تجلی حیات در قالب رویش گیاه، باوری کهن در ایران ‌زمین است. در فلات پهناور ایران هم از این روی بهار، حیات دوباره طبیعت دانسته می‌شود.

زمینی که در زمستان، زیر لایه‌ای از برف و یخ پنهان است، در بهار، دوباره جان می‌گیرد؛ و از نو، زندگی آغاز می‌کند. نوروز هم، جشن نوزایی طبیعت است؛ جشنی برای رویش دوباره گیاهان از دل زمین؛ که پدران و مادران ما آن را حیاتی تازه می‌دانسته‌اند. تقید پیشینیان به بهره‌ گرفتن از گیاهان بهاره، سری در همین باورها دارد. آن‌ها به ویژه گیاهان بهاره را دارای قوه حیات‌بخشی می‌دانسته‌اند؛ چنان‌که رسم بوده که آش‌، خوراکی آیینی ایران‌ زمین را در بهار با سبزی‌های بهاره بار بگذارند.

افزون بر این، پدران و مادران ما، شفابخشی را هم در گیاهان جست‌وجو می‌کرده‌اند؛ تا آنجا با گذشت قرن‌ها و پیشرفت‌های چشمگیر پزشکی نوین، همچنان در ایران‌زمین، گیاهان دارویی و گیاه‌درمانی، روشی ریشه‌دار و پرطرفدار برای رفع بیماری‌هاست ...

در یکی از کهن‌ترین اسطوره‌های آفرینش در فلات ایران، پس از مرگ کیومرث، از نطفه او گیاه ریواس می‌روید و دو انسان نخستین، مشی و مشیانه، از دل این گیاه است که تولد می‌یابند.   در باور پدران و مادران ما، همچنان که تولد با حیات گیاهی پیوند خورده است، مرگ نیز، سری پیوسته در جهان گیاهان دارد. در این باور، انسان هم دانه گیاهی دانسته می‌شود که اگر پس از مرگ، در زیر خاک پنهان می‌شود، سرانجام همچون دیگر گیاهان در بهاری جاودانه خواهد رویید و زندگی دوباره‌ای را پی خواهد گرفت؛

کدام دانه فرورفت در زمین که نرُست/ چرا به دانه انسانت این گمان باشد؟

پیوند مرگ با جهان گیاهی تا آنجاست که در یکی از کهن‌ترین مناسک سوگواری در ایران ‌زمین، درختی به صورت نمادین، در میان عزاداران تشییع می‌شود. نخل‌گردانی، یکی از کهن‌ترین آیین‌های عزاست ...

کرمانج‌ها ساکن دیرسال خراسان، همچنان که همپای دیگر اهالی این سرزمین، درخت اُرس(سرو کوهی) را نماد زندگی جاویدان می‌دانند- و از همین روی است که در سرتاسر خراسان، در گورستان‌ها می‌توان درخت ارس دید- معتقدند که این درختان دیرزی، سری هم در جهان مرگ دارند. به باور آن‌ها، ارس‌ها با رسیدن به پایان عمر، خود را به آتش می‌کشند؛ که آتش در این باور اساطیری، پل رسیدن به جهان مرگ است.

در اسطوره سیاوش قهرمان پاک‌دامن ایرانی هم، گذر از میان آتش، سفر به جهان تاریک مرگ دانسته می‌شود؛ چنان که اساساً رنگ سیاه، رنگ جهان مردگان، پیوندی ویژه با سیاوش دارد. در مناسک آیینی چهارشنبه‌سوری که در ارتباط پیوسته با اسطوره سیاوش دانسته می‌شود، آنکه خبر آمدن نوروز(زندگی دوباره) را با شادی و طرب به همگان اعلام می‌کند، لباسی سرخ‌رنگ به تن دارد و صورتی سیاه که نماد بازگشت از جهان مردگان است؛ چنان که سیاوش هم با اسب سیاهش، از دل سرخی آتش گذشت و جهان مردگان را تجربه کرد.

پیوند سیاهی جهان مردگان با سرخی آتش، در گیاه شقایق(گل سوری) هم دیده می‌شود؛ گیاهی که هر بهار، گویی با داغی در دل، زاده می‌شود؛

ای گل، تو دوش داغ صبوحی کشیده‌ای/ ما آن شقایقیم که با داغ، زاده‌ایم

گل‌های سرخ‌رنگ لاله در ایران‌ زمین، اساساً پیوندی تام با مرگ (و البته حیات دوباره) دارند؛ در باور پدران و مادران ما، هر جا خون بی‌گناهی بر زمین ریخته شود، از آن خون، گیاهی خونین‌جگر و خونین‌کفن خواهد رویید. لاله‌ از همین روی در باور ما، نمادی برای مفهوم کهن شهادت است.

ز حال ما دلت آگه شود مگر وقتی / که لاله بردمد از خاک کشتگان غمت

در ایران غربی، گونه‌ای لاله می‌روید که تفاوتی اساسی با دیگر لاله‌ها دارد. این لاله که به باور اهالی آن سرزمین، شاهد مرگ سیاوش بوده، سر به زیر دارد. لاله‌های واژگون در همین اردیبهشت و خرداد است که به گل می‌نشینند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.