زیارت

  • احوالِ پای بوس و عاشق، نانوشتنی ست...

    احوالِ پای بوس و عاشق، نانوشتنی ست...

    هرچه تقلا شود، احوالِ پای بوس و عاشق، نانوشتنی ست... آن دم که رو به گنبد نور، لب می گشاید به سلام... آن دم که از شکم روزگار، دوباره زاییده می شود و دستی بند نافش را از زمین جدا می سازد... آن دم که مطهر می شود برای زیارت... و آن دم که در مهلت دلدادگی فرو می ریزد و باز بنا می شود...

  • ما یک خداحافظی از دنیا طلب داریم

    نامه‌ای دخترانه به امام رئوف

    ما یک خداحافظی از دنیا طلب داریم

    بی شک همه نامه هایی که به امام هشتم(علیه‌السلام) نوشته می‌شود، نامه‌های خاص هستند، نامه‌هایی از سرِ صدق و صفا و دلدادگی...

  • حکایت ناشادی و طراوت

    ایوان شفا

    حکایت ناشادی و طراوت

    آدم‌ها و غم‌ها در مسیر روزگار با هم مأنوس شده‌اند. آدم‌ها پذیرفته‌اند که دلشادی دنیا، «مداوم» نیست و غم‌ها، «گوشوارة گوشِ شادی‌ها»یند. آدم‌ها پذیرفته‌اند که غم‌ها و شادی‌ها زودگذراند اما ـ انگار ـ غم‌های دنیا، جای شادی‌های دنیا را تنگ کرده‌اند. آدم‌ها پذیرفته‌اند که جمعیت قبیلة غم‌های دنیا ـ انگار ـ بیشتر از شادی‌هاست.

  • هست در شهر نگاری که دل ما ببرد

    هست در شهر نگاری که دل ما ببرد

    ترک خورده و رنجور می آید... شادمان می آید... آن که قصدِ پیمان دارد، می آید... تهیدست و غنی می آید... روسیاه و امیدوار می آید...

  • حکایت بی خردی و خردمندی

    ایوان شِفا

    حکایت بی خردی و خردمندی

    چشم را که از خواب می‌گیریم و روزمان که آغاز می‌شود، هجوم دشواری‌های زندگی سرازیر می‌شوند. نداری‌ها و نیازهای بی‌پایان آدمی، دورتادور او را می‌گیرند و وسیله‌های ارتباطی و وقت‌های فراوانِ روزِ آدم‌ها را مشغول تأمینِ خود می‌کنند. چشم‌ها، فهرستِ دشواری‌ها را می‌سنجند... گوش‌ها، زبان‌ها... دست‌ها و پاها، خستة رفع نیازهای روزانه می‌شوند... و تا به خود می‌آییم، «شب» رسیده... و فرصتِ یک روز دیگر از زندگی، به پایان رسیده است.

  • حکایت آس ‌و پاسی و سرمایه‌داری

    حکایت آس ‌و پاسی و سرمایه‌داری

    وقتی هزینه‌ای ناگهانی بر سر زندگی‌مان آوار می‌شود و می‌دانیم که با پرداخت سرمایه‌ای ناچیز، نگرانی‌مان برطرف خواهد شد؛ بی‌درنگ دست‌به‌جیب می‌شویم... و اگر اسکناسی در جیب نداشته باشیم... یا موجودی حساب بانکی‌مان به‌اندازه نباشد؛ درهم‌شکسته می‌شویم. این کمترین فشاری است که «آس‌وپاسی» به آدم وارد می‌کند... احساس «نداری».

  • آمده ام اشک ها را رها کنم...

    آمده ام اشک ها را رها کنم...

    کاش این بار دلآرام تر و عمیق تر از هر بار هروله کنم سمت حرم و دلم غَنج برود و نفس زنان بگویم حضرت آقا! از کوچکی و پابرهنگی ام بیزارم. از گمراهی ام بیزارم. تهیدستی ام را دوست ندارم و از دوست داشتن های سبکسرانه ام خجالت می کشم.

  • آمده ام اشک ها را رها کنم...

    آمده ام اشک ها را رها کنم...

    من هر روز مادربزرگ های دنیا را دعا می کنم. دعا می کنم که باشند و ما را از زیر قرآن هایشان بدرقه کنند. برایمان آیة الکرسی بخوانند و در آن خنده های ته شب، بی دندانی شان را به رُخ مان بکشند.

  • حکایت تک‌روی و همراهی

    ایوان شِفا

    حکایت تک‌روی و همراهی

    ۱ـ رازداران دیجیتالی دستگاه‌های ارتباطی، وسیله‌های مطمئنی برای پُرکردن تنهایی آدم‌ها شده‌اند. گاهی آدم‌ها جزئی‌ترین رازهایشان را به حافظة دستگاه‌ها می‌سپرند اما به هم نمی‌گویند!

  • حکایت گرفتاری و خلاصی
  • در جوارتان دل نونوار می کنیم

    در جوارتان دل نونوار می کنیم

    در جوارتان فقط دل، نونوار می کنیم. رختِ کهنه و چرک و بی تابش را در می آوریم. که بوی گلاب بگیرد و عطر درود.

  • حکایت نداری و دارایی

    ایوان شفا

    حکایت نداری و دارایی

    ۱ـ به همین سادگی از کنار هم می‌گذریم... به هم نگاه می‌کنیم... نفس می‌کشیم... می‌خندیم و صدای خندة هم را می‌شنویم... اما کمی‌آن‌سوی ما، کسانی زندگی می‌کنند که نمی‌توانند جایی و کسی را ببینند... صدایی را نمی‌شنوند... یا تنفس‌شان با دستگاه است. به سادگی یک «ندیدن همیشگی»، داشته‌های مهم ما «معمولی» می‌شوند.

  • دل، باز هوای پرواز کرده است...

    دل، باز هوای پرواز کرده است...

    ای دار و ندار عشّاق! دل، باز هوای پرواز کرده است... میزبان بامرام تر از آن است که اشک های مهمانش را ندیده بگیرد...

  • خواهندگی و تردید

    ایوان شِفا

    خواهندگی و تردید

    ۱ـ بهانة نبودن وقتی درها از همه‌سو رو به ما بسته می‌شوند... وقتی «کم می‌آوریم» و به همة درها می‌زنیم تا مشکلی را حل کنیم؛ تازه می‌فهمیم که تا چه اندازه آدم‌های اطراف‌مان جُربُزة «دوستی» را داشته‌اند. بعضی از دوستان‌مان «می‌خواهند» کاری کنند اما «نمی‌توانند»... بعضی از دوستان نیز از «دسترس» خارج می‌شوند... غیب می‌شوند...

  • تنهایی و دلخوشی

    ایوان شِفا

    تنهایی و دلخوشی

    ۱ـ آه بر شیشة نگاه وقتی مقابل پنجره ایستاده باشی و از پشت سرت، صدایی جز صدای «تلویزیون» شنیده نشود... وقتی سرتاپا لبریز از «دوباره‌گویی» اتفاقی باشی که صبح برایت افتاده... اما زیر نور چراغ کم‌جان خانه، «گوش»ی برایت نباشد که دربست به تو بخشیده شده باشد...

  • آبرومندی و بی‌آبرویی

    ایوان شفا

    آبرومندی و بی‌آبرویی

    ۱ـ تغییرها و تعویض‌ها کدام از ما با نگاهی به عکس‌های نوزادی و کودکی‌مان، باورمان می‌شود که از آن موجود «پاک»... که جز خندیدن و گریستن و غذاخواهی کاری بلد نبود، تبدیل به چنین احوالی شده‌ایم؟... منظورم خوب و بدش نیست؛ تغییر احوال است. ...

  • حکایت شباهت و بی شباهتی

    ایوان شفا

    حکایت شباهت و بی شباهتی

    ۱ـ یاد آدم اصلی وقتی آدمها کسی را دوست داشته باشند، مدام تلاش میکنند گفتار و رفتار او را شبیهسازی کنند. گاهی چنان شبیه او میشوند که دیگران با دیدن گفتار و رفتار آنان، یاد آدم اصلی میافتند. وقتی شباهتها به اوج برسد، «تقلید (به معنی اجتماعی و رایج آن)» ایجاد میشود.

  • حکایت دانستن و ندانستن

    ایوان شفا

    حکایت دانستن و ندانستن

    ۱ـ دیدار کوتاه وقتی در کودکی برای نخستین‌بار ایستادیم، به ما یاد دادند و «یا علی!» گفتیم. در روزهای بعد، این اسم را فقط برای ایستادن گفتیم و بعدها که شب‌های «اِحیای رمضان» را بیشتر شناختیم، یاد گرفتیم که از صاحب اسم علی(ع)، همین‌قدر بدانیم که «پدر یتیمان» بوده است. دانسته‌های ما از دین، به اندازة فهم‌مان از علی(ع)، کلی و مختصر شدند.

  • حکایت رهایی و دچاری

    ایوان شفا

    حکایت رهایی و دچاری

    ۱ـ مرزهای نامعلوم آسایش «راحتی»، آرزوی بیشتر انسان‌هاست... این که حریمی خاص داشته باشند و کسی حریم‌شان را نقض نکند. «آدم‌های خردمند»، معتقدند حریم شخصی‌شان باید محترم باشد اما مرزهای راحتی را به گونه‌ای تعریف و مشخص می‌کنند که «مزاحم» راحتی و آسایش آدم‌های دیگر نشود. «آدم‌های سرکش»، مدام تلاش می‌کنند که مرزهای حریم شخصی دیگران را متجاوزانه تسخیر و به مِلک خود ملحق کنند.

  • حکایت دور و نزدیک

    ایوان شفا

    حکایت دور و نزدیک

    ۱ـ فاصله‌هایی که می‌رسند گاهی آدم‌ها «از هم» دور می‌شوند... و گاهی از «مفهومی» دور می‌شوند. آدم‌هایی که از هم دور می‌شوند، امیدی به دیدار دوباره خواهند داشت... اما دورشدن از مفهوم‌ها، می‌تواند مساوی فاصله‌ای همیشگی باشد. «دورشدن» حتی اگر به میل آدم‌ها باشد، باز دشوار است... زیرا پس از «نزدیک» سررسیده است.

  • حکایت نشستن و حرکت

    ایوان شفا

    حکایت نشستن و حرکت

    ۱ـ آرزوهای رسیدنی در دل آدم‌ها آرزوهای فراوانی است. با توجه به شرایط آدم‌ها، رسیدن به بعضی از آرزوها ممکن است و رسیدن به بعضی هم ممکن نیست. کسی که در حساب بانکی‌اش اندکی پول دارد تا زندگی خودش را بگرداند اگر آرزوی داشتن بهترین خانة شهرش را داشته باشد، ایرادی ندارد اما اسمش را می‌گذارند: خیالاتی!... آرزوها ـ اگر ـ منطقی نباشند، «رُکود» آدم را تمدید می‌کنند.

  • حکایت یاری و آسیب‌رسانی

    شفاخانه

    حکایت یاری و آسیب‌رسانی

    ۱ـ ما مهربانیم؟ گِلِ ما را با «خیرخواهی» شکل داده‌اند. هرگز کودکی را ندیده‌ایم که به‌عمد و قصد، به کسی آسیب رسانده باشد. گاهی که کودکی به دیگران آسیبی زده، افسردگی را در چهرة خودش دیده‌ایم. آسیب‌رساندن در ذات ما آدم‌ها نیست؛ از کینه‌ها یاد می‌گیریم.

  • حکایت باور و بی‌باوری

    ایوان شفا

    حکایت باور و بی‌باوری

    1ـ در گیر و دار زندگی حادثه‌های زندگی و دیدار با آدم‌ها، ما را با دیگران «آشنا» می‌کند. آشنایی، سبب ارتباط بهتر با واقعه‌ها و آدم‌ها می‌شود. نوبت بعد که تکرار شوند، «شناخت» قبلی ما، مانع اشتباه‌مان در روبه‌رویی با آدم‌ها و حادثه‌ها می‌شود. در واقع، «باور» پیش ما، «یاور» رفتار بعدی ما می‌شود. تکرار یکسان پیشامدها و آدم‌ها، سبب «تأکید» بر باورهای ما می‌شود.

  • حکایت شأن و بی‌شأنی

    ایوان شفا

    حکایت شأن و بی‌شأنی

    1ـ حقیقت ما چند نفر است؟ گاهی آدم‌ها «یک‌نفر»اند اما «دونفر» می‌شوند!... هنگامی که کسی را در «رفتار اجتماعی»‌اش یک‌جور می‌بینیم و در تنهایی و خانواده‌اش، جور دیگری رفتار می‌کند. آدم‌هایی که تأثیر «ماه تولد» را بر شخصیت آدم‌ها باور دارند؛ معتقدند متولدان بعضی از ماه‌های سال، تغییرهای رفتاری فراوان دارند و دوستی و زندگی مشترک با آنان بسیار دشوار است. آدم‌های دوگانه، هم کار خود و هم تکلیف دیگران را در دوستی پیچیده می‌کنند.

  • اجلاسیه اعتاب باید به دنبال نهادینه کردن فرهنگ زیارت باشد

    نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت در گفتگو با قدس:

    اجلاسیه اعتاب باید به دنبال نهادینه کردن فرهنگ زیارت باشد

    نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت گفت: برگزاری اجلاسیه اعتاب مقدس جهان اسلام می تواند منجر به رویش تشکلی شود که ثمرات بزرگی برای جهان اسلام خواهد داشت.

  • ظرفیت زیارت برای تهذیب جامعه بی نظیر است

    حجت الاسلام والمسلمین قاضی عسکر:

    ظرفیت زیارت برای تهذیب جامعه بی نظیر است

    نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت با اشاره به فلسفه زیارت گفت: هدف آن است که مردم را بیشتر مهذب کنیم، ظرفیت زیارت بهترین فرصت برای اصلاح امور، مهذب کردن مردم و مرتفع ساختن آسیب های جامعه است.

  • حکایت رحمت و رأفت

    ایوان شِفا

    حکایت رحمت و رأفت

    1ـ دستگیری‌های بی‌نهایت گفته‌اند که «احسان»، نهایت نیکوکاریِ کامل است... به اندازه‌ای که نیازمندِ نیکوکاری، احساس کند همة خواسته‌اش را گرفته است... بی‌منَّت و بی‌معطلی. گفته‌اند که اگر آدم‌ها تکلیفی را که دربارة هم دارند، کامل و دقیق اجرا کنند؛ «احسان» کرده‌اند... و احسان بندگان خدا، احسان خداوند را نصیب‌شان می‌کند... که همان «رحمت» است. رحمت، همگانی است... دربارة معتقد و غیرمعتقد. طبع انسان، احسان دیگران را می‌فهمد و جذب «محسن» می‌شود.

  • حکایت رفتن و برنگشتن
  • حکایت نور و تاریکی