گفت‌وگوی امروز ما با فاطمه سلطانی نویسنده رمان «حریر» است. رمان حریر که موضوعی تاریخی و عاشقانه دارد به تازگی توسط نشر کتابستان معرفت منتشر شده است.

  روایتی تازه از دیکتاتوری پهلوی

«حریر» شخصیت اصلی این رمان است. دختری شیطان ولی ساده و بیآلایش. او ۱۷سالگی را پشت سر گذاشته است که به عقد پسرعموی طلبهاش درمیآید، اتفاقی که روز عروسی میافتد همه چیز را به هم میریزد. «حریر» فرصتی است برای نشان دادن تلاشهای کارگزاران حکومت پهلوی برای برانداختن حجاب از میان ایرانیانی که حتی در دوران نامسلمانیشان هم حجاب بر سر داشتند. داستان «حریر» ما را با آدمهایی آشنا میکند که جز تصاویری مبهم و سخنانی کلی، در موردشان چیزی نمیدانیم؛ تیمورتاش، قمرالملوک وزیری، تاجالملوک و آیتالله بافقی.   با خواندن این گفتوگو میتوانید با شناخت بیشتری سراغ کتاب بروید.

چه شد که «حریر» نوشته شد؟

 نویسندگی حرفهای را از حدود ۱۵ سال پیش شروع کردم اما تن به نوشتن رمان نمیدادم تا اینکه سرانجام نخستین رمانم را نوشتم که مربوط میشد به ماجرای به توپ بستن گنبد و بارگاه مطهر امام رضا(ع) در زمان محمدعلی شاه قاجار که با عنوان «دهم عید» منتشر شد. طرح این رمان را سالها پیش با علایق شخصی و در پی گشت و گذار در وقایع تاریخی نوشته بودم. پس از نگارش این رمان که توسط انتشارات «جمکران» چاپ شده توسط یکی از رابطان فرهنگی به انتشارات زائر معرفی شدم. انتشارات زائر که به دنبال تغییر و تحولی در رابطه با انتشار آثارش بود به بنده پیشنهاد داد در مورد ماجرای کشف حجاب خاندان رضاشاه در حرم حضرت معصومه(س) و اعتراض آیتالله بافقی رمانی بنویسم. طرح رمان را نوشتم و مورد تأیید قرار گرفت و با درخواست من و پیشنهاد رابط فرهنگی قرار شد که پژوهش تاریخی اثر به شخصی که متخصص این کار است سپرده شود و خود ایشان خانم هدی موسوی را به همین منظور با بنده مرتبط کردند. پس از گذشت مدتی که تقریباً نیمی از کار پژوهش اثر انجام شده بود مدیریت انتشارات زائر عوض شد و فرایند نگارش رمان هنوز شروع نشده، تمام شد ولی من که مدتها بود درگیر این کار بودم نگارش آن را تمام کردم و دوباره با واسطه همان رابط فرهنگی به انتشارات کتابستان معرفی شدم و رمان چاپ شد.

چطور در نخستین تجربه رماننویسی به سراغ موضوع حجاب رفتید؟ 

 واقعیت این است که من هم مثل بیشتر نویسندهها پیش از هر چیز به دنبال سوژهای جذاب میگردم و بعد آنها را با بایدها و نبایدهایم تطبیق میدهم. داستان حریر سوژه جذابی داشت که از طرف انتشارات به من پیشنهاد شد که اتفاقاً در چارچوب ذهنی من میگنجید.

 البته داستان از این جهت که قصه آدمهای معمولی است تجربه نوشتاری جدیدی است. چطور از زاویه دید آدمهای معمولی این واقعه تاریخی را روایت کردید و قهرمان شما یک دختر ۱۷ ساله شد؟

 موضوعی که برای نگارش اثر به من پیشنهاد داده شد چشماندازهای زیادی دارد و دو تای آن از بقیه پررنگتر و چشمگیرتر هستند؛ یکی ماجرای اعتراض آیتالله بافقی و شجاعت ایشان و چشمانداز دیگر که میتوانست به جذابیت اثر بیفزاید کاخ شاه و اندرونی آن بود. من برای روایت موازی این دو خط سیر مجبور شدم شخصیتی خلق کنم و او را به اندرونی کاخ شاه و همسرش را به سمت آیتالله بافقی بفرستم و البته مهمترین نکته این بود که همه قضاوتها و پیشداوریها در مورد خاندان پهلوی را به پس ذهنم بسپارم و چیزی را بنویسم که خودم با پژوهش، همدلی و همذاتپنداری به آن دست پیدا کردم.   

نویسنده چطور میتواند با یک واقعه تاریخی به همذاتپنداری برسد؟ 

 آنچه ما از واقعه کشف حجاب خواندهایم و به ذهن سپردهایم این است که رضاشاه پس از سفر به عثمانی و ملاقات با آتاتورک تصمیم به قانونگذاری و اجرای کشف حجاب گرفت در حالی که این تصوری اشتباه است. همان طور که در رمان حریر میخوانید این اتفاق از سالها پیش ریلگذاری شده است. رضاشاه با اعتماد به روشنفکرانی که شخصیتشان در فرنگ و کشورهای غربی شکل گرفته بود و به نوعی سبک زندگی غربی را برای زندگی انتخاب کرده بودند راه را برای ورود مدرنیته و ویرانی سنت باز کرد و خانوادهاش، دربار و زنانی که رفتار مردانشان را در معاشرت با زنان روشنفکر و متجدد میدیدند راه دیگری به جز کنار گذاشتن حجاب و غرق شدن در جریانی که پرشتاب آنها را با خود همراه کرده بود نداشتند. این همذاتپنداری زمانی رخ میدهد که به میان این گرداب پرت شوی و ندانی چه کاری درست و چه کاری غلط است. همان طور که در رمان میخوانیم صنم با این جریان همراه شد ولی حریر در مقابل آن ایستاد. این نکته را در نظر داشته باشید که وقتی جواز ورود زن به اجتماع و فعالیتهای اجتماعی و تلاش برای بهبود وضعیت زن در آن روزگار، بیحجابی است مقاومت در برابر هجمه موجود بسیار سخت است، هر چه بیحجابتر مقبولتر.

داستان «حریر» ما را با آدمهایی آشنا میکند که جز تصاویری مبهم و سخنانی کلی، در موردشان چیزی نمیدانیم؛ چطور خود شما با قصه این آدمها آشنا شدید و آیا اکتهای این شخصیتها هم واقعی هستند؟

 چیزی که به قطع میتوانم در مورد این رمان بگویم این است که در بسیاری از اتفاقهای تاریخی شما میتوانید از آن به عنوان یک منبع تاریخی استفاده کنید. در نگارش این اثر نخستین قدم بیرون کشیدن لحظات و وقایع تاریخی بود که در این بازه زمانی اتفاق افتاده بودند. بسیاری از اتفاقهای نگاشته شده و شخصیتپردازی آدمهای دارای اسم و رسم تاریخی بر پایه واقعیت بنا شده است و با یک جستوجوی ساده قابل راستیآزمایی است، اما داستانهای آدمهای معمولی اثر بیشتر بر پایه تخیل پیریزی شدهاند.

کتاب شما در دورهای که گزارههای مختلفی راجع به حجاب در سطح جامعه مطرح میشود، بیش از یک اثر داستانی اهمیت پیدا میکند. حین نوشتن این اثر چقدر نسبت به پرسشهای نسل امروزدر زمینه حجاب دغدغه داشتید؟

حجاب و حیا برای من ابتدا به عنوان یک انسان و بعد به عنوان یک همسر و یک مادر ضروری و جزو جداییناپذیر سبک زندگیام است. به شدت به این مسئله باور دارم که حجاب با خودش سلامت روح و روان و آرامش به همراه خواهد آورد. قطع به یقین حجاب محدودیت میآورد. اینکه یک عده منکر این قضیه هستند از نظر من قابل قبول نیست ولی از یک منظر کلی که به قضیه نگاه میکنیم، وقتی این محدودیتها را در کنار نکات اشاره شده قرار میدهیم قطعاً کفه مزایای حجاب سنگینتر خواهد بود. خب وقتی تفکر من نسبت به یک مسئله مثل حجاب چنین پسزمینهای داشته باشد نه فقط در یک رمان بلکه در تکتک ماجراها و حتی لحظات زندگیام ساری و جاری خواهد بود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.