زائر امام رضا(ع) بودن، پای ارادت می‌خواهد؛ شور می‌خواهد و عشق... «چون عشق حرم باشد، سهل است بیابان‌ها». بارها خوانده‌ و شنیده و شاید این شانس را داشته‌ایم که تجربه‌اش کنیم؛ پیاده به زیارت آمدن را عرض می‌کنم؛ حس و حالش وصف‌ناشدنی ‌است؛ اینکه خودت را خوشبخت‌ترین آدم روی زمین می‌بینی و وقتی چشمت به گنبد طلا می‌افتد، بدون آنکه بدانی چرا، اشک داغ روی گونه‌ات می‌دود و خستگی از جسمت پر می‌کشد.

وقتی سنگ‌ها هم به زیارت می‌آمدند!

کتاب‌های تاریخ را که ورق می‌زنیم، نمونه‌های بسیاری می‌یابیم؛ از آن‌ها که پای ارادت داشته‌اند برای رفتن به پابوسی غریب توس؛ حکیم و حاکم، فقیر و غنی، همه آمده‌اند و طی طریق کرده‌اند؛ اما انگار، فقط راه رفتن در طریق‌الرضا(ع) را برای عرض ارادت کافی نمی‌دانسته‌اند، باید ارادت را با جزءجزء وجودشان به نمایش می‌گذاشتند؛ باید عشق را در طبق اخلاص می‌نهادند و کاری می‌کردند، کارستان. 

راه‌های بی‌شمار عرض ارادت

پدران ما که تاریخ گذشته ما بدون حس و حال آن‌ها، فقط چند ورق پوسیده پراطلاعات است، وقتی به زیارت می‌آمدند، از هر فرصتی برای عرض ارادت استفاده می‌کردند؛ همان ‌طور که من و شما، وقتی پا به حرم می‌گذاریم و چشممان به خادمانی می‌افتد که زمزمه‌کنان کف صحن را جارو می‌کشند، دلمان برای عرض ارادتی اینچنین، پر می‌زند و از سویدای دل، آرزوی خدمتگزاری در حرم را می‌کنیم و قلبمان از حسرت و شوق می‌لرزد؛ آری این حس در تاریخ پرفراز و نشیب سرزمین ما، جاری و جاودان است؛ به قدری که حتی تماشاگرانی از غیر ما، با دیدن آن حیرت می‌کنند و شگفت‌زده می‌شوند. روایت امروز، روایتی غریب است از عرض ارادت زائران حریم رضوی، که بیش از یک قرن پیش، در مسیر اظهار تولّا به امام خوبی‌ها، جاده عشق را طی می‌کردند تا به مشهدالرضا(ع) برسند. 

آغاز یک سنت فراموش شده

تهیه مصالح مورد نیاز برای اقدام‌های عمرانی در حرم مطهر، از دیرباز بخشی از فعالیت‌های ارادتمندان آستان قدس رضوی را به خود معطوف داشته ‌است. در گذشته و حال، تأمین بخشی از نیازی که به آن اشاره کردیم، از محل موقوفات ارزشمندی میسر می‌شود که با نیت خیرخواهانه واقفان به این امر اختصاص یافته است. با این حال، در گذشته هم مانند امروز، تأمین مصالح کاری پرخرج محسوب می‌شد که فراهم کردن هزینه آن، از دست زائرانی که از مال دنیا چیزی نداشتند، برنمی‌آمد. در روزگاری نه چندان دور، هنوز سنت حسنه وقف، ظرفیت‌های امروزی خود را بازنیافته بود؛ اینکه می‌شود با سرمایه‌های اندک و کنار هم قرار دادن آن‌ها، موقوفه‌ای قوی را برای نیتی بزرگ ایجاد کرد، هنوز برای مردمان ما شناخته شده نبود؛ به همین دلیل، کمتر پیش می‌آمد که آن‌ها بتوانند در اقدامی که نیازمند صرف هزینه بالاست، مشارکتی داشته باشند؛ تا اینکه یک اتفاق مهم افتاد؛ زائران مطلع شدند که حرم رضوی برای فعالیت عمرانی خود، نیاز به سنگ‌های بزرگی دارد که بتوان آن‌ها را در ابعاد مناسب تراشید و در محل‌های مورد نیاز استفاده کرد؛ دست بر قضا نمونه مناسبی از این سنگ‌ها را می‌شد در کنارگذر مسیر نیشابور به مشهد و در منطقه تپه‌سلام یافت.

دقیقاً معلوم نیست ابتدا به ذهن چه کسی رسید که می‌تواند با جدا کردن سنگ از کوه و انتقال آن به مشهد مقدس، نقشی در عملیات عمرانی حرم مطهر ایفا کند؛ اما هر که بود، کارش بسیار مورد توجه دیگران قرار گرفت. در آن روزگار، بیشتر مردم پای پیاده مسیر مشهد را طی طریق می‌کردند و البته ناچار می‌شدند ساعاتی یا شاید شبانه‌روزی را در تپه‌سلام، برای استراحت بیتوته کنند و این فرصتی طلایی برای آن اقدام مهم بود. به تدریج زائران چگونه جدا کردن سنگ از بدنه کوه را آموختند؛ شاید نخستین کسی که چنین کرد، تعدادی از خادمان را در حال این کار دیده بود. سنگ‌ها باید در اندازه‌های بزرگ جدا می‌شد و با همان حجم تا مشهد که یکی دو فرسنگ فاصله داشت، حمل می‌شد؛ کاری که به نظر سخت و غیرممکن می‌رسید و لوازم نقلیه مناسب این کار را نیاز داشت. با این حال، زائران خیلی زود کار خود را آغاز کردند. یک نفر نذر می‌کرد که سنگ را از کوه جدا کند و چند نفر دیگر نذر می‌کردند آن را به سوی مشهد بغلتانند؛ چون وزن این سنگ‌ها به چند صد کیلوگرم می‌رسید، معمولاً سه چهار نفر آن را به سمت مشهد می‌غلتاندند؛ البته در حد سه بار غلتاندن؛ چرا؟ نمی‌دانیم؛ اما تردیدی نداریم که این کار به تدریج میان زائران پیاده رسم شد؛ هر کس حاجتی داشت، نذر می‌کرد که پس از برآورده شدن آن، سنگ را سه یا چهار بار به سمت مشهد بغلتاند و به این ترتیب، جاده تپه‌سلام به مشهد، شاهد حضور تخته سنگ‌هایی شد که برای رسیدن به مشهدالرضا(ع) بی‌تابی می‌کردند و برای طی کردن این جاده، چشم انتظار رسیدن زائران عاشق بودند. کار حمل سنگ از تپه‌سلام به مشهد، چنان رونق گرفت که مسئولان آستان قدس در آن زمان، برایش برنامه‌ای مدون تدارک دیدند و انتقال سنگ‌هایی که به مشهد می‌رسید، به مکان مورد نظر با تشریفاتی زیبا و معنوی همراه می‌شد؛ خواندن زیارت‌نامه، صلوات خاصه و صلوات بر محمد و آل‌محمد(ص). 

شگفتی جهانگردان از سنگ‌های زائر

این رسم عجیب، سبب حیرت جهانگردان بیگانه‌ای شد که گذرشان به خراسان می‌افتاد؛ هانری دالمانی، جهانگرد فرانسوی که حدود ۱۱۰ سال پیش گذرش به مشهد افتاده است، تصویری از این رسم فراموش شده را در سفرنامه‌اش به دست می‌دهد. او در کتاب «سفرنامه از خراسان تا بختیاری» می‌نویسد: «عصرهنگام به پای تپه‌سلام مشهد رسیدیم. در این مسیر هر از چند گاه کاروان کوچک ما به سنگ‌های درشت و گردی برمی‌خورد که به آن‌ها عنوان سنگ‌های زائر داده‌اند. این سنگ‌های عظیم را مؤمنانی از کوه جدا کرده و پس از آنکه به شکلی مدور اما بی‌قواره تراش داده‌اند، در جاده‌ای که به مشهد منتهی می‌شود، رها کرده‌اند و بر مؤمنانی (زائرانی) که با این سنگ‌ها مواجه می‌شوند، فرض اخلاقی است که هر یک را سه بار در جهت بارگاه امام رضا(ع) بغلتانند. اما وقتی یکی از آن‌ها (سنگ‌ها) به نزدیکی شهر می‌رسد، خدمه آستانه فرا می‌رسند و با تشریفاتی آن‌ها را مستقیماً به محلی می‌برند که برای همین منظور در نظر گرفته شده‌ و هم‌ اکنون (زمان دیدار دالمانی از مشهد در دهه ۱۹۱۰م/۱۲۹۰ش) هزاران سنگ از همین نوع در آن ذخیره شده است تا به موقع با به کار رفتن در بنای این آستانه مقدس و مورد احترام، بر استحکام و دوام آن بیفزایند». ظاهراً به این رسم زیارتی جالب در میانه و اواخر دوره قاجار، در آثار دیگر جهانگردانی که از مشهد بازدید کرده‌اند مانند: «خانیکوف» و «وامبری» نیز اشاره شده ‌است.

به تحقیق معلوم نیست که این رسم چه زمانی از میان رفت؛ اما به نظر می‌رسد از هنگامی که وسایل نقلیه، از چهارپایان به خودرو و اتوبوس تغییر یافت و زائران با استفاده از این وسایل، دیگر نیازی به توقف در تپه‌سلام نداشتند، این رسم نیز به تدریج فراموش شد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.