هر روز پیرمرد با چشمان بیفروغ و پر اشک به درگاه خدا و امام هشتم(ع) دعا میکرد، دستی برای دستگیری آنها پیدا شود ولی هنوز هم باورش نمیشود که چنین روزی بیاید که خادمان حضرت رضا(ع) خودشان همه کارها را با عزت و احترام سامان دهند و بالاخره روزگار تلخ بیپناهیشان تمام شود.
نظر شما