«داستان ژاپار اولو» و «باکیات موکول» کارگردان های سینمای قرقیزستان، در «رودخانه ای به بهشت» سعی کرده اند یک فیلم ملی تمام عیار بسازند و اتفاقاً اثرشان از مرزهای ملی گذشته و به یک اثر شرقی کامل بدل شده است.

یک فیلم شرقی تمام عیار

قدس آنلاین: فیلم داستان زندگی رو به پایان پیرمردی را روایت می‌کند که روزگاری قهرمان ملی و نویسنده محبوب کشورش بوده است. او پس از اینکه در چالش هایی با زندگی اطرافیانش رو به رو می‌شود و در می‌یابد که بهترین شاگردش که امید او در نویسندگی است، در معرض مرگ است، وارد مرحله ای تازه از زندگی اش می‌شود.

نکته مهم برای پیرمرد این است که میراثی از خود به جا بگذارد. او به خود می‌نگرد و می‌بیند که فرزندی ندارد، برادرزاده اش که در جایگاه فرزند او بوده است، به انسانی غریبه و ثروت اندوز بدل شده است و تنها کسی که به او امید داشته، در بستر بیماری است و به دلیل نداشتن پول، ممکن است بمیرد.

پیرمرد سعی می‌کند وضعیت را به روش خود مدیریت کند. او با فروش تنها چیزی که دارد یعنی خانه ای که سرشار است از خاطرات روزهای جوانی و پیروزی او، سعی می‌کند هم برادرزاده اش را از بحرانی که در آن درگیر شده است، نجات دهد و هم شاگرد بیمارش را برای درمان به آلمان اعزام کند.

اما در پایان ماجرا، نقشه های او به ناکامی‌منجر می‌شود و او حتی نمی‌تواند به شکلی که دوست داشته است، بمیرد. روزگار عوض شده است و دیگر تصمیم و برنامه ریزی انسان ها براساس باور و سنت، در آن جایی ندارد. در این روزگار دیگر کسی نمی‌تواند حتی به شکلی دوست دارد بمیرد چه برسد برای اینکه برای نجات دیگران برنامه ریزی کند.

پیرمرد در روزگاری گیر افتاده است که دیگر کسی او را درک نمی‌کند. کسی نمی‌فهمد چرا باید برای نجات کسی دیگر از همه دارایی های خود گذشت؟ در این روزگار همه سعی می‌کنند بار خود را به مقصد برسانند و در این راه هیچ ابایی نیست اگر از جنازه دیگران هم عبور کنیم. برادرزاده  پیرمرد با خونسردی او را فریب می‌دهد و همزمان سر همسرش را هم کلاه می‌گذارد. این رسم روزگار است و دیگر نمی‌توان در این روزگار به سنت ها و افسانه ها و فتوت های قدیمی‌اعتقاد داشت و دلخوش بود. خود پیرمرد به برادرزاده اش می‌گوید که شما تنها به چیزهای مادی فکر می‌کنید و خیلی چیزها را نمی‌فهمید. صحنه پایانی فیلم نشان می‌دهد مرگ پیرمرد، به معنای خالی شدن جامعه از ته ماندۀ آن ارزشها و سنت هاست. صحنه ای که هم طنزی تلخ با خود دارد و هم نشانگر این است که جامعه به شکل یک جامعه سراپا مدرن درآمده است و با حراج داشته ها و ثروت های فرهنگی اش دیگر چیزی از هویت سنتی و فرهنگی اش برای خود باقی نگذاشته است.


انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.