تحولات افغانستان در هفته‌های اخیر و سقوط پیاپی ولسوالی‌ها همزمان با روند خروج سربازان آمریکایی و ناتو از منطقه و پیشروی طالبان به گونه ای بود که نه فقط شگفتی تحلیلگران در سراسر کشورهای جهان را به همراه داشت، بلکه حتی رهبران طالبان نیز از آن ابراز شگفتی کرده بودند.

 «هویت ملی» پازل گمشده آینده سیاسی افغانستان

جدا از موضوع تسلط دوباره طالبان بر افغانستان که این روزها توسط کارشناسان برای آن تحلیل های متفاوتی ارائه می گردد، چرایی تکرار این چرخه و دست به دست شدن قدرت در افغانستان و مهم تر از آن آینده صلح در افغانستان کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

 موضوعی که ما در نشست مجازی تحت عنوان «افغانستان؛ دیروز، امروز، فردا» با حضور دکتر محمد هاشم عصمت اللهی تحلیلگر مسائل بین المللی از کشور افغانستان، سید احمد موسوی مبلغ، رئیس خبرگزاری اطلس افغانستان و دکتر جعفر حق پناه استادیار مدعو مطالعات منطقه‌ای دانشگاه تهران و مدیر میز مطالعات افغانستان به آن پرداخته‌ایم.

آیا می توان با ادبیات دولت- ملت در خصوص آینده سیاسی افغانستان صحبت کرد؟

حق پناه: نگاهی گذرا به تاریخچه دولت‌ - ملت‌سازی نشان می‌دهد مفاهیمی از این دست عمدتاً با استواری بر پایه ادبیات غرب‌ که خود برآمده از تجربه‌ دولت‌سازی و ملت‌سازی در اروپا و تکرار و تعمیم آن در سرزمین‌های جدید مثل آمریکا، کانادا، استرالیا و ... بوده شکل بگیرد. اما مفاهیمی از این دست با تجربه‌ کشورهای با قدمت تمدنی بیشتر نظیر ایران، یونان، هند، چین و افغانستان لزوماً همخوانی ندارد. بنابراین تعمیم و بررسی این مفاهیم در مورد  کشورهایی همچون ایران یا افغانستان  باید با احتیاط و تحفظ کافی صورت گیرد. به هر حال حتی در افغانستان قدمت تمدنی فرهنگی بسیار فراتر از این‌هاست و فرایندهای تکمیل هویت‌های جمعی که لزوماً ملت‌سازی نبوده به ما اجازه تحلیل و تفسیر بر مبنای ادبیات جدید، نخواهد داد.

به طور کلی عنصر ملت درواقع یک عنصر ذهنی است که برآمده از عناصر خودآگاهی جمعی است که در قالب باور به وجود زیستگاه‌های گروهی در قالب ملت شکل می‌گیرد. البته ما برای ملت و دولت عناصر عینی هم قائل هستیم و حتماً دولت با عنصر سرزمین، جمعیت، حاکمیت و این موارد گره می‌خورد، اما درواقع عنصر دولت ملت عمدتاً بر مبنای آن خودآگاهی است که درواقع در آن باور به اینکه یک گروه جمعیتی به یک نقطه‌ سرزمین خاصی تعلق دارند، خاستگاه مشترکی دارند، خاطرات واحدی دارند، اسطوره‌ها و قهرمان‌های مشترک دارند، دردها و رنج‌های واحد و شادی‌ها و الگوهای همرنگ شبیه به هم دارند و درواقع این موارد یک ملت را شکل می‌دهد. در سطوح پایین‌تر آن ما هویت‌هایی مثل هویت‌های قومی را داریم که ممکن است به هویت ملی ارتقا پیدا بکند و ممکن است حتی به دلایل سیاسی این امر محقق نشود؛ ولی درواقع در همه‌ این موارد، آن عنصر ذهنی که باور به تاریخ در گذشته‌ و آینده است، ‌ مشترک است. پس همان‌طور که گفته شد این موارد در کنار عنصر سرزمین و زبان که می‌تواند این گذشته را به حال و آینده پیوند بدهد، بسیار تعیین‌کننده خواهند بود و ما باید تمام این‌ها را مدنظر قرار بدهیم.

چرا در افغانستان مفاهیمی نظیر دولت- ملت، دولت ملی، پرچم واحد گسترش نیافته است؟

عصمت اللهی: در رابطه با تحولات افغانستان یکی از مواردی که به عنوان علل و عوامل این بحران‌ها و این جابه‌جا شدن قدرت‌ها و سناریوهای مختلفی که در دستورکار قرار می‌گیرد، نبود یک حرکت بر مبنای nation-state یا دولت- ملت است. دلیلش هم این است که  متأسفانه از زمان امیر عبدالرحمن خان که با بریتانیایی‌های آن روز تعامل کرد، یک حرکت نخبه‌گرایی یا قدرت‌ محور بر مبنای حمایت‌های بیرونی و یک وابستگی‌ سیاسی در جامعه افغانستان شکل گرفت و تا امروز ادامه داشته و متأسفانه عملاً به فرهنگ سیاسی کشور تبدیل شده است. فرهنگ وابستگی نخبگان به خارج یکی از معضلات جدی جامعه افغانستان است و امروز  شاهد آن هستیم که تحولات افغانستان بیش از آنکه مربوط به داخل باشد، براساس راهبردهای کلان استعمارگران، غربی‌ها و آمریکا شکل می‌گیرد.

موسوی مبلغ: چیزی به نام ملت‌خواهی و دولت سازی در افغانستان صورت نگرفته و وجود نداشته است؛ علت عدم شکل‌گیری دولت -ملت نیز این است که در کشوری مثل جمهوری اسلامی ایران شهروند درجه ۱ و شهروند درجه ۲ تعریف نشده است و همه‌ شهروندان از همه‌ اقوام و از همه‌ مذاهب، با هم برابر هستند. توزیع امکانات بین آن‌ها نیز عادلانه است. نگاه دولت نگاه نخبه‌محور است؛ یعنی درواقع هر کسی که توانمندی و لیاقت داشته باشد، فارغ از مسائل قومی و نژادی و منطقه‌ای‌اش می‌تواند پیشرفت کند مثلاً به تازگی انتصاب یک فرد اهل تسنن به یک مقام عالی‌رتبه‌ نظامی ایران را شاهد بودیم. ولی در افغانستان این‌طور نیست؛ یعنی در ۲۵۰سال اخیر که پشتون‌ها بر افغانستان حاکم بودند، نگاهشان این بوده که پشتون‌ها الزاماً باید قوم قالب و قوم حاکم باشند و بقیه‌ اقوام به‌عنوان اقوام درجه‌۲ در خدمت قوم پشتون باشند. این باعث شده که متأسفانه فضای قومی در افغانستان به شدت ملتهب و پررنگ بشود و اصلا تقسیم‌بندی آن‌ها هم در مشارکت‌های سیاسی یا امتیازگیری‌ها قومی باشد. ما اصلاً در افغانستان مسئله‌ مذهبی به آن صورت که در عراق و پاکستان شاهدیم نداریم، بلکه بزرگ‌ترین مشکل افغانستان، مشکل قومی است و این اقوام هستند که با همدیگر نزاع دارند و سعی دارند امتیاز بیشتری در ساختار حکومت و در مشارکت سیاسی بگیرند.

حق پناه: حکمرانان افغانستان عملاً تلاش نکردند تکثر قومی، مذهبی و زبانی این سرزمین را به رسمیت بشناسند و به همین دلیل اعمال سیاست بر مبنای هژمونی پشتون‌ها، یک سیاست شکست‌خورده است که مقاومت دیگر اقوام را در پی داشته و به فرایند ناقص دولت‌سازی کمک کرده است؛ فرایند ناقصی که ملت‌سازی را هم عقیم و ابتر گذاشته است. البته مسائلی مثل مداخلات خارجی را باید در جای خودش حتماً مدنظر قرار داد که مسلماً نقش منفی در این رابطه ایفا می‌کند. علاوه‌بر این‌ها عناصر ژئوپلتیکی و جغرافیا و انزوا و بسته بودن این سرزمین هم مزید بر علت شد؛ یعنی اولاً خود افغانستان به‌گونه‌ای است که ارتباط بین اعضایش را بسیار دشوار می‌کند و همین طور ارتباط افغانستان با خارج از مرزها و ‌تأثیراتی که می‌تواند بگیرد نیز در نوع خودش کار را دشوارتر می‌کند. درمجموع تمام این عوامل دست به دست هم داده که هم ملت‌سازی و هم دولت‌سازی، هر دو فرایند ناقصی را طی کنند و بر همدیگر اثر گذارند و ضعف دولت‌سازی، ضعف ملت‌سازی را بازتولید کند و برعکس این‌ها باعث شد افغانستان به منطقه آسیب‌پذیری تبدیل شود که مداخله‌پذیری‌اش از عنصر خارجی بسیار بالاتر برود و آن هم به‌ نوبه‌ خود روند چرخش در یک دور باطل را تشدید کرده است.

یکی از مسیرهای تقویت هویت ملی که منتج به ملی گرایی و تشکیل ملت می‌شود مقاومت و ایستادگی در برابر تجاوز خارجی است اما افغانستان با اینکه در طول تاریخ چندین بار شاهد این اتفاق بوده است از این فرصت برای ملت سازی بهره ای نبرده است دلیل این امر چه بوده است؟

حق پناه: مقوله‌ ملت‌سازی و دولت‌سازی یک امر درون‌زادی است و مداخله‌ها یک امر تبعی هستند که بعضاً می‌تواند نقش مثبت یا احیاناً منفی ایفا کند؛ در موارد مشابه که در بسیاری از کشورها مشاهده می‌شود، عموماً خارجی‌ستیزی و بیگانه‌ستیزی به تقویت هویت‌های ملی کمک می‌کند؛ یعنی اصولاً هویت یعنی برداشت من از خود در برابر دیگری. اما در افغانستان این امر رخ نداد؛ یعنی با وجود اینکه سه بار مردمان این کشور به ‌گونه ای موفق مقابل دشمن خارجی ایستادند و آن‌ها را شکست دادند؛ یعنی انگلیس‌ها را در قرن نوزدهم، روس‌ها را در قرن بیستم و آمریکایی‌ها را در قرن بیست و یکم، اما هیچ کدام منتج به شکل گیری  آگاهی سیاسی و ایجاد هویت ملی و برداشت واحد در بین افغان‌ها نشد. درواقع نیرومندی عنصر مذهب، تعارض آن با بنیان‌های مدرنیته که به شکلی از خارج وارد می‌شد و سایر عواملی که ذکر شد، موجب ‌شد حتی این خارجی‌ستیزی و مقاومت در برابر بیگانه عملاً به‌گونه‌ای جزیره‌ای عمل کند؛ یعنی در همه‌ این دوره‌ها می‌بینیم که این مقاومت‌ها جداگانه انجام شده و هویت افغان شکل نگرفت. درواقع حتی در مورد اصول و بنیان‌های اولیه همچون پرچم، اجماع و اشتراک‌نظر وجود ندارد و شاهد هستیم رنگ و ترکیب پرچم افغانستان از قرن نوزدهم به این طرف چندین بار تغییر کرده است.

عصمت اللهی: افغانستان کشوری با تنوع قومی و فرهنگی است اما برخلاف کشورهایی نظیر ایران و ترکیه  که این تنوع فرهنگی حول کشور ملت یا ناسیونالیزم و نخبگانی تعریف شده، هیچ وقت در افغانستان وجود نداشته است منتها فرق‌هایی وجود دارد؛ مثلاً در افغانستان هیچ وقت رهبری واحدی نداشتیم و نخواستند که یک رهبری واحد شکل بگیرد. ما در افغانستان فرهنگ واحد سیاسی نداریم. فرهنگ سیاسی ما فرهنگ وابستگی است. فرهنگ قومی در افغانستان توسط کشورهای خارجی برجسته شد. فرهنگ ایل و تبار و زبان و مذهب برجسته شد. کلاً ما در این‌ها رد پای استعمار را می‌بینیم که این‌ها برجسته می‌شوند و ما نبود مؤلفه‌های کشور- ملت را در افغانستان داریم. آمریکایی ها  در افغانستان برای توزیع قدرت آمدند چهار قوم را برجسته کردند تا توزیع قدرت براساس سهمیه‌ این چهار قوم باشد و به این ترتیب افغانستان را وارد نزاع‌ها و تقابل‌های قومی کردند. این برجسته کردن، پیامدهای بسیار ناگواری داشت و تا امروز این اقوام نتوانستند یکدیگر را تأیید کنند. جامعه‌ افغانستان جامعه‌ مسلمان و غیور به وطن است؛ اما یکی از عوامل بحران و مشکلات افغانستان، فرهنگ وابستگی در بین نخبگان افغانستان بود.

موسوی مبلغ: اتفاقی که در کنفرانس بُن اول درسال ۲۰۰۱ افتاد این بود که آمریکایی‌ها و ناتو هم به جای روندی که منجر به ملت‌سازی شود بر وضعیت تقسیم‌بندی قدرت براساس اقوام تأکید کردند. این مسئله برای پشتون‌ها غیرقابل‌قبول بود که مثلاً فرض کنید به جای اینکه ۸۰ درصد یا ۹۰ درصد قدرت در اختیار آن‌ها باشد، متناسب با جمعیتشان ۴۰ درصد در قدرت سهم داشته باشند و مابقی تقسیم بشود؛ مثلاً تاجیک‌ها ۲۵ یا ۳۰ درصد سهم، هزاره‌ها ۲۰ یا ۲۵ درصد و ازبک‌ها ۸یا ۱۰ درصد در قدرت سهم داشته باشند. درنتیجه یک پروسه‌ای آغاز شد برای اینکه قدرت دوباره در اختیار پشتون‌ها قرار بگیرد.

حق پناه: استمرار این بحران، طولانی شدن آن، شدت آن، فراگیری آن و چندلایه بودنش نشان می‌دهد این عارضه‌ای تک‌بُعدی نیست؛ یعنی یک علت ندارد و یک دلیل سبب رنج افغانستان و مردم آن نیست. متأسفانه مجموعه‌ای از عوامل دست به دست هم داده که ما  اکنون شاهد هستیم افغانستان دچار یک نوع بحران استثنایی است و درواقع اینکه عامل خارجی عامل اصلی این بحران هست یا عامل داخل، شبیه آن داستان مرغ و تخم‌مرغ است که بگوییم کدام مقدم بر دیگری است. به نظر من عوامل داخلی درنهایت تعیین‌کننده هستند. عنصر خارجی نمی‌تواند تعیین‌کننده باشد. با تمامِ تلاش متغیر خارجی و حمایت‌های بین‌المللی، صدها میلیارد دلار هزینه، مداخله نظامی و غیره هیچ کدام نتوانست معضل نبود انسجام داخلی افغانستان را در سال‌های ۲۰۰۲ تا ۲۰۲۱ حل کند و درنهایت دوباره همان گسست‌های داخلی به شکل دیگری فعال و متراکم شد و بحران‌ها... ا.

خب به این ترتیب کلید خروج از بحران برای افغانستان چیست؟ این‌گونه که همه شما تحلیل کردید با شرایط فعلی در آینده نیز در به همان پاشنه خواهد چرخید و چرخه باطل ادامه خواهد داشت؟

موسوی مبلغ: در شرایط کنونی برای خروج از بحران باید دو ویژگی برجسته شود؛ یکی از این ویژگی‌ها این است که اقوام واقعاً در حکومت همه‌شمول در تصمیم‌گیری نقش داشته باشند، نه اینکه حضورشان حضور سمبلیک باشد و مثلاً چهار تا معامله‌گرشان به‌عنوان سمبل در ترکیب قرار بگیرند و حضورشان یک حضور واقعی نباشد.   دیگر ویژگی این است که ساختار هم  ساختاری باشد که آرای مردم و نظر مردم را منعکس بکند تا جامعه‌ جهانی هم نسبت به این اقبالی نشان بدهد؛ زیرا اگر جامعه‌ جهانی همکاری نکند و دولت بعدی را به رسمیت نشناسد، افغانستان با چالش‌های بسیار متعددی به‌ویژه در حوزه‌ اقتصادی مواجه خواهد بود.

عصمت اللهی: تا زمانی که مردم افغانستان به این نتیجه نرسند که دست استعمار را قطع کنند و در جغرافیایی به نام افغانستان همه یک ملت و یک فرهنگ واحد بشوند و زیر پرچم سیاه و سبز و قرمز افغانستان که سال‌ها به‌عنوان سمبل ملی افغانستان در دوره‌های مختلف بوده جمع شوند، افغانستان به آرامش نخواهد رسید.

حق پناه: معتقدم مداخله خارجی در افغانستان ادامه خواهد داشت، منتها از شکلی به شکل دیگر تغییر شکل خواهد داد. اکنون آمریکا به ظاهر عقب نشسته، اما شکل‌های دیگری از مداخلاتش پابرجا خواهد بود؛ حتی عدم مداخله‌ در مسائل افغانستان هم به‌نوعی مداخله و تأثیرگذاری حساب می‌شود. به طور کلی نباید انتظار داشته باشیم مسائل افغانستان به این سرعت حل و فصل بشود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.