حدود دو سال از تبدیل سازمان میراث فرهنگی به وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری می‌گذرد، سازمانی که گمان می‌رود امورش بیش از همه بر اساس اقتصاد اداره می‌شود و همه انتظارات از این حوزه به‌گونه‌ای است که گویی با یک بنگاه اقتصادی روبه‌رو هستیم.

میراثی که می‌تواند امید آفرین باشد

رضا دبیری‌نژاد؛ رئیس موزه ملی ملک و کارشناس حوزه میراث فرهنگی در گفت‌وگو با ما این موضوع را به چالش کشیده است.

موافقان تصمیم تبدیل سازمان میراث فرهنگی به وزارت، توازن میان سه بخش آن را یکی از ثمرات آن می‌دانستند. پس از گذشت دو سال از این تصمیم چقدر به این هدف نزدیک شده‌ایم؟

نه تنها پس از این دو سال، بلکه به نظر می‌رسد پس از ۱۸ سال از ادغام میراث فرهنگی با گردشگری و تقریباً پس از ۱۵ سال از ادغام صنایع دستی با این دو حوزه،  این سه حوزه یعنی میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری هنوز نتوانسته‌اند به یک شبکه در حال تعامل تبدیل شوند و به نظر می‌رسد به هم وصله شده‌اند تا اینکه با هم ادغام شده و مکمل یکدیگر باشند و یا در شرایطی بتوانند یکدیگر را حمایت کنند. اگر هم ترتیب فعالیتی وجود دارد؛ سازمان یافته نیست.

ادغام یعنی همپوشانی‌های هر حوزه بتوانند در سازمان به شکل یک فعالیت مشترک باشند، در حالی که به نظر می‌رسد رفتار فعلی مدیران این وزارتخانه در حوزه‌های مختلف هر کدام مانند یک جزیره مستقل است و این‌گونه نیست که اگر چالشی بین حوزه‌های مختلف وزارتخانه به‌وجود می‌آید بتوانند به یک راهکار و یا برنامه رسیده باشند.

ادغام زمانی اتفاق می‌افتد که مدیران سازمان و یا وزارتخانه به چشم‌اندازی مشترک و یا ساختار نظام‌مند رسیده باشند در حالی که اکنون خروجی‌هایی که از حوزه‌های مختلف این وزارتخانه ارائه می‌شود مجموعه فعالیت‌های متنوع است که نمی‌شود آن‌ها را در یک سبد و با یک هدف دنبال کرد.

البته نباید فراموش کرد در این ۱۸ سال این مجموعه با تغییر ۱۲ مدیر روبه‌رو بوده و اقبال مدیران به گردشگری به دلیل درآمدزایی آن پررنگ‌تر از میراث فرهنگی بوده است. ضمن آنکه وقتی رویکرد گردشگری غلبه پیدا می‌کند، فعالیت‌های فرهنگی که زمانبر است و نمود دیرهنگام‌تری دارند به حاشیه رانده می‌شوند. به‌ویژه که در حوزه فرهنگ تصور می‌کنیم میراث فرهنگی حوزه‌ای خشک و ثابت و مربوط به گذشته و جدا از فرهنگ زنده جامعه است و به همین دلیل رفتار مدیران طی دو سال گذشته با ۱۶ سال پیش از آن تفاوتی نکرده است.

ندیدن و یا کمرنگ دیدن وجه فرهنگی در ساختار وزارت میراث فرهنگی چه آسیب‌هایی در پی خواهد داشت؟

موجب می‌شود ساحت میراث، از ساحت محتوایی و فرهنگی به ساحت کالایی و بازاری کاهش یابد و خالی از وجهه‌های علمی و اثرات اجتماعی و فرهنگی شود و در واقع توان فرهنگی این میراث ارزشمند را از آن می‌گیرد که اگر این اتفاق بیفتد دیگر با یک اثر زنده روبه‌رو نیستیم که بتواند در شرایط مختلف از خود پویایی‌های مختلف نشان دهد.

میراث فرهنگی مانند فرهنگ، شبکه‌ای در هم تنیده است که وقتی فرهنگی بودن را از آن بگیریم این در هم‌تنیدگی نیز از آن گرفته می‌شود. به عنوان نمونه اکنون نسبتی بین باستان‌شناسی، مردم‌شناسی و زبان‌شناسی پیدا نمی‌کنیم و هر یک از این حوزه‌ها به عنوان حوزه‌ای مستقل فعالیت‌های مطالعاتی خود را انجام می‌دهند. در حالی که هدف ما از مطالعه این حوزه‌ها افزایش کیفیت زندگی است، چرا که میراث فرهنگی به معنای اندوخته‌ای از تجربه‌ها در خدمت زیست ماست و قرار است کمک کند زندگی ما نگاه متعالی‌تری پیدا کند و پیش برود، تا جایی که بتواند به بحران‌های معنایی امروز پاسخ دهد.

ما نباید فقط میراث فرهنگی‌فروشی کنیم و آن را بر سر بازار تماشا بگذاریم و گردشگران را برای تماشا جذب کنیم، چرا که بخش مهمی از میراث فرهنگی در مرحله نخست متعلق به خود جامعه است و باید از آن به عنوان گذشته‌ای که چراغ راه امروز است بهره‌مند شویم.

در روزگاری که رسانه‌های مختلف و شبکه‌های اجتماعی، ما را در جدل‌های فرهنگی قرار داده است، این میراث فرهنگی است که می‌تواند اصالت و هویت فرهنگی ما را حفظ کند. البته نه به معنای عطف به گذشته بلکه به معنای حفظ ساختارها و نظام فرهنگی جامعه برای ایجاد یک وحدت ملی که این وحدت و هویت ملی می‌تواند آستانه تحمل اجتماعی و تاب‌آوری در برابر سختی‌ها را افزایش دهد و در شرایط بحرانی مثل امروز با یادآوری گذشته امیدساز باشد.

بنابراین میراث فرهنگی یک سرمایه عظیم ملی است اما چون نگاه ما به آن صرفاً هویتی و خودشناسی نبوده، نتوانسته‌ایم از آن راهکار بسازیم و دلیلش نیز این است که میراث فرهنگی در سال‌های اخیر به دلیل قرار گرفتن در تلاطم‌های سیاسی و دگرگونی‌های مختلف و سست شدن بنیان‌های سازمانی و همچنین غلبه رویکرد اقتصادی به این حوزه، توانمندی نظریه‌سازی خود را در زمینه کارکردهای اجتماعی از دست داده و از آن صدایی شنیده نمی‌شود؛ صدایی که بتواند علاوه بر معرفی خود با جامعه گفت‌وگو کند.

برای حل این نوع نگرش چه راهکارهایی را پیشنهاد می‌کنید؟

نخست اینکه باید در حوزه‌های مدیریت میراث فرهنگی از نگاه ساده کالبدی حفظ و ثبت دست برداریم و حوزه مطالعات، گفت‌وگو و نظریه‌پردازی و پژوهش را گسترش دهیم تا زمینه ارتباطات اجتماعی فراهم شود، ضمن آنکه باید بازنگری ساختاری در این وزارت ایجاد شود تا نسبت و همپوشانی این سه حوزه در ساختار تعریف و امکان اتصال‌های بین سه حوزه فراهم شود. همچنین باید نگرش‌های نو وارد میراث فرهنگی شود زیرا میراث فرهنگی مانند همه دانش‌ها رو به جلو است و باید بپذیریم اکنون فصل بینارشته‌ای میراث فرهنگی فرا رسیده و میراث فرهنگی باید گفت‌وگوهای بین رشته‌ای خود را با رشته‌های علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی ایجاد کند و نسل‌های جدیدی که بتوانند این نگرش را دامن بزنند وارد عرصه شوند و به این وسیله بدنه کارشناسی میراث فرهنگی تقویت شود تا علاوه بر الگوسازی فراسازمانی گفتمان‌سازی فراملی در حوزه میراث فرهنگی کشور ایجاد کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.