می‌گوید: «آخرین بار، قبل از شدت یافتن بیماریشان که خدمت علامه مصباح مشرف شده بودم با همان حالت تواضع همیشگی گفتند که ما کفش جفت کن شما هستیم. من همان لحظه احساس کردم که باید در برابر تواضع ایشان روی دست و پای ایشان بیفتم ولی به‌واسطه کرونا نتوانستم. این فضیلت اصلاً برنامه ایشان بود که در برابر شاگردان کوچکی چون ما تا این حد تواضع می‌کردند».

علامه‌ای که شاگردپرور نبود استادپرور بود

این آخرین خاطره‌اش از کسی بود که از سال ۵۹ پای مکتب علمی او رشد کرده بود. حجت‌الاسلام دکتر سیداحمد رهنمایی دانش‌آموخته دکترای فلسفه تعلیم و تربیت از دانشکده تعلیم و تربیت دانشگاه مک گیل مونترال کانادا تا پیش از مقطع دکترا هم در دروس حوزوی و هم دانشگاهی مقاطع را در محضر آیت‌الله مصباح یزدی طی کرده است. بنای ما در گفت‌وگو با ایشان، مکتب تربیتی آیت‌الله علامه محمدتقی مصباح یزدی است که در ادامه می‌خوانید.
 جناب دکتر رهنمایی! شما که دانش‌آموخته فلسفه تعلیم و تربیت هستید، در بحث تعلیم و تربیت و با توجه به ابداعاتی چون «طرح ولایت» و «مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)» و  مدرسه «رشد» تا چه میزان می‌شود از یک مکتب تربیتی در خصوص آیت‌الله مصباح سخن به میان آورد؟
من کتابی را تدوین کردم و به محضر علامه بردم و ایشان نیز نکات بسیار ارزشمندی را فرمودند و به اعتبار و ارزش این کتاب افزودند. عنوان این کتاب «مکتب تربیتی علامه طباطبایی» بود. به نظر می‌رسید حضرت علامه طباطبایی، شأنی مافوق همه شئون علما دارند و آن شأن استادپروری بود. در نظرم بود که علامه طباطبایی شاگردپرور نبودند بلکه استادپرور بودند که مصادیق آن نیز امروز مشخص است. آیت‌الله جوادی آملی، علامه حسن‌زاده آملی، علامه مصباح و همچنین سایر شخصیت‌ها همچون شهید مطهری و شهید بهشتی، این افراد در جایگاه خودشان استادان مبرزی هستند که در محفل درس و ادب و تربیت علامه طباطبایی رشد کردند. من در آن کتاب فقط روی شخص علامه طباطبایی متمرکز نشدم بلکه آمدم و علامه طباطبایی را به عنوان یک خورشید و محور در این منظومه در نظر گرفتم که در شعاع این منظومه شخصیت‌های بزرگی از جمله آیت‌الله مصباح یزدی حضور دارند. در کتاب به این پرداخته‌ام که چگونه بزرگان ما که امروزه در محضرشان هستیم از جمله حضرت آیت‌الله مصباح رحمت‌الله‌علیه، از این جنبه از استادشان - یعنی استادپروری- الهام گرفته‌اند و تمام سعی و تلاششان این بوده که هم‌افزایی داشته و ارزش‌افزوده به کار علمی‌شان ببخشند نه اینکه شاگرد و مرید تربیت کنند. خصلت این بزرگان به خصوص علامه مصباح که بنده بیش از ۴۰ سال در محضر نورانی حضرت استاد علامه مصباح یزدی زیستم و از نزدیک با ایشان در ارتباط بودم، به جرئت می‌توانم بگویم ایشان از خصلت مریدپروری و شاگردپروری کاملاً مبرا بود و تمام تلاششان این بود که اگر ما قابلیت این را نداریم و نخواهیم داشت که به پای ایشان برسیم، دست‌کم یک پرتوی از وجود ایشان در حد یک استاد تربیت کنند. بنابراین اگرچه ممکن است بخشی از این صحبتی که می‌کنم به خود بنده برگردد، ولی واقعاً هدفم این نیست که این‌گونه برداشت شود، اما وقتی به اطرافیانم نگاه می‌کنم همه شاگردان حضرت استاد به شمار می‌روند، تمام این عزیزان هر کدام یک استادِ نخبه هستند.  این جنبه از حیات تربیتی و علمی استاد مصباح همین برای ارزش‌گذاری بر کار ایشان کافی است که ایشان در زمان حیات، اطرافیان خود را استاد پرورش دادند و هر کدام در شاخه یا شاخه‌هایی از معارف اسلامی تخصص پیدا کردند. این نکته در آثارشان هم مشخص است. حدود ۲۰۰ اثر از خود استاد صادر شده و البته آثار دیگری نیز برای نشر در دست اقدام است. غیر از آن افزون بر هزار و خرده‌ای اثر در انتشارات مؤسسه امام خمینی(ره) منتشر شده است آن هم آثاری در رشته‌های مختلف علوم انسانی که در نوع خود کم‌نظیر یا بی‌نظیر است.

شما تمام مقاطع تحصیلی‌تان را در مراکزی گذرانده‌اید که علامه مصباح مبدع آن‌ها بوده‌اند؛ از مؤسسه «در راه حق» گرفته تا «مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)»، می‌خواهم مشخصاً در مورد این ابتکار علامه و وزنِ علمی آن حرف بزنید. به هر حال شما کسی هستید که مقطع دکترا را نیز در خارج از کشور گذرانده‌اید و از این حیث می‌توانید مقایسه‌ای هم با فضای دانشگاهی داخلی و هم خارجی انجام دهید. 
مهم‌ترین ویژگی علمی و تربیتی استاد مصباح این بود که تلاش داشت هر که وارد محفل درس ایشان یا عضوی از اعضای مؤسسه که زیر نظر ایشان اداره می‌شد قرار می‌گیرد حتماً در حوزه معارف اسلامی در حد کارشناس بوده و با تخصص ورود پیدا کند، بنابراین در این مؤسسه ۱۳ رشته علوم انسانی در مقطع کارشناسی همه با پیشوند معارف اسلامی مطرح می‌شد. مانند معارف اسلامی و تعلیم و تربیت، معارف اسلامی و اقتصاد، معارف اسلامی و روان‌شناسی، معارف اسلامی و حقوق، معارف اسلامی و مدیریت، معارف اسلامی و جامعه‌شناسی و... آیت‌الله مصباح سلسله دروسی که در دانشگاه‌ها محصور شده بود را از حصر دانشگاهی خارج و به حوزه وارد کرد. ابتکار عملی که مورد تأیید و حمایت امام خمینی(ره) و پس از رحلت ایشان نیز مورد حمایت جدی مقام معظم رهبری قرار گرفت. 
زمانی که در غرب زندگی کرده و دانش‌های غربی را تحصیل می‌کردم، مباحث و شبهاتی در خصوص معارف اسلامی و تعالیم قرآنی مطرح می‌شد. وقتی برای پاسخ و رفع شبهات اقدام می‌کردیم به نوعی احساس می‌کردیم اگر جواب روشن و قانع‌کننده‌ای در ارتباط با شبهات داریم، همه به برکات دوره‌ای بود که با نظارت و مدیریت استاد علامه مصباح یزدی گذراندیم. چه بسا دیگران نسبت به ما در ارتباط با علوم انسانی مطالب بیشتری دانسته و تخصص بیشتری داشتند اما اینکه با نگاه دینی و اسلامی می‌توانستیم پاسخ قانع‌کننده بدهیم بی‌شک به برکات دوره‌ای بود که علوم انسانی را در رشته‌های خاص خود به پشتوانه معارف اسلامی گذرانده بودیم. این امر از درایت و بصیرت کامل حضرت استاد حکایت داشت و بیان می‌کرد چشم‌انداز او مربوط به این دوره و دوره‌های بعدی نبود، بلکه برای تمام دوران بود. به همین دلیل ایشان مانند استاد خود علامه طباطبایی(ره) ماندگار هستند و تا قیام قیامت نام این بزرگواران می‌درخشد. آیت‌الله مصباح افق دید بسیار وسیعی داشتند. امروز را نمی‌دیدند بلکه با نگاه به فرداها می‌دانستند تا چه اندازه بشر به کسب این معارف نیاز دارد. این نوع نگاه، دید افراد را باز می‌کرد و دل شیفتگان را برای پذیرش ایشان مهیا می‌کرد.
حتی شاهد بودیم حضور ایشان در میان دانشمندان غربی تا چه اندازه مثمر ثمر بود و چقدر افراد با نگاه باز و دلی هوشیار به ایشان توجه کرده و کسب فیض می‌کردند. چندین بار اتفاق افتاد که در جوار ایشان چه در ایران و یا خارج از کشور در مجالس اندیشمندان غربی اظهار نظر می‌فرمود که نشانه‌های بارزی از شخصیت علمی، ادبی و تربیتی ایشان است. البته این موارد تنها جنبه‌های صوری داستان علم و تربیت است و از جنبه‌های عملی و باطنی خلوص ایشان اثرگذارتر بود.

اشاره کردید که استاد مصباح رشته‌های دانشگاه را از حصر دانشگاه درآورده و وارد حوزه کرد، آن هم در زمانه‌ای که بسیاری از افراد مقهور دانشگاه بوده و نگاه از پایین به بالا نسبت به دانشگاه غربی وجود داشت. به نظر شما این عمل تا چه اندازه از سفرهای تبلیغی ایشان به خارج از کشور و چه میزان اعتمادی که به‌واسطه ایمان قلبی به خدا داشت نشأت گرفته بود؟
برای پاسخ به این سؤال خاطره‌ای از استاد را عرض می‌کنم. زمانی خدمت استاد رسیده و عرض کردم نگاهی متمایز از دیگران نسبت به شما دارم. نگاه من به شما این است که شما اگر چه فیلسوف بوده و به عنوان حکیم معرفی شده‌اید اما ذوب در فلسفه نیستید. تلاش کرده‌اید با روحیه معتدلانه‌ای به فلسفه نگاه و فلسفه را با دین عجین کنید و به بیانی آن را پشتیبان دین قرار دهید. در مجموع گفتم که شما از فلسفه خیلی چیزها می‌دانید و استاد فلسفه هستید. چند اثر فلسفی مانند نهایه‌الحکمه علامه طباطبایی، برهان شفا ابوعلی سینا، الاسفار ملاصدرا را خدمت ایشان شاگردی کرده بودم و می‌دیدم که درست در موضعی قرار دارند که فلسفه را پشتیبان دین قرار داده و از فلسفه مسیری برای تحقق منویات الهی در دین باز می‌کنند. از استاد پرسیدم آیا نگاه من درست است؟ ایشان تأملی کرد و چون در اظهاراتم تعریفی از ایشان کردم نمی‌خواستند صریحاً پاسخ دهند، گفتند این مشی علامه طباطبایی است که از ایشان داریم. علامه طباطبایی هفت رساله فلسفی با عنوان رسائل توحیدیه نوشته‌اند و اگر علاقه‌مندان آخرین سطر هر رساله را مطالعه کنند می‌بینند که علامه نوشته است هذا ما یؤده النفس یعنی مسائل عقلی را گفته و بعد می‌گویند این همان چیزی است که نقل، روایات و قرآن می‌گوید. در این صورت فلسفه ابزاری در خدمت دین است. فردی که با چنین نگاه معتدلانه‌ای به علم نگاه می‌کند وقتی به صحنه‌های اجتماعی در محیط‌های علمی وارد می‌شود، طبیعی است که روحیه اعتدال‌گرای خود را بروز می‌دهد، بنابراین همیشه مشی او استقبالی است. از دیدگاه‌ها استقبال کرده و از شبهات هراس ندارد، چون مطمئن است با همان روحیه اعتدال‌گرایانه می‌تواند انحرافات و کجی‌ها را از بین برده و شبهات را پاسخ دهد. به همین دلیل آیت‌الله مصباح در تمام موقعیت‌ها برای مناظره‌های علمی آماده بود. پیش و پس از انقلاب برای مناظره با اشخاص خاصی که مطرح بودند اعلام آمادگی می‌کرد و این اواخر نیز شاگردان ایشان با کسب اجازه در مناظرات شرکت می‌کردند.
 مراودات شاگردان علامه هم در بحث تبلیغ بین‌المللی و هم تحصیل در خارج از کشور جالب توجه است. ایشان چه نگاهی به این قضیه داشتند؟
از آنجایی که رشته تخصصی من روان‌شناسی و بعد هم فلسفه تعلیم و تربیت است، از استاد درباره نحوه برخورد با برخی مطالب شبهه‌انگیز سؤال کردم. ایشان به نکته بسیار جذابی اشاره فرمود و بیان کرد اینکه ما نخواهیم حرف دیگران را بفهمیم، بخل است بلکه باید بر اساس بینش خود آن‌ها را نقد و بررسی کنیم. ایشان نقاد بود نه ترک کننده و طرد کننده.در خصوص اعزام ما به خارج از کشور برخی افراد حرف‌های نادرستی می‌زدند. اما دید ایشان بسیار باز و منحصر به ایران و جهان اسلام نمی‌شد. دور دست‌ها و عمق خاک استکبار جهانی و کفر را می‌دید و صحبت می‌کرد. به همین دلیل تا عمق خاک کفر سفر کردیم. ایشان در دانشگاه بینگهمتون برای نخستین بار در مورد فلسفه اسلامی و شرق اظهارنظر کرد. آن هم در کنفرانسی که افراد زیادی حضور داشتند و سخنان ایشان توسط آقای حداد عادل به انگلیسی ترجمه می‌شد. استاد غربی که شیفته سخنان استاد شده بود وقت خود را به استاد داد و افزون بر ۴۵ دقیقه ایشان با اجازه افرادی که در کنفرانس شرکت داشتند صحبت کردند. چارلز آدامز، رئیس مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل شیفته ایشان شد و اعلام کرد که برای هر نوع تبادل علمی با شما آمادگی داریم و اینچنین بود که زمینه اعزام ۱۲ شاگرد ایشان فراهم شد.وقتی به ایشان می‌گفتیم با وجود داشتن همسر و فرزندانی خردسال چگونه آنجا حضور پیدا کنیم، می‌گفتند به خدا توکل کنید و از مشکلات نهراسید و مشوق بودند. استاد ایشان حضرت آیت‌الله بهجت نیز این‌گونه بود. به یاد دارم دو هفته قبل از اعزام، در یکی از رواق‌ها که به طرف مرقد شیخ نخودکی می‌رفتند، خدمت ایشان رسیدم. عرض کردم: آقا شما در جریان اعزام ما هستید؟ فرمود بله اطلاع دارم. گفتم من پسری ۱۰ ساله و دختری ۵ ساله دارم و حالا که به آن کشور اعزام می‌شوم نگران هستم. چه کار کنم؟ ایشان فرمود: مگر خودت را چه کسی حفظ می‌کند؟ همان که تو را حفظ می‌کند آن‌ها را نیز حفظ خواهد کرد.

همان حرفی که استاد مصباح به ما زد، استاد ایشان آیت‌الله بهجت نیز همان را تکرار کرد. درمی‌یابیم که افق دید بسیار همسان و همگرا است. ایشان از علامه طباطبایی، آیت‌الله بهجت و امام خمینی الهام گرفته‌اند و این الهامات در حوزه فقه، سیاست و فلسفه به زیبایی نمود پیدا کرد و از ایشان شخصیتی کامل و بارز ساخت. تقارن رحلت ایشان با سالگرد شهادت سردار سلیمانی می‌تواند بیان کند همچنان که شهید سلیمانی پس از شهادت ماندگارتر و اثرگذارتر از گذشته است، آیت‌الله مصباح نیز ماندگارتر و اثرگذارتر از قبل خواهد بود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.