پژوهشگر تاریخ اسلام با تأکید بر اهمیت تبعیت از ولی حق، بیان کرد: در زمان حسین(ع) خواص و عوام می‌دانستند که حسین بن علی(ع) کیست و چه می‌خواهد، اما عدم تبعیت از امام حق موجب شده بود که آنها آرامش خود را در قتل حسین بن علی(ع) جست‌وجو کنند.

تبعیت نکردن از ولی حق؛ مهم‌ترین بلیه در زمان سیدالشهداء(ع)

به گزارش قدس آنلاین، حشمت‌الله قنبری، پژوهشگر تاریخ اسلام، در برنامه تلویزیونی «هدی»، که از شبکه قرآن و معارف سیما پخش شد، به شرح بخش‌هایی دیگر از نهج‌البلاغه پرداخت.

امیرالمومنین(ع) راه علاج گرفتاری و برون‌رفت از شبهات و بلاهای اداری و دولتی را رجوع به خدا و پیامبر(ص) بیان فرمودند. این اعتقاد و تمایل باطنی به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) نشانه لطف خداوند به زمامداران و مدیران مسلمان و مؤمن است و باید به منزله یک ارزش ثابت و قابل افتخار در مدیریت کشور اسلامی وجود داشته باشد و یک مدیر می‌تواند هویت کاری خود را در سایه کتاب خدا و سنت تعریف کند و علم به کتاب و سنت نیز سند رشد و اعتلای یک مدیر و نظام مدیریتی و نشانه محبت حق‌ تعالی است.

توفیق مدیر اسلامی در گرو چیست؟

ممکن نیست که در نظام اسلامی کسی مدیریت را قبول کند، اما با مفاهیم اسلامی حوزه علمش آشنا نباشد و چنین شخصی نه‌تنها به توفیق نمی‌رسد، بلکه اسباب گرفتاری خود و مردم را فراهم می‌کند. همچنین نزول آیه ۵۹ سوره مبارکه نساء؛ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا» و نشان دادن سلسله‌مراتب اطاعت الهی، یکی از الطاف خداوند به بندگان صالح و مؤمنش است که امام(ع) به آن استناد می‌کند. شناخت و علم پیدا کردن از حق کار مهمی است و بصیرت در تشخیص حق یکی از سرمایه‌های اهل ایمان محسوب می‌شود. کسی که بصیرت داشته باشد که حق را تشخیص دهد از فروافتادن در مشکلات در امان می‌ماند، اما پس از آن انگیزه عمل عنصر مهمی است و اگر نباشد، ممکن است مدیر مسلمان باشد، اما تنبل شود و بدون اثر وضعی عرصه مدیریت را ترک می‌کند.

گاهی اوقات برای مدیران شناخت حق، تحصیل می‌شود و حق و مبادی آن را می‌فهمند، اما به علل مختلف انگیزه عمل به حق و مساعدت حق را ندارند یا به حد کمال ندارند؛ چون گاهی اوقات عمل به حق هزینه دارد و نمی‌توانید پای حق بایستید و عمل به حق، منافع یک مجموعه باطل و افزون‌خواه را به هم می‌زند. یک عده آدم متوقع بی‌انضباط در برخورد با حق گرفتار می‌شوند و ممکن است انسان انگیزه عمل به حق را با مال‌اندیشی و مماشات جابه‌جا کند. یک وقت هم ممکن است که اقتضای تحصیل حق، انجام کار به طور دقیق باشد، در حالی که راه‌های سریع‌الوصولی وجود دارد که با باطل آمیخته شده است.

لزوم اطاعت صاحب‌منصب از ولی امر

یک وقت هم کسی به ریاست می‌رسد و رأی و تشخیصش را مبنا قرار می‌دهد، اما رای او با نظر امام و ولی‌اش هماهنگی دقیقی ندارد. در اینجا تقوا لازم است که خواست خودش را کنار بگذارد و از خواست ولی تبعیت کند. خیلی از افراد تبدیل به فرعون می‌شوند؛ مثلا می‌گویند ولی فرموده، اما کاش نمی‌فرمود که اتخاذ این رویه مقدمه رفتن به جهنم است، زیرا اطاعت وجود ندارد. اگر تبعیت از ولی امر یا اطاعت از رسول نباشد، هیچ‌کدام از ظرفیت‌ها به‌خودی خود به سعادت تبدیل نمی‌شوند و به همین دلیل امام علی(ع) در بیانات خود کلام الهی را سند می‌کنند که فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ».

در عصر امام حسین(ع) خواص و عوام گرفتار همین بلیه بودند که ولی را می‌شناختند و می‌فهمیدند که حسین بن علی(ع) کیست و چه می‌خواهد و می‌دانستند که در سایه امام(ع) زندگی کردن، آنها را به کدام ساحل امن می‌رساند، اما عدم تبعیت از امام حق موجب شده بود که آنها آرامش خود را در قتل حسین بن علی(ع) جست‌وجو کنند؛ یعنی مردم حق را می‌شناختند اما با رفتار باطل هم مشکلی نداشتند. بنابراین حضرت سیدالشهدا(ع) در اولین لحظات ورود به کربلا، مردم را با عبارت‌های تکان‌دهنده‌ای مورد انذار قرار می‌دهند. بیانات امام(ع) نشان می‌دهد که اینها حق و باطل را می‌شناسند اما نه عمل نکردن به حق برای آنها مهم است و نه عمل به منکر باعث اوقات‌تلخی آنها می‌شود. از این‌ رو، تبعیت یک تکلیف جدی است و اگر وجود نداشته باشد، جامعه دچار فساد می‌شود.

مراحل تکامل جامعه

اولاً جامعه باید حق و امام حق را بشناسد. ثانیاً انگیزه حمایت از حق را تا پایان عمر حفظ کند. ثالثاً تبعیت از ولی امر را بدون اما و اگر و بدون مزد تبدیل به باور قطعی خودش کند، نه اینکه تا زمان نفعش با امام حق همراهی کند. انسان به خاطر سرشتش از تشکیل اجتماع ناگزیر است. بنابراین اگر انسان را مدنی بالطبع قبول کنیم، باید قبول کنیم که اصول رفتار اجتماعی او نیز باید از جایگاهی فطری برخوردار باشد؛ چون قواعد رفتاری را در اجتماع سامان می‌دهند و راه شریعت‌پذیری را برای او هموار می‌کند؛ یعنی تبعیت از قانونی که بر همه خیر و صلاح او احاطه دارد و نیز بدون منت همه اسباب عزت او را در همین قانون‌مندی‌ها در نظر می‌گیرد. اگر این مسئله باور شود، انسان می‌فهمد که شریعت مسیر سعادت انسان را تعیین می‌کند.

ضرورت شریعت؛ یعنی پذیرش کتاب، نبوت و رسالت برای تشخیص درست صلاح و فساد. همان‌قدر که شناخت حقیقت مهم است، شناخت فساد نیز اهمیت دارد و همانطور که تشخیص امام هدایت مهم است، تشخیص و شناخت امام بطالت نیز مهم تلقی می‌شود. هیچ موجود نیمه‌عاقلی نمی‌تواند به خودش بباوراند که حکومت ظالم و فاسد می‌تواند عزم و اراده‌ای برای از بین بردن منکر و تباهی داشته باشد؛ چون ساختار حاکمیتی باطل برای انتشار منکر و تضعیف حق و از بین بردن مفاهیم دینی و انسانی است. بنابراین، انسان نمی‌تواند ظالم را به عنوان ضامن حیات انسانی باور کند. اگر چنین کسی حاکم شود امامت و ولایت او باطل است و تن‌ دادن به امامت و ریاستش باعث ننگ اولاد آدم می‌شود.

سیدالشهداء(ع) می‌فرمایند که اگر در جامعه حق نادیده گرفته شود و باطل حذف نشود، ظالمان حکومت می‌کنند و اگر دنیا به این شکل درآمد که باطل حاکم شد، اگر مؤمنی از خدا طلب مرگ کرد، او را سرزنش نکنید. وقتی امام حق تشخیص داده شد، اطاعت از خدا و پیامبر و اولی الامر یک تکلیف قرآنی و وحیانی است و پیامبر(ص) برگزیده خداست و به اعتبار او رابطه وحیانی بین زمین و آسمان به وجود آمده و در مورد پیامبر(ص) نیز شائبه‌ای نیست، اما در مورد اولی‌الامر حرف و حدیث بسیار است. بسیاری از علمای امامیه فرمودند که مراد معصومین(ع) هستند.

البته علاوه بر کتاب قرآن و هدایت اهل بیت(ع)، تجربه تاریخی نیز دلالت می‌کند که اراده خدا بر این تعلق نگرفته که انبیا حضور ناسوتی در این عالم داشته باشند. پیامبر(ص) از دنیا رفت و عترت به جای ایشان مسئولیت را عهده‌دار شدند. اما برای اکثریت ائمه(ع)، نه‌تنها امکان تأسیس حکومت فراهم نشد، بلکه شدیدترین ظلم ظالمان متوجه حریم آنها شد و همه به نحوی به شهادت رسیدند و در نهایت وجود مقدس امام عصر(عج) براساس مشیت الهی از دسترس قاطبه مردم خارج شد تا زمانی که فرصت زمامداری بر اساس مشیت الهی در اختیار او قرار بگیرد. حال آیا در غیاب ائمه(ع) باید احکام الهی تعطیل شود؟ چون اگر بگوییم فقط ائمه(ع) اولی‌الامر هستند؛ یعنی زمانی که مردم از دسترسی به امام معصوم محروم‌اند باید احکام الهی تعطیل شود؟ در این صورت ظالمان به حکومت می‌رسند، اما آیا رضایت دادن به حکومت ظلم و جائرین عملی مجرمانه نیست؟ به این معنا که احکام تعطیل می‌شود و سرنوشت امت اسلامی در اختیار ظالم قرار می‌گیرد. اما تکلیف اجرای احکام الهی با کیست؟ جز این نیست که اگر میسور شد زمامداری در اختیار شخصیتی قرار بگیرد که از جنس اهل بیت است و عقل دلالت می‌کند که این رفتاری خردمندانه است و در سایه آیات قرآن نیز فهم می‌شود. حدود الهی باید اجرا شود، در غیر این صورت این کتاب ابدی نیست.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.