۶ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۵
کد خبر: 741473

بررسی امتداد اجتماعی سیره علوی در یکی از وقایع تاریخی صدر اسلام

دلداده ذات خداوند

حجت الاسلام احمد فرحانی، مدیر مدرسه فقهی امیرالمؤمنین(ع)

امام خمینی(ره) در ذیل بحث تفاوت میان تکبیر (الله‌اکبر گفتن) و تهلیل (لااله‌الاالله گفتن) امیرالمؤمنین(ع) مطلبی دارند که امتداد این اندیشه در افق‌های تمدنی و اجتماعی، می‌تواند گام‌های ما در مسیر گام دوم انقلاب اسلامی را استوارتر کند.

پیش از صحبت کردن در مورد شخصیت امیرالمؤمنین(ع) باید این نکته را یادآور شد که صحبت بر سر این موضوع به قدر فهم نویسنده و مخاطب در این خصوص است وگرنه توصیف و توضیح در مورد چنین شخصیتی را فقط باید از زبان پیامبر اکرم(ص) شنید.

در مورد نکته یاد شده، امام خمینی(ره) توضیحی دارند که من می‌خواهم این توضیح را استعاره بگیرم و صحبت‌ها را بر مدار آن ادامه بدهم. یکی از زیباترین و خاص‌ترین وقایعِ تاریخی صدراسلام که در خصوص آن، روایت و داستان‌های زیادی وجود دارد و توسط شیعه و اهل عامه به آن پرداخته شده، داستان جنگ خندق است. ماجرایی که در آن عمرو بن عبدِوَد، پهلوان معروف عرب و از جنگجویان بنام قریش از خندق عبور می‌کند و با ندای «هل من مبارز» خطاب به لشکر مسلمانان، حریف می‌طلبد. ندای مبارزطلبی جنگجویی چون عمرو و تصویری که از او در اذهان وجود دارد انفعال و انقلابی در دل مسلمانان می‌اندازد و در هر سه دفعه‌ای که رسول‌الله(ص) از حاضران در مورد آمادگی برای مبارزه سؤال می‌کند، تنها حضرت امیرالمؤمنین(ع) داوطلب می‌شود. تا اینجای داستان، همه‌فهم و همگانی است که امیرالمؤمنین(ع) عمرو را بر زمین زد، او به حضرت جسارت کرد و آب دهان به روی علی(ع) انداخت و حضرت بلند شد، چند گام برداشت و مجدد آمد و کار عمرو را تمام کرد. 

ماجرایی که امام خمینی(ره) با تفسیر رایج آن مشکل داشت

غالب مفسران، تاریخ‌نویسان و اهل بررسی از وقایع شریعت خاتم به‌خصوص در زمان حضور پیغمبر اکرم به اینجا که می‌رسند، یک نگاه مشترک دارند که در فاصله میان آب دهان انداختن عمرو به صورت امیرالمؤمنین(ع) تا کشته شدنش به دست حضرت، علی‌بن‌ابی‌طالب برای پرهیز از آنکه کشتن عمرو، از روی خشم و تشفی خاطر باشد، چند لحظه او را رها می‌کند و پس از فرونشاندن خشم خود، عمرو را در راه خدا می‌کشد. حضرت امام(ره) با این تفسیر مشکل دارند و این تفسیر را کوته‌بینی در شأن حضرت امیر(ع) می‌دانند و می‌فرمایند: اگر ما معتقدیم علی عین‌الله، سیف‌الله و یدالله است، مگر می‌شود خشم علی غیر از خشم خدا باشد که بعد علی بخواهد به خاطر خشم خودش عمرو را بکشد. مگر علی برای خودش اصلاً نفسانیت و انانیتی قائل است که خشم خودش را جدای از خشم خدا ببیند و بعد چند قدم بردارد تا خشمش را که غیر از خداست آرام کند و بعد بیاید و عمرو را بکشد؟ این نفهمیدن مقام امیر است. بالاخره ائمه ما حب و بغضشان برای الله بوده است. خشم و بغض علی که هیچ وقت غیر خشم الله نیست. 

علی برای ذات الله قدم برمی‌داشت

حضرت امام می‌فرمایند تفسیر، چیز دیگری است و تفسیر این داستان این است که اگر آن موقع عمرو را می‌کشت، این گرایش و عمل علی که جهاد در سبیل اسلام و راه شریعت و دین بود، عملی برای «توحید افعالی» و «توحید صفاتی» به حساب می‌آمد. اگر علی به خاطر خشم خودش که همان خشم خداست عمرو را می‌کشت، آن بینشی که موجب این گرایش علی به حساب می‌آمد «توحید صفاتی» بود. به عبارتی برای خشم خدا جهاد کرده بود اما علی(ع) می‌خواست برای توحید ذاتی، عمرو را بکشد. چقدر تفسیر امام خمینی(ره) از واژه‌های رسول الله در این حادثه که می‌فرمایند «ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین» یعنی کار علی در جنگ خندق(کشتن عمرو بن عبدود) برتر از عبادت جن و انس است، زیباست. چرا هیچ وقت این همه معصوم و انبیا و جن و انس و ملک نمی‌توانند یک ضربه علی را در روز خندق داشته باشند؟ چون در بهترین حالت و در مقرب‌ترین حالت، ما به خاطر توحید صفاتی و افعالی و برای افعال و صفات و جلوات الهی است که می‌توانیم فاعل باشیم. این در بهترین حالت و توحیدی‌ترین حالت ممکن است اما «فإنّه ممسوس فی ذات الله تعالی» -این روایت پیغمبر اکرم در آن لحظات است- یعنی علی برای توحید ذاتی قدم برمی‌داشت. بینشی که پشت گرایش علی برای کشتن عمرو بود کلمه حق اسماءالله نبود بلکه ذات الله بود. همین موضوع است که علی می‌تواند ممسوس (دلداده، دلشده، سرگشته) در ذات خدا باشد و تجلی الله شود و ضربه‌اش در روز خندق برتر از عبادت ثقلین باشد.

استعاره تمدنی از ضربه علی(ع) در روز خندق

امام در شرح چهل حدیث در توصیف قرآن ناطق امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «تو خیال می‌کنی که امتیاز نماز حضرت امیرالمؤمنین(ع) با ما این است که مد ولاالضالین را طولانی‌تر  می‌کند یا قرائتش صحیح‌تر است یا طول سجود و رکوع و اذکار و اورادش بیشتر است؟ یا امتیاز آن بزرگوار به این است که شبی چند صد رکعت نماز می‌خواند؟ یا مناجات سیدالساجدین، هم مثل مناجات من و تو است؟ او هم برای حورالعین و گلابی و انار این قدر ناله و سوز و گداز داشت؟ به خودشان قسم است -و انه لقسم عظیم- که اگر پشت به پشت یکدیگر دهند و بخواهند یک لا اله الا الله امیرالمؤمنینی بگویند نمی‌توانند! خاک بر فرق من با این معرفت به مقام ولایت علی(ع)! به مقام علی‌بن‌ابی‌طالب قسم که اگر ملائکه مقربین و انبیای مرسلین -غیر از رسول خاتم که مولای علی و غیر اوست- بخواهند یک تکبیر او را بگویند، نتوانند. حال قلب آن‌ها را جز خود آن‌ها نمی‌داند کسی!»

این نگاه حضرت امام به مقام حضرت امیر در واقع همان جملات رسول‌الله در مورد حضرت امیر است. اصلاً حضرت امام دارند همان ضرب علی در روز خندق را توضیح می‌دهند. دارند می‌فرمایند به گونه‌ای علی مظهر صفات الهی و ممسوس در ذات الهی و به گونه‌ای فانی در الله و تجلی الله است که هیچ وقت، هیچ کسی به جامعیت و کاملیت فنای علی در الله نخواهد رسید، بنابراین هیچ کس فعلش، فعل علی و ذکرش، ذکر علی نیست. یاالله علی و ضربه علی و رکوع و سجود علی و زکات حین نماز علی هیچ‌گاه برای هیچ‌کس دیگر اتفاق نمی‌افتد، چرا؟ چون علی ممسوس فی ذات خدای تعالی است.

اما استعاره‌ موجود در این ماجرا و روایت «ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین» این است که آنجایی که کسی مؤمن شود و ایمان بیاورد، یعنی به توحید باور داشته باشد، خودش به تنهایی یک جامعه است. وقتی کسی جامعه توحیدی شد می‌تواند تاریخ‌سازی کند. بنابراین شما می‌بینید مبدأ تحولات ما می‌تواند لحظاتی شود که به قول جرج جرداق مسیحی در کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیة» (علی صدای عدالت انسانی) علی تاریخ، فقه و فلسفه و شریعت بشریت را جابه‌جا کرد و رشد و تکامل داد. همین است که علی «قسیم النار و الجنه» و فرق بین هدایت و سعادت و انحراف و شقاوت در جامعه می‌شود.

به همین دلیل اگر قرار باشد جامعه‌ای به فلاح برسد، باید سیره‌اش علوی شود. باید زهد، عبادت، جهاد اصغر و اکبرش علوی شود. این نکته شاید رمز موفقیت در گام دوم باشد. اگر ما در گام دوم دست‌کم، الگویمان حضرت امیر باشد می‌توانیم به سمت سایر حلقه‌های تمدنی با شتاب بهتری حرکت کنیم. بنابراین سبک زندگی، سیاست، اقتصاد، جنگ و جهاد ما باید علوی شود و امتداد اجتماعی تمدنی را بر همین مبنا بومی‌سازی کنیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.