۲۳ تیر ۱۳۹۷ - ۱۲:۰۹
کد خبر: 610025

«سکانس آخر/ صدا؟؟؟/ رفت نور؟؟؟/ رفت او؟؟؟/رفت!!!»*

وقتی در شعری دو یا چند حکایت به موازات هم طرح می‌شود و پیش می‌رود،شاعر درواقع قصد کرده است آن روایت اصلی را پنهان کند یا حداقل از وضوح بیندازد. او می‌خواهد با این کار متن را از بیان مستقیم موضوع اصلی مدنظرش دور نماید و به این طریق بیان متن را استعاری نماید. بیانی که درک روابط بین روایات گردآمده در متن همچون کشفی شاعرانه برای مخاطب لذت آفرین است.

«هرجا بود روشن دلی باشد ز بخت تیره داغ

تاریکی پای چراغ زائل نگردد از چراغ»

«غنی کشمیری» درواقع قصد دارد بیان مستقیم و غیرشعری مصرع اول را تعدیل نماید پس طی صنعت اسلوب معادله در مصرع دوم روایت دیگری می‌آورد تا درونمایه بیت را تصویر و مادی نماید و آن مفهوم مجرد را عینی نماید. او درواقع به برقراری تعادل بین ذهنیت و عینیت نظر داشته است. همان چیزی که «بهروز رزمجویی» در شعر خود دنبال کرده است.

روایت اصلی شعر «رزمجویی» رفتن اوست. او برای پنهان کردن یا از وضوح انداختن روایت واقعی، اول روایت دیگری را طرح می‌کند و شعر را با آن آغاز می‌نماید. در انتهای شعر است که ما به روایت اصلی هم پی می‌بریم. درواقع روایت اصلی تا انتها پنهان مانده است و گویا شعر تنها بیان روایت بی سرانجام ماندن فیلمبرداری سکانس آخر یک فیلم است! حال آنکه در خاتمه شعر با عشقی بی فرجام رو به رو می‌شویم و آن را روایت اصلی شعر می‌یابیم.

حرکت موازی دو روایت در این شعر مانند دو روایت در شعر «غنی» مخاطب را وادار به واکاوی در متن می‌کند  تا ارتباط تشبیهی میان دو روایت را کشف کند و لذت ببرد. تعلیق از ویژگی‌های این تکنیک است که خواننده را تا پایان با متن همراه می‌سازد.

*پاییزی لبۀ دنیا/ بهروز رزمجویی/ شانی/ 1396/ صفحۀ 47.

برچسب‌ها