۹ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۰۶
کد خبر: 741753

همه دار و ندار علیرضا یک چمدان بود و چند دست لباس زمستانی و یک دفترچه کوچک تلفن. تصویر مجاهدانی را که در کوهستان‌ها سر و صورتشان را شال‌پیچ کرده بودند و گونه‌هایشان از شدت سرما، سرخ شده و خشکی زده بود دیده بودم. علیرضا اوایل که آمد خواستگاری، اثرات سرمازدگی روی پوست صورت و دست‌هایش بود.

خاتون از قوماندان می‌گوید. چقدر شیرین و صمیمی قصه می‌کند از علیرضا توسلی، ابوحامد. کتاب خاتون و قوماندان را ورق می‌زنم. قرار است این کتاب را من بخوانم و بشود یک کتاب صوتی.

در همان صفحات اول کتاب نگاهم به عکس خاتون و قوماندان می‌افتد. چه شکوهی دارد این عکس. انگار دو سپیدار شانه به شانه‌ هم ایستاده‌اند. چه قدر حرف دارد ام‌البنین حسینی از خودش و از علیرضا توسلی، سردار فاطمیون.

قرار استودیو گذاشته می‌شود و همکاران نظرشان بر این است که در ۶جلسه کتاب ضبط شود. من راوی لحظه لحظه زندگی ام‌البنین حسینی و شهید علیرضا توسلی خواهم بود. در دل لحظات زندگی یک شهید بودن و بار تک‌تک کلمات و جملات را به خوبی ادا کردن، کار سنگینی است.

ضبط شروع می‌شود. شروع می‌کنم به خواندن؛ «من ام‌البنین، دختر فیروزه در ماه سنبله تابستانی داغ و پرآشوب به دنیا آمدم؛ جایی در حوالی استان بامیان از سرزمین افغانستان...».

 شروع داستان نرم، روان و صمیمی است. هم ام‌البنین حسینی به زیبایی قصه می‌کند و هم نویسنده کتاب خانم مریم قربان‌زاده از متن پرتلاطم و پرشور این زندگی، کلمات را  مثل دانه تسبیح به خوبی چیده است تا برای سردار توسلی ادای دین کرده باشند.

کلمات و جملات اختیار را از من می‌ربایند و مرا در دل خود می‌برند. من حالا زینب بیات نیستم. ام‌البنین حسینی‌ام که گاهی با شور و حرارت و شوق از خواستگاری علیرضا توسلی می‌گوید. از جلسه عقدکنان می‌گوید و از شرم زیبای نخستین ارتباط‌هایش با علیرضا توسلی که حالا همسرش شده و دست در دستش گذاشت، یا با بغض و اشک از جدا شدن‌ها و از رفتن‌هایش به سوریه و جبهه جنگ روایت می‌کند. از همسر شدن  و از مادر شدن و اداره یک زندگی، آن هم نه یک زندگی معمولی که مردت همیشه در کنارت باشد، بلکه زندگی در کنار یک سردار که مسئولیت بزرگ‌تری را به دوش گرفته و دغدغه‌اش مسائل بزرگ‌تری است.

می‌خوانم و می‌خوانم و می‌خوانم و صفحات کتاب پیش‌ می‌رود. گاهی لبخند روی لبم می‌نشیند و گاهی بغض مرا امان نمی‌دهد و ضبط متوقف می‌شود تا اشک‌ها کار خود را بکنند... معمولاً اجرای برنامه‌های رادیویی در حد نیم ساعت و یک ساعت است و گوینده‌ها در فواصل موسیقی فرصت استراحت دارند، ولی این یکی فرق می‌کند. روزی سه چهار ساعت اجرای یکسره خستگی ندارد انگار.

قدم به قدم پیش رفتن با احساسات خاتون و قوماندان، ام‌البنین حسینی و سردار توسلی برایم تجربه بی‌نظیری بود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.