۶ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۳:۵۴
کد خبر: 585861

پروا نکنیم از نماز اول وقت... از دقایقِ زیارت... از پنج شنبه ها... جمعه ها... نیکی...! پروا نکنیم از یاد و عرض ادب به ساحت نورانی عشق...!

قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: آنقدر السلام علیک یا صاحب العصرمان را سوزدار و حزن آلود جاری کنیم که گناهان، ترک مان کنند... آنقدر دل و دلتنگی بگذاریم وسط که نغمه هایمان را باد برساند به گوش آسمان! به گوش شنوای عرش!

نلنگیم... اگر شیفته ایم، صبور باشیم... صلوات پشت صلوات بیاوریم و مبتلا نشویم به غوغا و کابوس عالم... به ماندن در قعر چاه... چاه ظلمت و فراموشی...

که به چاه افتاده هم، راه گریز دارد اگر بخواهد... مثل ما... مثل ما که قرن هاست دربندیم و باخبریم... مثل ما که در قعر فهم و نافهمی، دست و پا می زنیم... مثل ما که می دانیم با شمسِ زمان، راه ملاقات هست...! راه به درآمدن از فراق ها و دلتنگی ها...! اما باز دورِ هیچ می چرخیم... دورِ خودمان...!

کاش گواراترین بیداری رُخ دهد... مستجاب شویم به دایره ی مُحبان... چشم بر عشق نبندیم و تهیدستی مان را درد و دل کنیم... اصلاً فریاد بزنیم در چاه مانده ایم... اشک بریزیم... دریا شویم... از اکنون مان نترسیم، از آینده پروا کنیم... از فردا... از فردایی که ما را یک جمعه، به عقب می راند...

فریاد بزنیم پرنده نیستیم از بس به بال هایمان بار بسته ایم... ناخوبیم... بدعهد و جفاکاریم... از پا افتاده ایم و در قعرِ زمین و زمان، خودمان را به زندان کشانده ایم... بی هیچ قطره ی نوری...

به چاه افتاده هم، راه گریز دارد اگر بخواهد...! اگر بداند چه عُزلتِ کوری  دارد...! اگر بجنبد...! شمس خواه شود... اگر در کوی و برزنِ خویشتن، روانه گردد... غبار از سجاده بردارد و به روح ناتوانش، دوباره مُهلت دهد...

پروا نکنیم از صراط مستقیم... فرج بخوانیم... پا دررکاب شمس شویم... و بدویم و بدویم و بدویم که فَلَک، قهرمان دویدن است و بازنده ایم اگر از خواب برنخیزیم... اگر پرونده سربازی و نوکری مان را پیشکش نکنیم...

برچسب‌ها