او معتقد است که بدون هیچ گونه اغراق و غلبه احساسات «مدرس» در تاریخ نظیر ندارد. در گفت وگو با «قدس» به بخشی از زندگانی جد بزرگوارش اشاره کرده است؛ لطفاً بخوانید:
مدرس چگونه مدرس شد؟
حیف مروارید شد این قطره در کام صدف
کاش بهر میشدن در پای تاک افتاده بود
دکتر علی مدرسی معتقد است که مدرس در زمان ناآگاهی مردم از دست رفت، اگر مردم آگاهی که امروز داشتند در آن زمان داشتند، مدرس را بیشتر میشناختند. او میگوید: مدرس را خیلی زود کشتند. مدرس در 69 سالگی به شهادت رسید. به قول خودش، 20 سال برای فعالیتهای دیگرش وقت داشت.
نویسنده کتاب «مرد روزگاران» در توصیف شهید مدرس اضافه میکند: این مرد در سرابه اردستان در خانوادهای به دنیا میآید که تک فرزند است و از ساداتی که نسل آن به امام حسن (ع) میرسد. پدرش، اهل وعظ و موعظه است و جدش آقا اسماعیل هم روحانی است که رتق و فتق امور اردستان را به دست داشته است. او تا 6 سالگی در سرابه اردستان میماند و سپس همراه با پدرش به شهررضا میرود و در آنجا درس و مدرسه را پی میگیرد. ادبیات فارسی و عربی را از پدر و پدربزرگش میآموزد. در 14 سالگی وارد درس خارج میشود و به اصفهان میرود. در اصفهان شاگرد استادانی چون جهانگیرشاه قشقایی، مرحوم درچهای و دیگر علمای به نام آنجا میشود. هفت سال در اصفهان درس میآموزد. طبق مدارکی که به دستمان رسیده، ایشان در 21 سالگی مجتهد جامع الشرایط است.
او با بیان اینکه آیت ا... مدرس از کودکی، استعداد ویژهای برای اصلاحات داشت، میگوید: در شهررضا موضوع مهمی اتفاق میافتد که مردم متوجه خارقالعادگی این جوان میشوند، مجلس روضهای برگزار میشود خطیب روی منبر خصوصیات اخلاقی حضرت صادق را عنوان میکند اینکه امام در صحرا، کار کشاورزی میکردند، از کار که برمیگشتند بعد از کمی استراحت شروع میکردند به تکلیف شاگردانشان. مدرس بعد از تمام شدن صحبتهای منبری، با صدای بلند میخندد و همه توجهات به او جلب میشود پدرش میگوید: حسن! الان چه موقع خندیدن است؟ او جواب میدهد: خب آنچه به نظرمن آمد اگر به نظر شما هم میآمد، صدای خنده تان را بلند میکرد زیرا من شادم چنین امام و پیشوایی دارم که مشغول کار کردن و تدریس است و کمتر پیدا میشود بزرگواری که این قدر به خودش زحمت بدهد برای خاطر اطرافیانش. منبری میگوید الحق تنها کسی که خوب امام صادق را شناخت این بچه است و به پدرش نصیحت میکند که این بچه، کارهای بزرگی انجام میدهد و شهررضا برایش کوچک است. این مقدمهای میشود که مدرس به اصفهان برود.
چرا مدرس راهی نجف شد؟
به گفته نوه شهید مدرس که سالها درباره جدش تحقیق کرده، آیت ا... مدرس که عالمی برجسته در اصفهان میشود، برای تیمم و تبرک به نجف میرود؛ البته نجف رفتن مدرس هم اینگونه نیست که با وسایل مجهز برود، مدرس با 10 شاهی (نیم ریال) پول در جیب قبای کرباسی ژنده خود داشت، تنها و با پای پیاده از اصفهان به سوی نجف حرکت کرد. در آنجا با مرحوم آیت ا... میرزا حسن شیرازی روبرو میشود و با خوشحالی به ایشان میگوید که در ایران مشروطیت شده و کشور از زیر بار استبداد خارج شده است. الان میتوانیم با ارایه یک اسلام درست و دقیق، به مردم آگاهی بخشیم که مرحوم شیرازی شروع به گریه کردن میکند. مدرس میپرسد ما که موفقیم چرا شما گریه میکنید؟ میگوید: حالا دشمنان فهمیده اند قدرتی که میتواند انسانیت و فهم و شعور و اسلام را نگه دارد، کجاست، چرا که مردم به رهبری علما، مشروطیت را به این جا رساندند و حالا دشمنان میدانند که طرفشان علما هستند و سعی در از بین بردنشان میکنند.
به گفته نوه مدرس، آیت ا... بعد از مدتی به سامرا میآید و در آنجا پای درس آیت ا... خراسانی و آیت ا... یزدی مینشیند و بسیاری از علمای بزرگ آنجا را میبیند. در آنجا به این فکر میافتد که باید این اسلام آمیخته با خرافه را از نو ساخت و این را با علمای آنجا در میان میگذارد. آیت ا... خراسانی به ایشان میگوید الان شما مشغول به چه کاری هستی؟ میگوید مشغول خواندن کتابهای تاریخ هستم، اینکه در طول تاریخ چه بر مسلمانان گذشت. آیت ا... سید کاظم خراسانی به ایشان توصیه میکند که کتابهای تاریخ اروپا را هم باید بخواند. جالب است بدانید مدرس در یکی از سخنرانیهایش در دوره دوم مجلس شورای ملی تاکید میکند؛ اگر ده هزار نفر شاگرد هم از ایران به اروپا برود هیچ مانعی ندارد باید روشی را انتخاب کرد که امروز که محتاج به علوم اروپا هستیم علم را به مملکت خودمان بیاوریم.
او با بیان اینکه مدرس، یک حجره نشین صرف نبود، ادامه میدهد: مدرس در زمانی که درس میخوانده روزهای پنج شنبه و جمعه کار هم میکرده و از مزد کارش، روزگار میگذرانده. ایشان کشاورزی میکرده، آب از چاه میکشیده و کارهای مرتبط دیگر انجام میداده، نقل است از ایشان که مزد کارش را با یکی از استادانش مرحوم درچهای تقسیم میکرده، البته این لطف بین شاگرد و استاد دو طرفه بوده است.
چرا مدرس به مجلس رفت؟
او با تأکید بر اینکه مبارزات مدرس از روی هوا و هوس و برای گرفتن مقام نبوده، خاطرنشان میکند: مدرس با سیاست هایی که به وسیله انگلستان به رضاخان تحمیل میشد و شاه میخواست پیاده کند، مخالفت میکرد. اصلاً رضاخان کسی نبود که با مدرس در بیفتد، قزاق بیسوادی که یک قران هم نمیارزید، مسأله مدرس این بود که رضاخان عامل انگلیس است که سیاستهای اجنبی را به ایران تحمیل میکند مثلاً در مورد قرارداد 1919، مدرس سخت جلوی آن ایستاد که این چه قراردادی است که بایستی مالیه و ارتش ایران تحت نظر انگلستان باشد و آنقدر مبارزه کرد که این قرارداد از بین رفت.
به گفته مدرسی اصل مطلب مدرس با رضاخان مبارزه با انگلیس است که پنهان میماند. مدرس به رضا خان گفت که طرحهای تو، طرحهای انگلیس است که کشور را بر باد میدهد، در واقع ایستادگی مدرس و نطقهای او در مجلس، بر سرنوشت کشور بسیار تأثیر گذاشت. زمانی که مسأله مشروطیت پیش آمد علمای نجف میدانستند که مدرس، عالم شجاع و باسوادی است. مدرس مورخ بسیار خوشفکری است. عرفان مدرس کمتر مطرح شده است در حالیکه مدرس یک عارف است.
غم مدرس از چه بود؟
مدرسی با اشاره به یکی از حوادث مهم زندگی آیت ا... مدرس در نجف آن را چنین تشریح میکند: یک سال در نجف قحطی آب شد و مردم از بیآبی سخت در عذاب بودند؛ مجالس و محاضر درس تعطیل شد. مدرس موقعیت را مغتنم شمرد و برای دیدن آثار باقیمانده از بابل و مداین و قصر اللصوص (معبد آناهیتا) بتنهایی از نجف بیرون رفت. در مسیرش هیأتی داشتند، خرابههای بابل را میکندند و میکاویدند. آنجا به شرطی به مدرس اجازه تماشا دادند که عبا و عمامه خود را هنگام ورود به آن محل تحویل دهد و هنگام خروج بازگیرد که راضی شد. مدرس چند روزی هیأت اکتشافی را زیر نظر داشت و به دقت آنها در کاویدن نگاه میکرد. او نقل کرده که ظرافت کار آنان به حدی بوده که گاهی خودش را در آن میان فراموش میکرد و قطعهای را که اول بیشتر شبیه به یک کلوخ بود با نهایت دقت از دل خاک بیرون میآوردند؛ آنجا عدهای با مهارت خاکها و غبار قرون و اعصار را از روی بدنه آن پاک میکردند؛ چراغ، پیه سوز، گلدان، شمشیر، سر نیزه و این چیزها بود. مدرس آنجا به این فکر میافتد که اینها دارند برای آیندگان سند و مدرک تاریخ گذشتگان را تهیه میکنند و به این فکر افتاد که در تاریخ و تاریخ نویسی هم باید چنین کاری کرد، یعنی واقعیت را پیدا کرد و گل و خاک انحرافها و بدعتها، تحریفها و عیبهای دیگر را از آن زدود و آن را پاک و صاف کرد و گذاشت سر راه مردم که ببینند نه اینکه اگر هم بود و پیدا شد از چشم همه پنهان کرد یا مثل اینها خوبهایش را برد در انبارهای خودشان و ترکیده و شکستههایش را که کاسه سفالی بیش نیست برای صاحب اصلی آن گذاشت. نوه آیت ا... مدرس با بیان اینکه یکی از دغدغههای جدش این بوده که چرا ما تاریخ تحلیلی نداریم و از تاریخ غفلت کرده ایم، به این ماجرا اشاره میکند که او در نجف تاریخ ملل را که فراوان و به زبان عربی ترجمه شده بود روزی سه ساعت میخوانده و متوجه شده که همه جا تاریخ دقیق دارد جز ایران. تاریخ اروپا و مسیحیت خیلی زیاد است و زحمت کشیدهاند برای خودشان تاریخ نوشتهاند و نشانی و هویت خودشان را ثبت کردهاند.
چرا از معرفی مدرس غفلت شد؟
او به سختیهای کارش در این سالها اشاره دارد که 20 سال اول را برای جمع آوری اطلاعات، کار میدانی کرده است، چرا که در زمان پهلویها، بردن نام مدرس جرم بزرگی بود و حتی به خانواده مدرس هم خیلی سخت میگرفتند، به همین دلیل نام مدرس هم در تاریخ گم شده بود. فکرش را بکنید آن زمان خواجه نوری کتاب «بازیگران نسل طلایی» را به صورت جزوهای درباره رجال نوشته بود که یک جزوه آن درباره مدرس بود، البته به نفع رضاشاه که او را در کشتن مدرس تبرئه میکرد. من بعد از خواندن این کتاب تصمیم گرفتم که چهره واقعی جدم را نشان دهم. تمام جاهایی را که مدرس رفته بود یا تبعید شده بود رفتیم و تحقیق کردیم تا اسناد معتبری را درباره این شخصیت جمع آوری کنیم؛ سالها دویدم تا این اسناد را جمع کردم و اولین کتاب به نام «مدرس، قهرمان ملی ایران» درست روز پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57 منتشر شد.
تأکید نوه آیت ا... مدرس این است که باید این شخصیت بزرگ را به جامعه شناساند. او گلایه میکند: هنوز روی ابعاد عرفانی مدرس آنطور که باید و شاید کار نشده است، درباره ایشان غفلت شده است. برای همه بنیاد درست شد، اما برای مدرس بنیادی درست نشد. اگر نتایج تحقیقات من و آقای ترکمان در این کتابها منتشر نمیشد، کسی نبود که برای معرفی مدرس کار کند.
نظر شما