حال و روز این روزهای افغانستان از یک سو بسیار دردآور و از سوی دیگر بسیار حساس است.

 چرا چنین شد؟

کشوری که روزی زمین درگیری غرب و شرق بود، روزی دیگر وارد دوران ۲۰ ساله اشغال شد که متعاقب آن، قرار بود دولتی کارآمد از سوی نظام لیبرال دموکراسی بر آن حاکم شود و با قدرت بتواند زمام امور را در دست گیرد، اما این دولت امروز حتی از حفظ پایتخت رسمی خود هم عاجز است. در همین راستا علل مشخصی درباره بحران امروز افغانستان وجود دارد که در گزارش حاضر به آن خواهیم پرداخت.

ضعف‌های بسیار دولت و شخص اشرف غنی

ناکارآمدی دولت اشرف غنی احمدزی در بهبود مشکلات مردم و ضعف در رفع اصلی‌ترین امور، شاید محوری‌ترین دلیل بحران حاضر به نظر برسد. این مسئله به همراه نبود پایگاه مردمی شخص اشرف غنی در هر دو دوره انتخاباتی که برگزار شد، مزید بر علت است. چرا که در آن دو انتخابات‌ هم مشارکت خیلی پایین و هم شبهه تقلب بسیار پررنگ بود. همچنین در دوره غنی امنیت کاهش یافت و شاید استقبال مردم بخش‌هایی از افغانستان از طالبان هم ریشه در همین ترجیح امنیت بر آزادی‌های اجتماعی داشته باشد. در انتخابات ۶ مهر ۹۸ این کشور، اشرف غنی تنها با ۹۲۳ هزار رأی به ریاست جمهوری رسید. از سوی دیگر، تصمیم‌های غلط بسیار اشرف غنی به عنوان رئیس حکومت در برهه‌های گوناگون صدارت وی بر افغانستان و تشخیص اشتباه دوست از دشمن هم حکم تیر خلاص را داشت.

بلبشوی نظام حکومتی در افغانستان

علت دوم بحران کنونی افغانستان، شلختگی و بلبشوی حاکم بر نظام حکومتی این کشور است. طبیعی است در زمانی که شرایط بحرانی است، نباید لحظه‌ای مسئولیت‌های مهم بدون مسئول باقی بماند، اما جالب است که در همین مدت اخیر، طی هفت ماه، این کشور وزیر دفاع نداشت و سه ماه هم بدون وزیر کشور بود. به این مسئله، ناکارآمدی جدی نیروهای نظامی و امنیتی به عنوان دو بال ثبات برای کنترل وضعیت را هم اضافه کنید که ریشه در بی‌انگیزگی و نوع آموزش دارد. طالبان چریکی و پارتیزانی عمل می‌کند، اما ارتش کلاسیک است. افغانستان ۲۲۰ هزار پرسنل ارتش و ۸۰ هزار پلیس دارد. اما در سمت مقابل، در بهترین وضعیت، نیروهای طالبان به ۹۰ هزار نفر می‌رسند.

پیامدهای یک خروج غیرمسئولانه

علت سوم، خروج غیرمسئولانه ایالات متحده از افغانستان است. ایران همیشه از خروج آمریکا از این کشور دفاع می‌کرد؛ اما همیشه در اظهار نظرهای رسمی، بر پسوند خروج مسئولانه هم تأکید می‌نمود. بدین معنا که خروج نظامیان آمریکا از این کشور باید تدریجی، برنامه‌ریزی شده و با آماده‌سازی کامل نیروهای بومی انجام شود تا به فروپاشی نظام منجر نشود. اما آمریکایی‌ها ناگهان تصمیم گرفتند افغانستان را خالی کنند. درباره علت این اقدام هم برخی بر این عقیده هستند که آمریکا به دنبال تولید یک کانون بحران جدید در منطقه غرب آسیا با هدف‌گیری روسیه، چین و ایران است. هر چه که هست، با این سبک خروج آمریکایی‌ها، نظامیان افغانستانی آمادگی تداوم مدیریت صحنه نبرد را ندارند که این موضوع در پیشروی‌های ساده طالبان کاملاً روشن شد.

تابوی بدی که آمریکا شکست

علت آخر بحران کنونی نیز واگرایی بین کشورهای منطقه در قبال افغانستان است. تا پیش از این، همه طرف‌ها بر این عقیده بودند که بایستی با دولت افغانستان هماهنگ شوند و کار کنند. اما زمانی که واشنگتن با طالبان سر یک میز نشست و شروع به مذاکره کرد، بقیه هم این رویه را به طور مستقل آغاز کردند. طالبان هم در یک تصمیم هوشمندانه از این فضای مناسب و رقابت بین کشورها کاملاً به نفع خود استفاده و تلاشش را معطوف به سه حوزه کرد:

 ۱. در مذاکرات به توفیقات سیاسی دست یابد. ۲. خود را به عنوان یک طرف مذاکره‌کننده با قدرت میدانی جا بیندازد.

 ۳. موقعیت دولت کابل را تضعیف کند که به هر سه هم دست یافت.

در این میان، مسئله‌ دیگری که کارها را برای کابل سخت می‌کرد، این بود که ایالات متحده در مذاکرات خود با طالبان خیلی دولت را در جریان نمی‌گذاشت و بدتر از این، امتیازها را برای خود می‌گرفت اما قول‌هایی می‌داد که باید دولت افغانستان اجرا می‌کرد، نمونه واضح آن، آزادی ۵ هزار زندانی طالب بود.

این روزها سخت می‌توان درباره آینده افغانستان و بحران کنونی آن سخن گفت. آیا طالبان می‌تواند تمامیت کشور را اداره کند، به گونه‌ای که مانند دولت اشرف غنی احمد زی به بحران ناکارآمدی دچار نشود؟ آیا طالبان می‌تواند مردم و تمام قومیت‌های افغانستان را راضی نگه دارد یا تنها با زور اسلحه آن‌ها را ساکت خواهد کرد؟ آیا همسایگان افغانستان و کشورهای فرامنطقه‌ای رویه موجود خود را ادامه خواهند داد یا اینکه شاهد تحولاتی خواهیم بود؟ فعلاً سخن گفتن درباره این مسائل سخت است و تنها گذر زمان است که می‌تواند پاسخ این پرسش‌ها را برای همگان روشن کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.