قدیمترها، منظورم از یک قرنِ پیش به قبل است، ساختمانها و تأسیسات را بدون روح نمیساختند.

 غوغای «قَدْ قامَت»

آجر که روی آجر میآمد، بخشی از حیات یک شهر را در قالب شکلی تازه میریخت؛ انگار میخواست پیام معماری یک شهر را، در کنار عرض حال و ارادت ساکنانش، برای آنها که در آن فضا نَفَس میکشند و کسانی که بعدها میآیند تا ببینند و یاد بگیرند، تصویر کند. اینکه میبینیم، با وجود زرق و برق بیشتر خیابانهای جدید و تأسیسات ساختمانی رنگارنگ و مُدرن، هنوز برایمان دیدن یک دیوار کاهگلی و کاشیهای رنگ و رو رفته، جذابیت بیشتری دارد، برای همین است؛ ساختمانها روح دارند و از همه مهمتر اینکه این روح، پیوندی ناگسستنی با روح شهر برقرار کرده و یک «کُل» زیبا را پدید آورده است. متأسفانه در سده اخیر و زیر آوار فولاد و بتن، خیلی از ساختمانهای روحدار را از دست دادهایم؛ اما خب، هنوز هم بخشی از آنها باقیمانده و یادگاریهایی هستند در دستان نه چندان مهربان ما؛ یادگاریهایی که از قضا، با فرهنگ دینی ما، فرهنگ زیارت ما و پرونده تاریخ حیات اجدادی ما، ارتباطی تنگاتنگ دارند. در صفحه رواق امروز، به سراغ یکی از این یادگاریهای حال خوب کن رفتهام؛ یادگاری تاریخی ۳۴۶ سالهای که هنوز هم میشود در میان آجرها و کاشیهای
رنگ و رو رفتهاش، طنین «تکبیر» اهل نماز را شنید و به همهمه زائرانی که از مجاورت آن به سرعت میگذرند تا در پس دروازه شهر، چشمشان به جمال گنبد طلای رضوی روشن شود، گوش فرا داد؛ امروز میخواهم برایتان از مصلای تاریخی مشهد بگویم و خاطراتش.

شناسنامه یک بنا

«مصلی» یا «مصلا» اسمِ مکان است؛ یعنی جای «صلاة»، محل نماز گزاردن. قبلاً هم یکی دو بار گفتهام که معمولاً از مصلاهای بیرون شهرها، برای اقامه نماز عیدین استفاده میشد؛ یعنی نماز عید فطر و قربان. احتمالاً نخستین مصلاهای اطراف مشهد، در نواحی طُرُق و مانند آن شکل گرفت؛ اما خب، مصلای پایینخیابان نماد معماری شهر امام رضا(ع) در دوران اوج رونق آن در عهد صفوی است.

سال ۱۰۵۴ خورشیدی بود که ابوصالح رضوی از نقبای سادات مشهد، تصمیم گرفت مصلایی زیبا و در شأن شهر بسازد. این دوره مصادف بود با ایام فرمانروایی شاه سلیمان صفوی که اتفاقاً ساختوساز در شهرها رونق فراوانی داشت. محل ساخت مصلا، جایی در بیرون دروازه پایینخیابان مشهد بود؛ مکانی که زائران حرم رضوی، از ماوراءالنهر و نواحی مختلفی مانند مرو، برای ورود به مشهد از کنار آن میگذشتند. اینکه چرا مصلای شهر را در نقطه مقابل مکان فعلی نساختند، یعنی بیرون دروازه بالاخیابان یا جای دیگر، شاید یک دلیلش این باشد که زمینهای این منطقه، به دلیل مسطح بودن، بیشتر مناسب این کار بود و از طرفی، اطراف مصلا را تعداد زیادی کاروانسرا فرا میگرفت و ساخت آن میتوانست مجموعهای نسبتاً یک دست و زیبا را از معماری اسلامی به نمایش بگذارد. مرحوم اعتمادالسلطنه در کتاب مشهور «مطلعالشمس»، پس از بیان موقعیت مصلای مشهد، اشعاری را که در معرقکاری آن درج شده، آورده است: «به الهام حی الذی لایموت / بفرمان نواب عالیمقام / ابوصالح آن صدر دین کز ازل / بُوَد دولتش تا اَبَد مستدام / به سرکاری و سعی حاجی ملک / که در کارها باشدش اهتمام / ز بس جهد کرد از ره صدق کشت / به اندک زمانی مصلی تمام / چه مستغنی از بهر تاریخ آن / نهادم به صحرای اندیشه گام / به کوشش دلم گفت پیر خرد / بُود این بناء مجمع خاص و عام». با توجه به ماده تاریخ شعر، سال ساخت بنا ۱۰۸۶ قمری است که با ۱۰۵۴ خورشیدی مصادف میشود.

یک مرکز فرهنگی

مصلای پایینخیابان، پس از تأسیس، تنها محل برپایی نمازهای عیدین نبود. گزارشهای جهانگردان نشان میدهد کاروانیان برای فیض بردن از نماز اول وقت، بهتر از مصلا جایی نمییافتند و صدای تکبیرهالاحرام روزانه و در اوقات شرعی، هیچگاه در این مکان خاموش نمیشد. مصلای مشهد در روزگاری که امنیت نسبی برقرار بود و شهر از هجمههای ازبکان و دیگر مهاجمان، آسوده میشد، مکانی برای برپایی برنامههای فرهنگی نیز بود؛ از عزاداری بگیرید تا برقراری محافل جشن مذهبی و مانند آن. نزدیک بودن مکان مصلا به دروازه شهر، مانند چیزی که در مصلای طرق دیدیم، موجب میشد این مکان نیز، به آخرین بارانداز کاروانیانی تبدیل شود که از شرق میآمدند و یا رهسپار مشرق بودند. در خاطرات باقی مانده از دوره قاجار، به تعزیهخوانیهای متعددی اشاره میشود که به ویژه از نیمه دوم دوره حکومت ناصرالدینشاه به این سو، در مجاورت مصلای مشهد برپا میشد؛ دیگهای نذری و همهمه زائران و مجاورانی که از این ساختمان با روح و زیبا، برای تقویت آرامش خود و برپا داشتن مناسک مذهبیشان، سود میبردند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.