سه سارق مسلحی که برای اجرای نقشه‌های شومشان دو شهروند مشهدی را به قتل رسانده بودند، با تلاش مأموران دایره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در بیابان‌های خراسان رضوی در حالی دستگیر شدند که بین آن‌ها و مأموران پلیس درگیری مسلحانه نیز رخ داد.

جزئیاتی تازه ‌ از دستگیری آدمکش‌های مسلح

ماجرا از سال پیش با وقوع یک فقره درگیری مسلحانه در هسته مرکزی شهر مشهد آغاز و به سرعت پرونده‌ای در شعبه ۲۰۳ دادسرای مشهد مطرح شد و روی میز بازپرس این شعبه قرار گرفت. در آن زمان شواهد ماجرا حاکی از آن بود در پی بروز درگیری لفظی بین دو راننده خودرو سواری حین رانندگی، سرنشین سواری سمند شیشه دودی در مکانی خلوت راه خودرو دیگر را سد کرده و در همین حین یکی از افرادمسلح از خودرو پیاده شده و به تهدید راننده دیگر پرداخته، پس از آن یکی دیگر از سرنشینان سواری سمند هم از خودرو پیاده شده و با دستور سرکرده باند با سلاح کلاشی که به همراه داشته گلوله‌ای به شکم مرد جوان شلیک کرده و از محل متواری شدند...

تغییر پلاک خودروها برای رد گم‌کنی

فرد زخمی به بیمارستان منتقل شده و تحت درمان قرار گرفته اما پس از چند روز بر اثر شدت جراحات جان خود را از دست داده است. بررسی دیگر زوایای کار موجب شد خودرو سواری سمند شناسایی و توقیف شود. اما واکاوی‌های دقیق مقام قضایی پرده‌ای دیگر از نقشه مخفی ماندن هویت مجرمان مسلح را آشکار کرد، چرا که مشخص شد سارقان مسلح پلاک خودرو سمند دیگری را جعل و هنگام جنایت روی آن نصب کرده بودند.

ردزنی باند مخوف همچنان در دستورکار بود، اما ردی از سارقان وجود نداشت تا اینکه آن‌ها برای سرقت از یک طلافروشی باز هم دست به اسلحه بردند. در این اقدام جنون‌آمیز اعضای باند که از قبل یک طلافروشی را برای سرقت تحت نظر داشتند (حدود چهار ماه پیش)، هنگامی که مالک طلافروشی برای به خانه برگشتن کرکره مغازه را پایین کشیده بود، مسیر خودرو او را سد کردند و یکی از آن‌ها باز هم با دستور سرکرده باند به سمت طلافروش مشهدی شلیک و او را نقش زمین کرد. آن‌ها که برق طلاها کورشان کرده بود بدن نیمه جان راننده را داخل خودرو انداخته و به سمت طلافروشی حرکت کردند اما موفق به اجرای نقشه سرقت نشدند و راه فرار را در پیش گرفتند. آن‌ها جنازه طلافروش مشهدی را به بیابان‌های شهر گلبهار منتقل کرده و او را به طرز فجیعی سوزاندند.

در نهایت با پیگیری‌های شبانه‌روزی مأموران پلیس آگاهی، هویت هر سه سارق مسلح که در میان آن‌ها دو برادر حضور داشتند شناسایی شد. آنان در عملیاتی پیچیده و در ارتفاعات یکی از شهرهای استان درحالی به محاصره مردان قانون درآمدند که با خود چندین قبضه سلاح گرم (کلاش و کلت) و همچنین دیگر ادوات جنگی به همراه داشتند.

 وقتی عملیات پلیس آغاز شد، آن‌ها که راه فراری نداشتند و خود را در محاصره کارآگاهان دیدند دست به سلاح بردند، اما واکنش سریع و دقیق مأموران و شلیک به پای یکی از اعضای باند او را زمینگیر کرد و سبب شد دیگر افراد هم دستگیر شوند. در پایان این عملیات از متهمان چندین قبضه سلاح جنگی، تعداد زیادی فشنگ جنگی، نارنجک جنگی، پلاک جعلی خودرو، لباس‌های نظامی و... کشف شد.

 من دستور شلیک دادم!

از همین رو روز گذشته در حاشیه یک نشست خبری که با حضور سردار قربانزاده، جانشین انتظامی خراسان رضوی، رئیس پلیس آگاهی استان، رئیس پلیس مشهد و دیگر مسئولان انتظامی استان برگزار شد، متهمان پرونده که به غل و زنجیر کشیده شده بودند، میان خبرنگاران آورده شدند.

در ادامه «جواد» سرکرده باند در پاسخ به پرسش جانشین فرمانده انتظامی که از او خواست بگوید چگونه اقدامات مسلحانه را رقم زدند، مدعی شد: در یکی از اقدامات مسلحانه در خیابان منوچهری با فردی درگیری لفظی پیدا کردم و کار به فحاشی کشید؛ در ادامه «حسن» آمد و من گفتم بزن و او هم با اسلحه شلیک کرد.

 فکر کردیم تیر به پایش خورده، قرار نبود او را بکشیم، پس از چند روز فهمیدم او کشته شده است. اسلحه‌ها را از یکی از شهرهای غربی کشور خریده بودیم. تا به امروز هم چندین فقره سرقت از منازل مسکونی به جز سرقت نافرجام طلافروشی انجام داده‌ایم. در ماجرای سرقت طلافروشی هم قرار بود با خودرو راهش را سد کنیم و فقط کلید مغازه او را بگیریم و طلاها را ببریم، اما زمانی که با خودرو جلو او پیچیدم، باز هم حسن آمد و یک تیر به راننده شلیک کرد. من راننده بودم؛ وقتی دور می‌شدیم باز هم حسن چند گلوله دیگر به طلافروش زد.

در ماجرای سرقت یک سمند هم برادرم که لباس سربازی تنش کرده بود، جلو خودرو نشست و در فرصتی مناسب که راننده برای خُرد کردن پول پیاده شد، خودرو او را سرقت کرد. دو ماشین و حدود ۳۰خانه را تا به امروز سرقت کرده‌ایم.

عضو دیگر باند که برادر سرکرده گروه هم بود در مقابل دوربین عکاسان و خبرنگاران قرار گرفت و در حالی که بدنش به شدت می‌لرزید، گفت: من حین فرار در فنس گیر کردم و تیرخوردم، از ما دو کلت و یک کلاش گرفتند. زمانی که راه طلافروش را بستیم او از ترس دست‌هایش را بالای سرش برده بود و تسلیم بود، اما دوستانم به او شلیک کردند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.