است. در حالی‌که در دنیا این‌گونه نیست و یک گفتمان عام در برخورد با سلبریتی‌ها وجود دارد که آن را کنترل می‌کند. این گفتمان عام، در برنامه‌ریزی معانی و نشانه‌ها و روایت‌های سلبریتی‌هاست. اما الان خود سازمان رسانه‌ای به تنهایی نمی‌تواند تمام سلبریتی‌هایی را که تولید می‌کند کنترل نماید، چون ناهماهنگی گفتمانی در بقیه نهادهای قدرت وجود دارد و یک سلبریتی پس از آنکه توسط رسانه ملی مشهور شد، از طرف نهادهای قدرت مختلفی در ایران خدمات می‌گیرد. مدیریت نشانه‌ها و روایت‌های سلبریتی‌ها در جامعه رسانه‌ای ایران مستلزم این است که گفتمان تعهد سلبریتی‌ها عمومی و مورد پذیرش همه نهادهای قدرت در کشور واقع شود.

این گفتمان عامه چگونه باید شکل گیرد؟

در جهان تکثر رسانه‌ای کسانی برنده هستند که زیرساخت‌ها و پلتفرم‌ها را در اختیار داشته باشند. شاید مشخصاً منجر به شکل‌گیری گفتمان عام نشود ولی مؤثر است. در ساختارهای قدرت رسانه‌ای ج.ا یک تکثری وجود دارد که سبب شده نتوانیم یک پلتفرم و زیرساخت مناسبی ایجاد کنیم. اینکه صدا و سیما توانسته جایگاهی داشته باشد به‌علت این است که یک بخشی از زیرساخت و پلتفرم پخش ویدئو در اختیار او است ولی از آن طرف توفیق چندانی در حوزه مدیا نداشته، چون این مسئله دست وزارت ارتباطات و نهادهای دیگر است. خود نبود سیاست مشخص در مورد زیرساخت‌ها بی‌تأثیر نبوده است. در این میان چندگانگی در گفتمان عام و سیاست‌زدگی هم فشار آورده است. 

آیا اساساً صدا و سیما توان مواجهه با رسانه اجتماعی را دارد؟

یک بحث جدی در مقوله رسانه‌های اجتماعی وجود دارد که آیا این رسانه‌ها مصداق تکثر است؟ بعضی می‌گویند اتفاقاً رسانه‌های اجتماعی موجب یکسان‌سازی شده‌اند و این یکسان‌سازی می‌تواند مصرف و تولید انبوه را راحت‌تر کند. سلایق یکسان سبب می‌شود چرخ سرمایه‌داری بیشتر بچرخد. بعد نشانه‌های قدرت را هم می‌توانیم در آن بررسی کنیم. یعنی آیا قدرت در رسانه‌ها توسط افراد و کاربران ایجاد می‌شود یا نه پشت صحنه‌ای دارد؟ الان برای ما اثبات شده یک پشت صحنه‌ای با عنوان کلان داده‌ها وجود دارد و اینکه رسانه‌های بزرگ عموماً خط محتوا را در رسانه‌های اجتماعی تعیین می‌کنند. تمام این مسائل می‌تواند به ما گوشزد کند اگر برنامه‌ریزی در قبال رسانه‌های اجتماعی کنیم می‌توانیم توفیقی داشته باشیم.

 قسمت عمده‌ای به بحث زیرساخت برمی‌گردد، عمده زیرساخت‌های رسانه‌های اجتماعی هم در ایران نیست. ما هیچ دسترسی به کلان داده‌ها نداریم.

به نوعی ما تحت تأثیر قوانین کالیفرنیا قرار گرفتیم.

 جدا از آن بحران‌های حقوقی که به‌وجود آمده و حاکمیت ما را زیرسؤال برده به دلیل سهیم نبودن در زیرساخت‌ها و عدم قدرت در نظام جهانی شبکه است؛ به نحوی که ما آن قدرت لازم را نداریم که بتوانیم حق و حقوقمان را بگیریم. اگر اتفاقی در رسانه‌های اجتماعی بیفتد و منجر به جنایت شود نظام حقوقی ما نمی‌تواند در برابرش کاری بکند. 

چرا سهم ما در نظام جهانی شبکه تا این حد کمرنگ است؟

ما بحث شبکه ملی اطلاعات را مطرح کردیم اما یادمان رفت که شبکه ملی اطلاعات وقتی می‌تواند در نظام جهانی شبکه معنی‌دار شود که بتواند هدایتگر حوزه مقاومت نظام جهانی شبکه باشد. مقاومت می‌تواند شبکه‌ای از طردشدگان نظام جهانی شبکه را ذیل خود پوشش دهد و در عین حال این حس را القا کند که ما به دنبال جهان‌گستری نیستیم.

این وسط تکلیف گفت‌وگوی ملی چه می‌شود؟

گفت‌وگوی ملی اتفاقاً وقتی رخ می‌دهد که ما یک کنترلی در این حوزه ایجاد کنیم. یعنی شما وقتی قدرت کنترل اتفاقات بیرون از مرز را نداری، گفت‌وگوی ملی به دردت نمی‌خورد. گفت و گویی که در درون خودمان باشد و نتواند خودش را گسترش بدهد از بین خواهد رفت. ما نمی‌خواهیم گرفتار خودمان باشیم. اساساً منطق شبکه مرز نیست و شما باید مرزها را درنوردی و به سراغ نقاط مختلف عالم بروی. انقلاب اسلامی اگر منتشر نشود از بین می‌رود. رمز پویایی انقلاب این است که خارج از مرزها بازتولید شود. اینجا هم همین‌طور است یعنی گفت‌وگوی ملی ما در حوزه شبکه ملی اطلاعات می‌تواند تداوم پیدا و از منطق شبکه یعنی گسترش و بدون مرز بودن پیروی کند.

دوقطبی‌ها را چطور می‌شود کنترل کرد؟

اگر دوقطبی‌ها را به‌صورت روایت ببینیم باید دید این کلان‌روایت‌های رسانه‌ای چگونه با هم روبه‌رو می‌شوند؟ کلان روایتی موفق خواهد شد که از روایت خودش به موقع گره‌گشایی کند و نتیجه بگیرد. ما اصولاً در ساختار روایت‌های رسانه‌ای در حوزه ضعف قرار داریم یعنی عمدتاً پاسخگو هستیم. زمین بازی روایت‌ها را ما تعیین نمی‌کنیم. یعنی اولویت‌های روایی رسانه‌ها توسط ما تعیین نمی‌شود و همیشه در زمین روایت‌های دیگران بازی می‌کنیم.

در این دوقطبی هم در موضع ضعفش قرار می‌گیریم. ما اگر بتوانیم یک نظامی از اولویت‌های روایتی جدید که نسبتی با گفتمان عمومی جامعه برقرار کند و منطق و گوشی برای شنیدن داشته باشد، ایجاد کنیم بی‌تردید در نتیجه پیروز خواهیم بود. اما اگر اولویت‌ها را دیگران تعیین کنند ما توفیقی نخواهیم داشت. در نظریه‌های رسانه امروز مانند نظریه امپریالیسم رسانه‌ای، خبرها و اولویت‌ها را رسانه‌های غربی انتخاب می‌کنند و رسانه‌های کشورهای در حال توسعه تنها آن را بازنشر می‌کنند. یعنی CNN، آسوشیتدپرس و بی بی سی اخبار خودشان را نقل می‌کنند. ما باید موقعیتی را فراهم سازیم که اولویت‌های رسانه‌ای خودمان را تعیین کنیم. 

از نسبت برقرار کردن با گفتمان عمومی جامعه گفتید.  این مسئله چگونه صورت می‌پذیرد؟

در همه اقشار مطمئناً گفتمان‌های متعددی نظیر گفتمان‌های صنفی، فرهنگی و... وجود دارد. رسانه‌ها وقتی توفیق پیدا می‌کنند که بتوانند نسبت گفتمان رسانه‌ای خودشان را با این‌ها تعیین کنند. رسانه‌های رسمی نتوانستند این اشتراک‌ها را شناسایی کنند درحالی که از طریق تقویت همین نشانه‌ها و عناصر گفتمانی است که یک رسانه خاص می‌تواند گفتمان رسانه‌ای را توسعه دهد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.