۲۹ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۱:۰۲
کد خبر: 769708

رحیمی گفت: دکتر معالجم قسم می خورد که من رو ۷ مرتبه شهید اعلام کردند و به سردخانه انتقال دادند اما وقتی برای انتقال به مشهد و دفن آماده می کردند متوجه وجود بخار توی پلاستیک شدند که با دیدن این موضوع من رو مجدد به اتاق عمل منتقل کردند.

رزمنده ای که هفت مرتبه شهید شد

به گزارش قدس آنلاین، وقتی صحبت از جانباز می کنیم یعنی انسانهایی که تا مرز شهادت رفتن، کسانی که برای نثار جان خویش حتی لحظه ای هم تردید نداشتن اما خواست خداوند بر این شده که زنده بمانند تا به عنوان نمادهای شجاعت، شرافت و از خود گذشتگی برای دیگر نسل ها الگوی های مناسبی باشند، جانبازان تمثال وفاداری و ایثار، شکوه زخم و زیبایی و تصویرگر ایمانند، جانباز یعنی قلّه وارستگی در اوج شکستگی و زیستن بدون دل‌بستگی، جانباز با لبخند به زخم خویش خاطرات خفته حضرت عباس(ع) را در کربلا بیدار می کند.

 

گرچه درباره مقام و منزلت جانباز در قرآن کریم به صراحت آیه ای نیامده، ولی در برخی از آیات به مقام مجاهدان و جانبازان در راه خدا اشاره و از آنها تمجید شده و پاداش های بزرگی برای آنها مقرر گردیده است.

 

قرآن کریم می فرماید: «آنها که در راه خدا هجرت کردند و از خانه های خود بیرون رانده شدند و در راه من آزار دیدند و جنگ کردند و کشته شدند، به یقین گناهانشان را می بخشم و آنها را در باغ های بهشتی که زیر درختانش نهرها جاری است، وارد می کنم، این پاداشی است از طرف خداوند و بهترین پاداش ها نزد پروردگار است». (آل عمران : ۱۹۵)

 

در روایات اسلامی هم مقام ایثارگران و جانبازان مورد احترام و تکریم قرار گرفته است، چنان که در روایتی پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «هر کس در راه خداوند مجروح شود در حالی وارد قیامت می شود که بویش چون بوی مشک است و نشان شهیدان را دارد» بنابراین هم بهشت الهی نصیب جانبازان خواهد شد و هم همنشینی با انبیاء و صدیقین و اولیاء الهی و هم اینکه در قیامت با بوی مشک وارد خواهد شد.

 

برای دیدن یکی از این قهرمانان واقعی و جویا شدن از احوال این روزهای زندگیش از طریق بنیاد شهید با جانبازی که هر دو پای خودش رو تقدیم اسلام کرده بود قرار ملاقات گذاشتم، ساعت حدود یک ظهر شده بود و من منتظر بودم تا همکار عکاسم بیاد که این انتظار نیم ساعت طول کشید، همکارم اومد و به خونه این مرد بزرگ که توی یکی از خیابون های مرکز شهر بود رفتیم، سر درب منزلش چند تا پرچم متبرک به اسم امام حسین(ع) نصب بود، از همین نشانه می شد فهمید ارادت قلبی به امام حسین(ع) داره، زنگ رو زدم و وقتی درب باز شد وارد شدیم، صحن حیاط کوچک بود، ۴ یا ۵ متری طی کردم و به یک پلکان فلزی که به یک بالابر مجهز شده بود رسیدم، پلکان رو بالا رفتم، مردی با چهره ای خندان و دو پایی که نداشت به استقبالم آمد، قامتش کوتاه شده بود اما شرافتش به بلندای دماوند بود، سر خم کردم و صورتش را بوسیدم.

 

                                        

 

خودش نشست و به ستون وسط منزلش تکیه داد و با همان روی خوشی که داشت تعارفم کرد که بنشینم و با افتخار مقابلش نشستم، خانه ای داشت کوچک و به دور از هرگونه تجملات، چشمانم توی خانه چرخید و در گوشه ای دو پای مصنوعی دیدم که از حال و اوضاعش مشخص بود قدمتی چند ساله دارد، کاغذ و قلمم را درآوردم و خواستم نحوه جانباز شدنش را بگوید.

 

با بسم الله الرحمن الرحیم شروع کرد و ادامه داد: ۱۷ مهر سال ۶۱ در منطقه سومار مجروح شدم، اون موقع ۱۸ سال داشتم، هنگام ناهار خوردن گفتن نیروهای جدید دارن میان و ما باید بریم برای خط شکنی، ما نیروهای خط شکن بودیم لذا به ما دستور دادن بریم مین هایی که خنثی شده بود و روی زمین پراکنده بود رو جمع کنیم تا با ماشین همه را ببرند و ما هم دستور رو اطاعت کردیم.

 

این جانباز دفاع مقدس افزود: من از لودر پایین اومدم، چون جزء امدادگران هلال احمر بودم راننده لودر و گریدر شده بودم، به هر حال رفتیم میدان مین و مین های خنثی شده رو جمع کردم و راه افتادم تا مین ها رو داخل ماشین بذارم، از یک سربالایی بالا رفتم و به محض اینکه رسیدم ناغافل پا روی مینی گذاشتم که خنثی نشده بود، مین منفجر شد و من چندین متر به آسمان پرت شدم، به زمین که خوردم دیگه پایی در بدن نداشتم، حالا نه آمبولانس بود و نه ماشین معمولی، بچه ها مونده بودن با دو پای قطع شده و شکم پاره پاره من چیکار کنن.

 

وی گفت: یک دستگاه لندرور داشتیم که حدود ۳ کیلومتر دورتر از محل ما توی غار بود تا از بمباران های دشمن آسیب نبینه، تا وقتی بچه ها رفتن و اون ماشین رو آوردند خونریزی شدت بسیار زیادی پیدا کرده بود، حالا بعد از اینکه ماشین رو آوردن به یک مشکل دیگه برخوردیم، هیچ کدوم از بچه ها راه رو به طور کامل بلد نبودند، با توکل بر خدا و از روی اجبار راه افتادیم، به خودمون گفتیم یا به عراقی ها برخورد می کنیم و یا اینکه می ریم سمت بچه های خودمون.

 

رحیمی اظهارداشت: الحمدالله مسیر رو درست اومدیم و من رو به بیمارستان صحرایی سومار رساندند و یک پزشک یا بهیار پاهام و بقیه جراحاتی رو که داشتم پانسمان کردند، یادم میاد روی دستم با ماژیک مشخصاتم رو نوشتند و بعد هم با هوانیروز تماس گرفتند تا من رو به بیمارستان انتقال بدهند، لحظه ای که سوار هلیکوپتر شدم از هوش رفتم و روز بعد توی بیمارستان به هوش اومدم.

 

                                                

 

این جانباز دفاع مقدس بیان کرد: دکتر معالجم قسم می خورد که من رو ۷ مرتبه شهید اعلام کردند و به سردخانه انتقال دادند اما متوجه شدند که زنده هستم، اون موقع پیکر شهدا رو به طور کامل توی پلاستیک می کردند و به سردخانه انتقال می دادند، با منم همین کار رو کردند اما وقتی برای انتقال به مشهد و دفن من رو آماده می کردند متوجه وجود بخار توی پلاستیک شدند که با دیدن این موضوع من رو مجدد به اتاق عمل منتقل کردند.

 

وی افزود: طبق گفته پزشک معالجم بعد از این اتفاق، اغلب پزشکانی که در اصفهان و دارای تخصص های مختلفی بودند برای عمل های من آمده بودند، وقتی عمل هام تموم شد و به هوش آمدم، به صورت یک روز در میان پانسمان پاهایم را عوض می کردند که این کار درد فراوانی داشت، حدود یکماه در بیمارستان اصفهان بستری بودم که پدرم به آنجا آمد و با اصرار فراوان من را بعد از انجام عملی دوباره که منجر به دوخته شدن محل قطع شده پاهایم شد به مشهد منتقل کرد و از اون رو تا الان ۴۰ بار دیگر عمل جراحی روی پاهایم داشته ام.

 

رحیمی ادامه داد: من به خاطر دفاع از وطن و ناموس به جبهه جنگ علیه باطل رفتم اما متاسفانه حمایت های بنیاد از جانبازان اصلا مناسب نیست، در حال حاضر بنیاد فقط یک حقوق به من پرداخت می کند، سال ۹۶ در بیمارستان رضوی بستری بودم که حدود ۶ میلیون تومان هزینه داشت که بنیاد پرداخت نکرد، بیمه تکمیلی که الان بنیاد به جانبازان ارائه می دهد هزینه ها رو به طور کامل پرداخت نمی کند، همسرم هم دو مرتبه عمل شد که ۲۵ میلیون تومان هزینه داشت اما از این مبلغ فقط ۱۶ میلیون تومان را بنیاد برگشت داد.

 

این جانباز دفاع مقدس اظهارداشت: بنیاد آن طوری که شایسته جانبازان و نیاز ما است حمایت نمی کند، من سه فرزند دارم و همسری که به طور مستمر نیاز به دیالیز دارد، همسران جانبازان زحمات زیادی را متحمل می شوند، آنها هم به مروز زمان و به خاطر سختی پرستاری از جانباز دچار بیماری های جسمی و روحی می شوند، همسرم حدود ۲۰ سال است که ناتوان شده و من با وضعیتی که دارم پرستاری اش را می کنم.

 

صحبتمان به اینجا که رسید اشک در چشمانش حلقه زده بود اما به قطرات اجازه فرود آمدن نمی داد، گلایه ها داشت از مسئولین به خصوص مسئولین بنیاد، برای من با شکوه بود با مردی حرف می زدم که علی رغم مشکلات جسمی خودش که بسیار هم سخت و طاقت فرسا است حدود ۲۰ سال است که از همسر بیمارش مراقبت می کند؛ ۲۰ سال است که علاوه بر درد جانکاه خودش، درد همسرشم را هم تحمل می کند و یاری رسانش است، گاهی زبانم غاصر بود از حرف زدن در مقابل این همه ایثار، فداکاری و از خودگذشتگی، از این بزرگ مرد خواستم آرزوهایش را بگوید.

 

                                                

 

وی ادامه داد: آرزوهایی که دارم فقط دیدار با رهبر و زیارت خانه خدا است، بارها از بنیاد خواسته ام که من را حداقل به کربلا ببرند اما هیچ ترتیب اثری ندادند، قبلا هر ماه یکبار جانبازان را برای زیارت با تمهیداتی به حرم می بردند اما الان همان را هم انجام نمی دهند، سپاه حدود سه سال قبل ما را رایگان به پابوسی امام حسین(ع) بردند اما بنیاد جانبازان تقریبا هیچ حمایتی از جانباز نمی کند و اگر ما هر نوع سفری بخواهیم باید با هزینه شخصی برویم مثلا بنیاد خانواده جانبازان را ساری می برد اما نفری ۷۰۰ هزار تومان دریافت می کند.

 

رحیمی گفت: من قهرمان وزنه برداری آسیا هستم و ورزش می کنم، تا کنون حدود ۲۰ مدال رنگارنگ در رشته های تیراندازی، بسکتبال، پرتاب نیزه و دیسک دارم اما رشته اصلی من وزنه برداری است، آخرین مدالم را ۲ سال قبل در مسابقات کشوری رامسر گرفتم و مقام سوم را کسب کردم.

 

این حرف ها را که در حوزه ورزش و مدالهایش زد متحیرتر شدم، حتی تصورش هم برایم کمی سخت بود که یک نفر پیدا شود با وجود این همه مشکلات جسمی، معیشتی و خانوادگی که می تواند روحیه اش را دچار آسیب کند موفقیت هایی در سطوح مختلف ملی و بین المللی کسب کند اما اینان مردان روزهای سخت هستند، مرد جنگ و شهادت، بدون شک مشکلات و سختی های دنیوی حتی خدشه ای هم نمی تواند در اراده و همت اینها وارد کند، به راستی که مردانی اهل عمل و بی ادعا هستند... اما باز هم گلایه داشت.

 

این جانباز دفاع مقدس بیان کرد: من برای رفت و آمد نیاز به ویلچر دارم اما روند دریافت ویلچر از بنیاد به شدت طولانی است و معمولا خودم با هزینه شخصی وسایل مورد نیازم را تهیه می کنم، پای مصنوعی هم بنیاد به من نداده و پاهایی که الان استفاده می کنم رو خودم ۱۵ سال قبل خریدم، خودشان گفتند سالی یکبار کفش، عصا و دیگر ملزومات را می دهیم اما همان تجهیزاتی را هم که خودشان مقرر کردند سالی یکبار بدهند حدد ۵ سال است که ندادند.

 

وی افزود: تا الان همسرم را ۴ مرتبه عمل کردم که حدود ۶۰ میلیون تومان هزینه داشت اما هنور بیمه تکمیلی جانبازان این مبلغ را به من پرداخت نکرده و اگر هم پرداخت کند از مبلغ اصلی خیلی کمتر خواهد بود، من حتی مشکل مسکن دارم، منزلی که الان ساکن هستم متعلق به پدرم است و تا کنون هیچ زمین یا منزل مسکونی از طرف بنیاد به من داده نشده البته یک وام ۴۰ میلیون تومانی دادن که آن را هم با سودش باز پس گرفتند.

 

                                          

 

رحیمی ادامه داد: متاسفانه هیچکس برای حرفهای جانبازان ارزش قائل نیست حتی برخی از مردم با افرادی مثل من برخوردهای بدی دارند، گاهی وقتی به جایی وارد می شویم به ما می گویند حقشان را خورده ایم اما اگر ما جبهه نمی رفتیم الان اوضاع کشور چه جوری بود، سال ۵۹ که خرمشهر سقوط کرد عراق جنایت های غیر قابل توصفی انجام داد، حالا تصور کنین اگه من و آدمهایی مثل من نمی رفتیم ناموس ما توی چه وضعی بود، گاهی که با ویلچر زمین می خورم کسی برای کمک به من نمی یاد و بی تفاوت از کنارم می گذرن ...

 

اینها آخرین کلماتی بود که برایم گفت، صحبتمان که تمام شد محیای رفتن شدم، قلم و کاغذم را داخل کیفم گذاشتم و از جایی که نشسته بودم بلند شدم و این بزرگ مرد هم با اینکه خواهش کردم بلند نشود اما برخاست و مرا تا جلوی درب مشایعت کرد، باز هم سر خم کردم و صورتش را بوسیدم، خداحافظی کردم و از منزلش خارج شدم، با خودم فکر می کردم لحظه هایی که در کنار این ابر مرد بودم برایم جزء بهترین دقیقه های عمرم بود چرا که با مردی آشنا شده بودم که نهایت شجاعت و شرافت بود، کسی که حتی الان هم حاضر بود اگر نیاز باشد جانش را در راه دفاع از کشور و اسلام بدهد که این نشان دهنده روح بزرگش بود و به طور حتم تمام جانبازان این مرز و بوم اینگونه هستند.

منبع: شبستان

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.