اونیازبه پیوند سریع کلیه دارد . "محمدرضا "را می گویم . اوکه شبیه همه بچه هایست که دلش می خواهد بدود و بازی کند ، درس بخواند و به همه آرزوهایش برسد .

دوست دارم فوق تخصص کلیه بشوم

یک سالیست که بدلیل کرونادربیمارستان منتصریه پیوند کلیه درمشهد انجام نمی دهد. تنها گزینه تهران است واین درحالیست که 25 هزارنفردرتهران وبیش از5 هزارنفردرمشهد ،منتظرپیوند کلیه هستند.
به مرکزمحمدی موسسه خیریه گلستان علی (ع) می روم . یکی از9مرکزنگهداری این مجموعه،جایی که سعی شده است آغوش ومامن مطمینی برای بیش از40 کودک  7تا 12باشد .
" محمدرضا "یکی ازهمین فرزندان است که دراتاقی دراین مجموعه این روزها درقرنطینه بسرمی برد تا امیدی برای پیوند کلیه ،جان خسته اش را التیام بخشد .
امیدی برای یک تولد دیگر 
یکی ازمددکاران محمدرضا می گوید : همه کارهای پزشکی اوانجام شده است . واریزمبلغ 10 میلیون تومانی برای ثبت اسم اودرسامانه انتطارنوبت پیوند کلیه هم روزگذشته انجام شد. همچنین برای انجام آزمایش های تخصصی قراربود، چندروزگذشته  با پسرمان به تهران عازم شویم اما برای سرعت بخشیدن به کارها قرارشدهمه مراحل درمشهد انجام شود . 
نوبت خرید کلیه
رحمانی تاکید می کند : این بارمحمدرضا برای ادامه حیات باید کلیه فرد زنده رادریافت کند وتامین هزینه های این عمل که حدود یکصد میلیون تومان می باشد ،درنظر گرفته شده است واین درحالیست که بیش از سیصد میلیون تومان هزینه های درمانی ،تاکنون برای وی انجام شده است .
وی با اشاره به این نکته که منتظرجواب آزمایش های تخصصی محمدرضا می باشند ، اظهارمی دارد: اگربافت کلیه اوهنوزجوابگو باشد امکان عمل اورژانسی دارداما اگربافت کلیه اش سطحش بالا باشد ودربدنش آنتی بادی های خاصی ایجاد کرده باشد ،هرکلیه ای را نمی تواند، قبول کند واین کاررامشکل ترخواهد ساخت.همه تلاش مان اینست تا قبل ازتعطیلات نوروزبتوانیم این عمل را انجام بدهیم .  
یک تماس وآغازدرمان 
حالا می دانم "محمدرضا" یکی ازهمان بچه هایی است که براثریک انتخاب اشتباه درازدواج در7 سالگی به بهزیستی سپرده شد. درست زمانی که دربررسی های پزشکی مشخص شد اوفاقد یک کلیه است و کلیه دیگراونیزبه علت نارسایی دچا رمشکل جدی شده است . 
در بین گفت و گوها درمی یابم ،سال 94 مسئولان موسسه خیریه گلستان علی(ع) به دلیل رسیدگی بیشترودقیق ترسرپرستی اورا به عهده گرفته اند واین درحالیست که مدیرعامل این موسسه ازسال 83 به کارشناس اموراجتماعی آن زمان اعلام کرده است که بسیاری ازمراکزدنبال بچه های سالم ، زیبا وسیدهستند وهرکدام نیزدلایل خودشان را داشتند که شایداین دلایل می تواند درجذب مشارکت های خیرین بسیارتاثیرگذارهم باشد.ازطرفی این حقیقت قابل کتمان نیست که سرپرستی بچه هایی که دچار بیماری هستند، دردسرهای بسیار زیادی دارد .اما بارهای سید حمید رضازاده ، مدیرعامل موسسه خیریه گلستان علی (ع) درهمه جا اعلام می کند : به هرحال لازم بود دراین کارکسی پیش قدم بشود وبچه هایی را که کسی ممکن است ، آن ها را به سرپرستی نگیرند ازآن ها نگهداری شود .
تماس کارشناس آن دوران بهزیستی خانم مجرب با مدیرعامل گلستان علی (ع) شروع آغازروند درمان محمدرضا را رقم می زند درست وقتی او به مدیر عامل گلستان علی (ع) اعلام می کند که اگرکسی به محمدرضا زودتررسیدگی نکند، حتما ازدست می رود وپس ازارسال پرونده سیردرمانی این کودک ازهمان ابتدا درموسسه خیریه گلستان علی (ع) آغازمی شود.

مددکاراو خاطر نشان می سازد :  او فقط 7 ساله بود که پس ازبررسی های کامل پزشکی، بلافاصله به مدت 9 ماه دیالیزبرای شروع درمانش آغازشدودرهمین مدت، آمادگی های لازم برای پیوند کلیه مهیا شد.  پیوند ازیک دختر 9 ساله مرگ مغزی نیشابوری برایش انجام شد که بعد ازبهبود طی مراسمی ازآن خانواده با حضورخود محمدرضا قدردانی به عمل آمد .
این مددکارتوضیح می دهد :پسرمان بعد از پیوند 6 ماه دریک منزل با دو پرستارقرنطینه شدو بعدازبهبودی به مرکزمحمدی در سال 96 بازگشت وهمه ازاین اتفاق خوب خدارا شاکر بودیم .او حالا 12 ساله است .
وی با بیان آن که درهمه این مدت محمدرضا دارای رژیم خاص غدایی و داروآزمایشات دوره ای بوده است، تصریح می کند : محمدرضا به سن بلوغ نزدیک شده است و بدنش آنتی بادی هایی را تولید کرده که این عضورا ناشناخته می داند. میزان کراتین اوطی یک ماه از یک به 5 رسید.چندین باردربیمارستان بستری و بیوبسی انجام شد تا شاید بتوان این کلیه را برایش حفظ کرد .
رحمانی اظهارمی دارد : آزمایشات تخصصی ترنشان داد ،متاسفانه کلیه اش پیوند را پس زده است وازبهمن سال گذشته دیالیزهای محمدرضا سه روزدرهفته وسه ساعت درروزدراتاق ایزوله درمانگاه آل نبی آغازشده است وباشیوع کرونا کاررا برای مان سخت ترکرد.افزایش فشارخون وگشادی دریچه های قلب به تشخیص پزشک معالج وسایرمتخصصان باعث شد برای بهبود روند درمانی دیالیزاو4 روزدرهفته و4 ساعت درنظرگرفته شود.درهرورود تست کرونااز محمدرضا گرفته می شود وخداراشکرکه تاکنون نتیجه هرباره منفی بوده است .بحران بدی را این روزها گذراندیم اما خوشبختانه بخیرگذشت اما باید برای عبورازاین بحران هرچه سریع ترپیوند کلیه پسرمان انجام شود.
همراهی خانواده ای بزرگ 
 او می افزاید : خوشبختانه بهزیستی همکارهای لازم را برای تسریع مجوزهای به ما می دهد اما امیدواریم درجهت هماهنگی های انجام برای پیوند کلیه نیزبا ما همراهی بیشتری داشته باشد تا درمان راهرچه سریع ترآغازکنیم .این روزها دعا وهمدلی وهمراهی همه را نیازداریم تا محمدرضا بداند، برایمان مهم است واوخانواده بزرگی دارد. 
حالا در دیداربا "محمدرضا " که کلاس ششم  ومعدلش 19 است .اودرباره اولین آرزویش برایم می گوید ، دوست دارم درآینده فوق تخصص کلیه بشوم وهمه تلاشش راخواهم کرد .
او حالاآرام و شمرده برایم توضیح می دهد : برای ادامه تحصیل به خارج ازکشورمی روم  تا با موفقیت برگردم و شرایطی را برای بیماران دیالیزی به وجود آورم که درد نکشند .
آرزوی برای عدم تجربه درد
این بزرگ مرد کوچک بیان می دارد : کلیه ام بعد از4 سال  پیوندش را پس زد از 7 سالگی مدام تحت درمان بودم . درد دیگریک واژه آشنا وهمراهم شده است اما نمی خواهم بچه های دیگراین درد را تجربه کنند .
رفتارواخلاق محمدرضا زبانزدهمه مجموعه گلستان علی (ع) است و در پایان این گفت و گو قرارمی شود، قبل و بعد ازپیوند ، قبولی دردانشگاه علوم پزشکی و افتتاح مطبش، بازهم با هم گفت وگوهای زیادی داشته باشیم و من ازموفقیت هایش بنویسم .
می گوید : من بعد از بهبودی به دیدنتان درروزنامه می آیم وشیرینی سلامتیم را می آورم . بزرگ که بشوم همه کسانی که به من محبت کرده اند، فشارخون شان را چک می کنم ، امیدوارم همیشه همه سالم باشند. امااگرهرکسی مشکل مالی داشت ،من رایگان درمانش خواهم کرد .همه تلاشم را خواهم کردتا دارویی راجایگزین دیالیزسازم و بچه ها اذیت نشوند .
حالا روال دیالیزرا برایم تعریف می کند ومی پرسم،خیلی درد داردو او با متانت خاصی پاسخ می دهد : من مردم ، برای من دیگردرد ندارد اما چهره رنگ پریده محمدرضا ،سعه صبرش را با این پاسخ  یادورمی شود و بلافاصله تاکید می کند :به بیمارانم امید می دهم و همه تلاشم را می کنم که آن ها درد نکشند. دوست دارم زودتر پیوند شوم تا بتوانم با بچه ها بازی کنم ودرسم را بهتر بخوانم و بعداز دیالیز سردرد نداشته باشم.
 حالا زنگ ساعت تبلتش همه مان را به خود می آورد وسه مددکاراو می گویند؛ محمدرضا قرص فشارخون . بین گفت و گو قرصش را می خورد و می پرسم فشارت چند است ؟می گوید الان خوبم اما گاهی به 17 می رسد.
دوست داشتن های خالص
او درآخرتاکید می کند : خانم رحمانی همه رفتن به پزشک ها و درآزمایشات مرا همرهی می کند وخانم مرادی تمام مدت دیالیز،کنارمن است وخانم حقی برای اتاق بازی وصحبت و سایرمراقبت ها مرا تنها نمی گذارد. من همه  آن هارا دوست دارم .
این که همه امیدت به یک اتفاقی شبیه معجزه باشد ، حسی غریبانه ایست .حال این روزهای محمدرضا وهمه بچه های موسسه خیریه گلستان علی( ع )را می گویم .

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.