۳۰ دی ۱۳۹۹ - ۱۰:۲۸
کد خبر: 736651

نگاشته فرادیدتان، جستاره‌ای کوتاه است به نسبت‌سنجی انسان روزگار ما با اندیشه و فرهنگ فاطمی و چگونگی امتداد بخشیدن به آن در عینیت زندگی امروز.

پیش از ورود به بحث، لازم است نکته‌ای را یادآور شوم که ما در ترجمان سنت فکری – فرهنگی‌مان با مشکل مواجه‌ایم.

از یک سو برج و باروی باورهایمان در معرض ترور تروریست‌های اعتقادی قرار گرفته و از سوی دیگر، مسئله‌ها، چالش‌ها و پرسش‌ها هر روز در شکل و قواره‌ای تازه خود را نمایان می‌سازد و پاسخ‌های ما به انبوه مسئله‌ها و شبهه‌ها، پیش و بیش از آنکه پاسخ باشند، پاسخ‌نما هستند! و ما فاقد شناخت اندیشه‌ورزانه و در نهایت پاسخ‌های منقح، ویراسته و درست هستیم.

وانگهی با تولیداتی روبه‌روییم که عنصر «حضور در زمان» در آن‌ها غایب است و مشکله‌ای زیانبارتر که در همه عرصه‌ها و ساحت‌های ساختاری و محتوایی خود را نمایان می‌سازد نبود نگاه کل‌نگرانه، شبکه‌ای و ساختاری است. تولیدات ما در حوزه‌های فکری، فرهنگی، هنری، اجتماعی و به‌ویژه دینی باید متقن و با نگرشی روزآمد و کارآمد در بستر قواره‌ای حرفه‌ای، متناسب با نیاز و دغدغه گروه‌ها و جامعه هدف باشد.

نگاه بسیط و بدون مبانی نگرشی درست و انبوهی از کارهایی که خالی  از تصور و تصدیق صحیح‌اند در همه عرصه‌ها  به‌ویژه عرصه ترویج فرهنگ و معارف اهل بیت(ع) ما را دچار تقلیل‌گرایی کرده است؛ به گونه‌ای که پیامد این تولیدات، به‌شدت زیانبار و مخرب است. درخصوص تبدیل بینش فاطمی به شرایطی که در آن زیست می‌کنیم، با همین مشکلات روبه‌رو هستیم.

یکی از مسائل قابل طرح در جوامع شیعی، این است که ما نتوانسته‌ایم اندیشه ائمه(ع) را در ابعاد عینی و روزمره زندگیمان جریان دهیم و نوع تعاملات خود را بر اساس سیره آنان تنظیم نماییم، پس به‌طبع دچار خلأ‌های فکری فرهنگی می‌شویم؛ این مسئله در حوزه فرهنگ فاطمی نیز خود را می‌نمایاند و ما شاهدیم با آنکه در عرصه‌های عاطفی و اعتقادی به آن حضرت بیشتر از عزیزترین افرادمان ارادت می‌ورزیم، اما این باور، تظاهرات و نشانه‌های خود را در حوزه مناسبات زندگی بروز نمی‌دهد و در برخی از موارد نه تنها همگرا با اندیشه‌های ایشان نیست، بلکه در تعارض و تضاد با آن نیز قرار می‌گیرد.

یکی از دلایل این اتفاق ناخوشایند، این است که ما در ترجمان و انتقال این فرهنگ به جامعه، بی‌سلیقگی یا ساده‌انگاری به خرج داده‌ و نتوانسته‌ایم ماهیت این فرهنگ و ارزش‌های حاوی آن را به صورت زنده و زندگی‌ساز به جامعه منتقل کنیم.

 دلیل دیگر ممکن است این باشد که ما زبان تعامل و ارتباط را در خصوص فرهنگ‌سازی دینی با جامعه از دست داده‌ایم.

اساساً هر فرهنگی دارای بخش‌های ثابت و سیالی است. بخش‌های ثابت همان محتوا و ساخت اصلی فرهنگ است و قسمت سیال آن، بخش‌هایی است که باید در مسیر زمان مطابق با ظرفیت دوره‌ای جوامع و با قالبی تازه، حضور تأثیرگذار خود را در زمان حفظ نماید.

از این رو، هر فرهنگی برای حضور کارآمد خود ناچار است ضمن حفظ محتوا و ساخت اصلی فرهنگ، بخش‌های سیال خود را نوسازی و مهندسی ارتباط و تعامل خود را روزآمد کند و با ابزارها و شیوه‌های تازه، آن را ترویج نماید.

باید دید در این زمینه چقدر توانسته‌ایم در خصوص فرهنگ دینی به طور عام و فرهنگ فاطمی به طور خاص، روش‌های کارآمد و روزآمدی داشته باشیم و چقدر انرژی مصرف کرده‌ایم که در هر دوره زمانی آن مفاهیم بلند را در ساختار زندگی و جامعه کاربردی نماییم تا افراد با فاطمه(س) و فرهنگ فاطمی فقط گریه نکنند، بلکه هم بگریند و عاطفه و احساس دینی‌شان را جلا دهند و هم ، مناسبات زندگی خود را با فرهنگ فاطمی تعریف و تنظیم و آن را بر اساس معیار و مدل فاطمی پی‌ریزی کنند.

 این جریان عاطفی که نسبت به حضرت فاطمه(س) وجود دارد باید به معرفت و فرهنگ و منطق فاطمی تبدیل شود و بازتولید خود را در مناسبات روزمره زندگی نشان دهد.

به عنوان نمونه، یکی از گره‌های کور معاصر -که فرهنگ فاطمی می‌تواند در این زمینه بسیار نقش‌آفرین باشد- بحران‌های تربیتی است که ذهن همه نظریه‌پردازان و نخبگان را به خود معطوف داشته است؛ به ویژه اینکه مقوله تربیت و بحران‌های تربیتی از مسائلی است که دغدغه همه جوامع است. به طور خاص این امر در جوامع دینی که دغدغه تربیت معطوف به دین را دارند، بیشتر جلوه‌گر است.

در این میان جلوه‌های تربیتی و رفتاری حضرت زهرا(س) برای جوامع شیعی می‌تواند بسیار راهگشا باشد و راهبردهای تربیتی کارآمد و مطمئنی را – به شرط فهم و شناخت همه‌جانبه و جامع‌نگرانه روش‌های آن حضرت – فرا رویمان قرار دهد.

 نگاهی به رفتار ایشان با فرزندان برومندشان نشان می‌دهد شیوه‌های تربیتی ایشان به چه میزان سنجیده و مبتنی بر جنبه‌های ایجابی و توأم با روش‌های زیبایی‌شناسانه بوده است. امروزه این روش‌ها را در حوزه روان‌شناسی و علوم تربیتی می‌توان به عنوان مؤلفه‌هایی کارآمد ملاحظه کرد. برایند این تربیت خلاقانه، فرزندان برومندی است که در هیچ خانواده‌ای در طول تاریخ نمی‌توان برای آن معادلی سراغ گرفت که این‌گونه فرزندان رشید، ارجمند و بلندمرتبه‌ای را تربیت کرده باشد. گذشته از مقام امامت امام حسن و امام حسین(ع)، کدام دختر را می‌توان در تاریخ سراغ گرفت که مانند زینب(س) این همه بزرگ و باشکوه و نستوه باشد. بانویی که راز ماندگاری عاشورا را باید در شکوه شکیبایی‌اش و صبوری رسالت‌مداری‌اش و توان عظیم تکلیف‌گرایی‌اش دانست. حضرت اباالفضل(ع) نیز گرچه به ظاهر فرزند زهرای اطهر نیست، اما او نیز در فضای تربیتی خانه حضرت فاطمه(س) بزرگ شده و روح فاطمی، او را رشید و برومند ساخته است.

منظور از طرح نکات یاد شده آن است که بدانیم رفتار حضرت فاطمه(س) در خانه با فرزندان، حاوی معانی و رهیافت‌های دقیق تربیتی است و ایشان سعی داشته‌اند فرزندانی تربیت کنند که علاوه بر تکلیف‌گرایی و خدامحوری، انسان‌هایی صبور و عزتمند نیز باشند و در سختی‌های زندگی، بتوانند ضمن عبور از بحران‌ها، به تکلیف الهی نیز در هر موقعیتی عمل نمایند.

انگاره‌ها و رهیافت‌های تربیتی ایشان از یک سو بر خدامحوری و از طرف دیگر با لحاظ نمودن شیوه‌های ایجابی، زیبایی‌شناختی و انگیزشی همراه بوده است و این می‌تواند برای دو گروه حاوی معانی مهمی باشد:

یک: گروهی که با نام دین در روش‌های تربیتی‌شان از خشک‌ترین، تلخ‌ترین و سخت‌ترین روش‌ها استفاده می‌کنند.

دو: گروهی که خود را شیعه علی(ع) و پیرو فاطمه(س) می‌دانند ولی در روش‌های تربیتی‌شان ذره‌ای از حق‌گرایی و فضیلت‌خواهی فرهنگ علوی خبری نیست و در شیوه‌هایشان از یک نوع فرهنگ سست‌بنیاد و عاریتی بهره می‌گیرند که حاصل آن فرزندانی ضعیف‌النفس، سست‌عنصر و غریزه‌محور است.

هر دو گروه از فرهنگ فاطمی در قلمرو تربیتی آن دور افتاده‌اند. توجه به معیارهای تربیتی حضرت فاطمه(س) می‌تواند ما را از شرایط حاضر که در مقابل تغییر هنجارهای ارزشی، زدوده شدن حریم‌های اخلاقی و روش‌های تربیتی عاریتی، فانتزی و التذاذی قرار گرفته‌ایم، عبور داده و جهت‌های تربیتی ما را تصحیح نماید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.