نیمه دوم سلطنت ناصرالدین‌شاه را در تاریخ ایران، باید سرآغاز تحولات اجتماعی و سیاسی در کشور بدانیم. تقریباً از این دوره است که مردم خواسته‌های خود را نسبت به حکومت، با صراحت بیشتری بیان می‌کنند و در برابر ظلم والیان منصوب شاه، دست به اعتراض و حتی قیام‌های گسترده می‌زنند.

حرم مطهر، کانون انقلاب سال 1262 مشهد

در این بین، برخی از قیام‌ها تأثیر زیادی بر رفتارهای سیاسی و ظلم‌ستیزانه مردم ایران گذاشت که قیام پنج‌ماهه مجاوران حرم رضوی موسوم به «انقلاب مشهد»، یکی از مهم‌ترین آن‌هاست.

 این قیام اواخر سال 1262 خورشیدی آغاز شد و تا اوایل سال 1263 ادامه داشت. دلیل اطلاق عنوان «انقلاب» به این قیام، اولاً طولانی بودن آن و ثانیاً، به نتیجه رسیدن آن است؛ به این معنا که مردم، پس از حدود پنج ماه مقاومت توانستند حرفشان را به کرسی بنشانند و شاه مستبدی مانند ناصرالدین‌شاه را وادار به قبول خواسته‌های خود کنند و این، یک پیروزی آشکار بود که پیش از آن سابقه نداشت.

تأثیر قیام مردم مشهد بر سست شدن ارکان استبداد، یک نقطه عطف در تاریخ ایران محسوب می‌شود که متأسفانه تاکنون به صورت جدی مورد توجه قرار نگرفته‌ است.

 علاوه بر ظلم والی وقت نسبت به مردم، باید از بی‌احترامی وی نسبت به حرم مطهر و هتک حرمت علمای شهر مشهد نیز به عنوان عوامل و دلایل آغاز «انقلاب مشهد» نام ببریم.

دلایل آغاز قیام

سال 1262 خورشیدی یعنی حدود 138 سال پیش، ناصرالدین‌شاه در فرمانی، میرزا عبدالوهاب‌خان آصف‌الدوله شیرازی را به عنوان والی خراسان منصوب کرد. شاید اگر چگونگی این انتصاب‌ها را ندانید، بخشی از زمینه‌های شکل‌گیری ماجرا را دقیق متوجه نشوید؛ در این دوره، حکومت ولایات در دربار قاجار به مزایده گذاشته می‌شد و هر کسی که پول بیشتری پرداخت می‌کرد، به عنوان والی منصوب می‌کردند! به همین دلیل، والی نه به عنوان حاکم منطقه، بلکه به عنوان مالک وارد ایالت می‌شد و برای جبران هزینه هنگفتی که صرف خرید مقام والی‌گری کرده ‌بود، به جان مردم می‌افتاد و مالیات‌ها را چند برابر می‌گرفت و اموال رعیت را به بهانه‌های گوناگون مصادره می‌کرد.

در مجموع، از چنین حکامی، امید عدالت‌گری و رسیدگی به حال مردم نمی‌رفت. آصف‌الدوله هم که از همین قماش بود، به محض ورود، بنای تعدی به اموال مردم و حتی آستان ‌قدس رضوی را گذاشت و خیلی زود، مخالفت مردم را علیه خودش برانگیخت.

 او تعدادی از علمای شهر را به دلیل اعتراض و با اتهام ایجاد آشوب در شهر، به درگز و کلات تبعید کرد و از سوی دیگر، برای تصاحب اموال و املاک یکی از خوانین مشهد که در شهر صاحب نفوذ بود، نقشه کشید؛ این شخص ابوالقاسم‌خان قرایی بود. آصف‌الدوله می‌خواست 60 پارچه از املاک او را به بهای بسیار ناچیز و البته به زور خریداری کند! اما ابوالقاسم‌خان، این املاک را اجاره داد و از ترس آصف‌الدوله، به حرم رضوی پناه برد و در آنجا بست نشست.

 این اقدام موجب افزایش نفرت عمومی علیه آصف‌الدوله شد.

 والی در عملی نابخردانه، دستور داد ابوالقاسم‌خان را به زور از حرم مطهر بیرون بیاورند و برای عبرت دیگران، گوشمالی دهند؛ اما زیاده‌روی مأموران سبب برافروخته شدن آتش خشم عمومی شد. ظاهراً در گیر و دار بیرون آوردن ابوالقاسم‌خان، مأموران فرد دیگری را در آستانه دروازه حرم به قتل رساندند.

 اعتمادالسلطنه در روزنامه خاطرات خودش می‌نویسد: «مِنَ الاتفاقات اهالی مشهد بلکه تمام خراسان به آصف‌الدوله شوریده‌اند.

می‌گویند به واسطه قتل شخص سیدی است که در حرم بوده، او را بیرون کشیده‌اند و سرش را بریده و بعضی از تعدیات مالیاتی و مداخلی او را بدنام کرده و هم دولت را در سرحد روس بدنام نمود».

بلند شدن فریاد اعتراض

به این ترتیب، جرقه قیام با واقعه‌ قتل یک نفر در ورودی حرم مطهر زده شد. علمای شهر در صحن عتیق اجتماع کردند و مردم را به مقابله با ستمگری‌های آصف‌الدوله فراخواندند. به تدریج بر جمعیت معترضان افزوده شد و آن‌ها از در غربی صحن عتیق بیرون رفتند و بازاریان را به حمایت از خود دعوت کردند. اعلام پشتیبانی بازار از قیام، موجب تعطیلی شهر شد. مردم از طرف بالاخیابان به سوی ارگ حکومتی حرکت کردند.

 آصف‌الدوله سراسیمه خود را پشت دیوارهای ارگ که در حدود باغ ‌ملی امروزی قرار داشت، پنهان کرد و دستور داد به سوی مردم شلیک کنند؛ اما بخش مهمی از سربازان، به دلیل اعتقادات مذهبی و احترامی که برای علما قائل بودند، حاضر به این کار نشدند.

 به این ترتیب، ارگ مشهد به محاصره مردم درآمد و آصف‌الدوله عملاً زندانی شد.

خبر این ماجرا در ابتدای سال 1263 به پایتخت و شخص ناصرالدین‌شاه رسید و او طبق روال همیشگی، تصمیم به استفاده از روش‌های خشونت‌آمیز برای سرکوب مردم مشهد گرفت؛ شاه فرزندش ظل‌السلطان، حاکم اصفهان را که در خون‌ریزی و بی‌رحمی مشهور بود، مأمور سرکوب قیام مردم مشهد کرد، اما او هم کاری از پیش نبرد و مردم دست به مقاومت گسترده زدند. مدتی بعد، سهام‌الملک به عنوان جانشین والی برای اداره امور به مشهد اعزام شد، اما مردم او را هم به شهر راه ندادند و خواستار برکناری کامل آصف‌الدوله شدند.

 حتی لشکر 6هزار نفری به فرماندهی وجیه‌الدوله‌ میرزا سیف‌الملک هم نتوانست مردم را از ادامه مقاومت بازدارد. با گذشت پنج ماه از آغاز قیام، ناصرالدین‌شاه به این نتیجه رسید که تداوم آن می‌تواند موجب بروز اعتراض‌های گسترده در دیگر شهرها شود.

 این بود که آصف‌الدوله را از حکومت خراسان عزل و به جایش محمودخان قراگزلوی همدانی را والی خراسان کرد. این پیروزی، تأثیر شگرفی بر نگاه سیاسی و اجتماعی مردم مشهد و بلکه تمام ایران گذاشت.

عاقبت آصف‌الدوله

اما در این بین، عاقبت آصف‌الدوله که ظلمش آتش خشم مردم را برانگیخته و بی‌احترامی‌اش به حرم رضوی سبب افزایش نفرت عمومی از وی شده‌ بود، جالب و خواندنی است. اعتمادالسلطنه در روزنامه خاطراتش می‌نویسد: «دیروز آصف‌الدوله از خراسان آمد... با دست و سر تکلم می‌کرد و صدا را بلند می‌نمود... شاه فرمودند: آصف‌الدوله دیوانه شده. خانه آصف‌الدوله رفتم. پرت حرف می‌زد و نسیان (فراموشی) پیدا کرده ‌بود. از طبیعت خارج بود. آثار جنون واضح و پیداست.

حال جنون پیدا کرده یا او را مسموم کرده‌اند یا به معجزه امام هشتم این طور شده [است، نمی‌دانم]». ماجرای دیوانه شدن آصف‌الدوله در آن روزگار، نقل محافل سیاسی تهران شد، اما احتمالاً این دیوانگی و جنون را باید مصلحت‌آمیز بدانیم! چون آصف‌الدوله می‌دانست که ناصرالدین‌شاه وضعیت به وجود آمده در خراسان را به پای او می‌نویسد و دمار از روزگارش درمی‌آورد! به همین دلیل اصلاً بعید نیست که خودش را به دیوانگی زده‌ باشد تا از مهلکه بگریزد. با این حال، آصف‌الدوله پس از آن هیچ ‌گاه آسوده زندگی نکرد و به طرز رقت‌انگیزی مُرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.