الان به هرکسی بگویید که در همین ایران خودمان هنوز آدم هایی هستند که دیدن حرم امام رضا(ع) برایشان آرزوست، شاید از هر 10 نفر هشت تایشان حرفتان را باور نکنند؛ اما خوشتان بیاید یا نه، باور کنید یا نه، در گوشه گوشه ایران چنین کسانی هستند. 

خادمِ حج فقرا

حتی اگر در چند صد کیلومتری مشهد هم بگردید، قطعاٌ کلی از این دست آدم‌ها پیدا می‌کنید که اینقدر در مضیقه و فشار هستند، که قدرت پرداخت40-30 هزار تومان بلیت اتوبوس به مشهد را ندارند. کمتر از یک دهه است که آدم‌ها و سازمان‌های مختلف به این فکر افتاده‌اند، بروند سراغ پیدا کردن این آدم‌ها و برآورده کردن آرزویشان.
حاج احمد اسکویی‌نیا تقریباً یکی از اولین کسانی است که رفته سروقت پیدا کردن زائر اولی‌هایی که در گوشه گوشه ایران هستند.

■ حاج احمد شما اهل مشهد نیستید؛ اصلاً چه طور شد که تصمیم گرفتید مهاجرت کنید و مجاور حضرت رضا(ع) بشوید؟
بله من مشهدی نیستم و اهل « اسکو» در آذربایجان شرقی‌ام. تقریباً 1500 کیلومتری اینجا. من معلم بودم و سال ۱۳۸۰ که بازنشسته شدم،تصمیم گرفتم دلم رایکدله و ترک دیار کنم و بقیه عمرم را در کنار امام رضا(ع) سپری کنم؛ اما این مهاجرت برای من کلی دردسر داشت و مشکلات زیادی برایم درست شد.
 
■ مگر چه اتفاقاتی برایتان افتاد؟
سالی که به مشهد آمدم با سرمایه و پولی که در اختیار داشتم، می‌توانستم سه خانه بخرم. اما نمی‌دانم چه شد که ناگهان به حالت ورشکستگی درآمدم و با همان پول هیچ کاری نمی‌توانستم انجام بدهم. چاره‌ای نداشتم جز اینکه دست به دامان امام رضا(ع) شوم تاکمکم کند. روزها می‌آمدم حرم با پای برهنه در صحن جمهوری می‌نشستم و از حضرت می‌خواستم که راهی جلوی پایم بگذارد تا مشکلاتم حل شود.
یک روز که واقعاً از وضعیت خودم خسته شده بودم. به امام رضا(ع) گفتم که می‌خواهم به شهر خودم برگردم. اصلا نخواستم که مجاور شما باشم. غافل از اینکه ثانیه به ثانیه از زندگی من تحت توجهات حضرت رضا(ع) است و معجزه‌ای در زندگی‌ام رخ داد.

■ چه معجزه ای؟
شاید باور نکنید؛ اما بعد از دوسال نمی‌دانم ناگهان چه اتفاقی رخ داد که ورق زندگی‌ام برگشت و همه چیز متحول شد. ملکی را توانستم بخرم و آن را بسازم. رفته رفته با عنایت امام رضا(ع) به جرگه خادمانش پیوستم و ظرف مدت کمی، مسئول کشیک شدم. به دلیل علاقه‌ای که داشتم چندسالی برای خدمت به حج اعزام شدم. بعداز دوسه سال هم خودم مسئول کاروان‌های زیارتی حج عمره و تمتع شدم. همچنین به پیشنهاد یکی از دوستانم، وظیفه هدایت و راهنمایی کاروان‌های زیارتی یکی از شرکت‌های مسافرتی مشهد را برعهده گرفتم. به جرئت می‌توانم بگویم تمام این رخدادها به فاصله کمی برایم اتفاق افتاد که همگی لطف و عنایت امام(ع) بود و من محو تماشای معجزاتی بودم که در زندگی‌ام داشت اتفاق می‌افتاد.

■ وبالاخره زندگی تان رنگ آرامش را به خودش دید و انگار همین روزها بود که شما تصمیم گرفتید که آرزوی زائر اولی‌ها را برآورده کنید؟
دقیقاً؛ من حضور امام رضا(ع) در زندگی‌ام را لمس کرده و دوست داشتم که قدمی برای زائران حضرت بردارم. برای همین به ذهنم رسید افرادی که بضاعت مالی سفر به مشهد را ندارند، اما آرزومند دیدن حرم هستند، به آرزویشان برسانم؛ این فکر مدت‌ها در ذهنم بود و یک روز که در حرم نشسته بودم با توکل به امام رضا(ع) تصمیم به عملی شدنش گرفتم. با توجه به تجربیاتی که در زمینه راهنمایی زائران مشهد در شرکت مسافربری به دست آورده بودم و هماهنگی که با این شرکت انجام دادم، توانستم یک دستگاه اتوبوس بگیرم و اولین گروه از زیارت اولی‌ها را روانه مشهد کنم.

■ گروه اول زائرانی که به مشهد آوردید اهل کجا بودند و اصلاً چه طور پیدایشان کردید؟
تیر 1386نماینده‌ای را مأمور کردم تا به دنبال افرادی بگردد که تا به حال مشهد نیامده باشند و بضاعت مالی سفر به مشهد را هم نداشته باشند. او هم افرادی را در یکی از روستاهای محروم استان ایلام پیدا کرد که شرایط ما را داشتند؛ بنابراین شرایط سفر را برایشان مهیا کردیم تا به مشهد بیایند. آن زمان، یکی از دوستانم که می‌دانست دنبال خانه‌ای برای اسکان این زائران می‌گردم، مکان دو طبقه‌ای را که در فلکه آب داشت، رایگان در اختیارم قرار داد. برای تغذیه این ۴۰ نفر با کمک همسرم برایشان غذا می‌پختیم. گاهی نیز با کمک سایر خیران، غذا از بیرون تهیه می‌کردیم. از اینکه می‌دیدم، عده‌ای را به کمک آقا می‌توانم به این نقطه نورانی بیاورم، واقعاً خوشحال بودم و در پوست خود نمی‌گنجیدم، اما با همه شیرینی، این کار واقعاً سخت و طاقت فرسایی بود و پشیمان شدم که چرا این کار را کردم.

■ یعنی به همین راحتی از کاری که اینقدر به آن علاقه داشتید و مصمم به انجامش بودید خسته شدید؟
در آن چند روز خیلی به ما سخت گذشت. بعد از اینکه ایلامی‌ها را به سلامت راهی کردم، رفتم حرم و روبه روی ضریح مطهر نشستم و به امام رضا(ع) گفتم این کار از توان من خارج است و از عهده‌اش برنمی آیم و حاضرم به جای آن، هزینه جهیزیه یک دختر بی بضاعت را تقبل کنم. اما باز دوباره معجزه‌ای در زندگی من رخ داد که فهمیدم اصلاً نباید از راهی که در آن قدم گذاشتم پشیمان می‌شدم.

■ انگار زندگی شما بر مدار همین معجزات و اتفاقات می‌چرخد.
درست یک هفته بعد از اینکه تصمیم گرفتم دیگر هیچ زیارت اولی بی بضاعت را به مشهد نیاورم، صبح روز کشیک حرم یکی از خدمه که خودش از آقا شفا گرفته بود، یک تکه کاغذ به من داد و گفت: دم صبح خوابی دیدم و در آن امام رضا(ع) به من گفتند این را به محمد بده. من گفتم که اسم من احمد است نه محمد. ایشان با تحکم تکرار کرد که این کاغذ و شعر داخل آن برای شماست و حضرت گفته‌اند که این را به همان مسئول کشیکی بده که «ترک » است. با شنیدن این حرف پشتم لرزید. وقتی کاغذ را باز کردم و شعرداخلش را خواندم، یقین کردم که برای من و اوضاع و احوالم سروده است. وقتی به این مصرع شعر رسیدم که گفته بود: غم به دل راه مده در همه جا یار توام... با خودم گفتم که باید این کار را تا آخر ادامه دهم و زائرانی که حرم را ندیده‌اند به آرزویشان برسانم و در این مسیر از هیچ سختی و مشکلی نترسم؛ چون امام رضا(ع) تا آخرش پشت من هستند و هوایم را دارند. 
 
■ دومین گروهی که شما به مشهد آوردید اهل کجا بودند؟
بشاگردی بودند و خیلی اتفاقی من باعث وبانی حضورشان در مشهد شدم. سال ۱۳۸۷ یکی از روحانیون مبلغ به نام آقای صاحب الزمانی با من تماس گرفت و گفت: برای تبلیغ به «بشاگرد، رفته بودم که متوجه شدم مردم آن روستا هیچ کدام تا به حال مشهد نرفته‌اند و با وضع معیشتی که دارند، تا آخر عمر در حسرت دیدن حرم خواهند ماند.. این مردمان کپرنشین در روستایشان خبری از آب، حمام و حتی برق هم نیست. باور نمی‌کنید، اما اهالی این روستا تا آن روز اصلاً اتوبوس ندیده بودند؛ چراکه جاده مناسبی هم وجود نداشت که وسایل نقلیه از آن عبور کندو ما مجبور شدیم آن‌ها را به خمینی شهر و از آنجا به میناب ببریم تا بتوانند سوار اتوبوسی شوند که از بندرعباس برایشان هماهنگ کرده بودیم. روزی که این گروه به مشهد رسیدند، آن‌ها را به هتلی بردیم که از قبل رزرو شده بود. چند ساعتی نگذشته بود که مدیر هتل زنگ زد و به من گفت حاجی بیا و زائرانت را از هتل ببر؛ جای این‌ها اینجا نیست. زائرانی که آورده‌ای، با محیط هتل سازگاری ندارند. وقتی این حرف را شنیدم شوکه شدم؛ می‌خواستم از فرط ناراحتی گریه کنم. واقعاً نمی‌دانستم چه کاری باید انجام بدهم. با خودم گفتم زائر امام رضا(ع) را کجا ببرم؟ اصلاً این موضوع را چگونه به آن‌ها بگویم؟ با هر سختی که بود، خانه دوطبقه‌ای پیدا کردم و به سردار بشاگردی‌ها که بزرگشان بود، گفتم که دوست دارید جایی ببرمتان که همگی کنار هم باشید؟ او هم از خدا خواسته قبول کرد. همان روز اهالی مظلوم و محروم بشاگرد را در آن منزل اسکان دادیم.

■ یعنی تا آن روز شما نه خانه‌ای داشتید ونه هتلی که بتوانید زائر اولی‌ها را در آن اسکان بدهید تا کمی از دغدغه‌هایتان کم شود؟
دقیقاً. اصلاً همه هم و غم در آن دوران پیدا کردن یک جای مناسب برای زائرانم بود که سرانجام با دعای یک عده بانوی کرمانی این قضیه هم محقق شد.

■ داستان این بانوان کرمانی چیست که دعایشان باعث و بانی ساخت یک زائر سرا برای زائر اولی‌ها شده است؟ 
یک سال میزبان بانوانی از قلعه گنج کرمان بودم و روز آخر مثل هرسال قصد داشتم برایشان از معجزات امام رضا(ع) بگویم، اما ناگهان به دلم افتاد که از این زائران پاکدل آقا بخواهم تا برایم دعا کنند. با بغض به آن‌ها گفتم وقتی برای آخرین زیارت به حرم می‌روید به آقا بگویید این حاج احمد اسکویی نیا دوست دارد به زائران خدمت کند، اما ساختمانی از خودش ندارد. بخواهید که او یک لطفی به من بکند. نمی‌دانم دعای کدام یک از آن بانوان مستجاب شد. همه چیز در یک چشم به هم زدن اتفاق افتاد. چند روز بعد از این قضایا بانک به من زنگ زد و گفت که به یکی از سپرده‌هایت یک وام ۷۰ میلیونی تعلق گرفته است. من هم از خدا خواسته رفتم و برای گرفتنش اقدام کردم. تا به خودم آمدم. دیدم در بنگاه نشسته‌ام و با وجود اینکه مبلغ بسیار زیادی هم کسر داشتم، ولی قولنامه‌ای را امضا کرده بودم و خانه‌ای را در کوچه سرشور خریده بودم. و از جایی که انتظارش را نداشتم. مابقی مبلغ ساختمان مهیا شد. برای تخریب و ساخت هتل هم واقعاً پولی نداشتم تا اینکه با مشورت همسرم خانه‌ای را که با وام و قرض ساخته بودم و تازه قسط‌هایش تمام شده بود را فروختم و با پولش آن خانه را خراب کردم تا یک هتل جمع و جور برای زائراولی‌ها و کسانی که بضاعت مالی چندانی ندارند بسازم که ساختم. می‌خواهم بگویم این‌ها همه اول لطف امام رضا(ع) و بعد دعای آن بانوان کرمانی بود.

■ و این ساختمان بهانه‌ای شد برای تأسیس یک مؤسسه خیریه که کارش فقط خدمت کردن به زائران بی بضاعت و زائر اولی‌های امام رضاست.
بله درست است. از ابتدا به صورت مخفیانه و غیر رسمی فعالیت می‌کردم، اما زمانی که ساختمان هتل را خریداری کردم، تصمیم گرفتم مؤسسه خیریه‌ای تأسیس کنم که هدفش فقط اعزام زائران بی بضاعت به مشهد و توسعه فرهنگ زیارت باشد تا حداقل نام نیکو و باقیات الصالحاتی از من باقی بماند. از ابتدای سال ۱۳۹۴ کار ساخت هتل آپارتمان با ظرفیت پذیرایی از ۱۰۰ زائر به پایان رسید و مؤسسه خیریه راهیان نور آسمان هشتم به عنوان یک سازمان مردم نهاد به ثبت رسید و کار خود را به صورت رسمی آغاز کرد. اکنون حاج احمد اسکویی نیا، مدیر و مؤسس یکی از مؤسسات خیریه مشهد است و از سرتاسر ایران میزبان زیارت اولی‌ها بوده است. 

■ تا الآن حسابش را دارید که در این یازده سال میزبان و خادم چند زائر بوده‌اید؟
حقیقتش را بخواهید خیلی آمار دقیقی ندارم. چون قرار نیست به جایی حساب پس بدهیم خیلی در قید و بند آمارها نیستم. ولی حدودی فکر کنم بیش از 90-80 هزار نفر را به مشهد آورده‌ایم. کسانی که خیلی‌هایشان یا بار اولشان بوده یا اینکه از آخرین زیارتشان بیش از 15سال می‌گذرد. زائرانی از کرج، شیراز، بوشهر، شهرضا، اصفهان، دلگان ایرانشهر اهر، قلعه گنج کرمان و خیلی از شهرها و روستاهای کوچک و بزرگی که آن قدر تعدادشان زیاد شده که دیگر حافظه‌ام برای یادآوری‌شان یاری نمی‌کند.

■ یک مسئله‌ای که باورش برای خیلی‌ها مشکل است، این است که مگر هنوز کسی هست که تا به حال مشهد نیامده باشد؟ واقعاً با وجود این همه آدم هایی که مثل شما راه افتاده‌اند و دارند این‌ها را به مشهد می‌آورند، هنوز کسی هست که حرم را ندیده باشد؟
بله متأسفانه. الان در آستانه میلاد امام رضا(ع) قرار است 888 زائر به مشهد بیایند که بخش عمده‌شان برای اولین بار است که به اینجا می‌آیند. شما اگر وضع زندگی این‌ها و مشکلاتی که درگیر آن هستند ر اببینید، به جدیت باور می‌کنید که هنوز چنین آدم‌هایی وجود دارند. بویژه خانم‌ها. چون در برخی استان‌های شرقی کشور به خاطر مسائلی نمی‌توانند تنها سفر کنند و برای همین از نعمت دیدن حرم مطهر رضوی محروم مانده‌اند.

■ شما غیر از پذیرایی از زائر اولی ها، گویا به زائران در راه مانده هم کمک می‌کنید؟
بله. خیلی پیش آمده که دوستان زنگ می‌زنند و می‌گویند زائری داریم و مدعی است که در راه مانده. می‌آیند پیش ما و گفت و گویی با آن‌ها انجام می‌دهیم و به اندازه یک شب اسکانشان می‌دهیم. اتفاقاً همین چند روز پیش میزبان یک پیرمرد و پیرزنی بودیم که برای عمل چشم آمده بودند مشهد و کنار بیمارستان روی یک کارتن می‌خوابیدند. به ما معرفی شدند و تا زمانی که عمل انجام شد ما در خدمتشان بودیم.
 من شنیدم که برای خانواده هایی هم که توانایی ندارند به مشهد بیایند، شما برنامه دارید و اسکانشان را تقبل می‌کنید؟
کاملاً درست است. از این دست آدم‌ها زیاد داریم. رابطان ما در شهرستان‌ها معرفی شان می‌کنند. البته از آنجایی که توانایی مالی ما محدود است، از خیران همان شهر می‌خواهیم که هزینه رفت و آمدشان را بدهند، بقیه کارهایش را ما انجام می‌دهیم. اینجا هم که می‌آیند هیچ کدام از کادر هتل خبردار نمی‌شوند که این خانواده بضاعت مالی درست و درمانی ندارد که خدایی ناکرده نگاه بالا به پایینی نسبت به زائر امام رضا(ع) نداشته باشند. ما حتی در مقطعی برای عروس و دامادها هم برنامه داشتیم.

■ عروس و دامادها؟
بله! تمام زوج‌های جوان و بخصوص ایتامی که در مناطق محروم کشور توانایی برگزاری عروسی نداشته باشند و بخواهند زندگی مشترکشان را در مشهد شروع کنند، توسط مؤسسه راهیان نور آسمان هشتم، به مشهد اعزام و در هتل به رایگان اسکان داده می‌شوند و تاکنون میزبان زوج‌های بسیار زیادی از سرتاسر ایران بوده‌ایم. چون عموماً دامادها برای چنین کاری به ما مراجعه می‌کنند. همه این برنامه به صورت کاملاً مخفیانه انجام می‌گیرد، خانواده عروس و حتی خودش به هیچ عنوان متوجه این موضوع نمی‌شوند.

■ هزینه این زائران چه طور تأمین می‌شود؟
خب ما مؤسسه خیریه هستیم. بخش زیادی از این داستان یا بهتر بگویم همه‌اش را مردم تأمین می‌کنند. کسانی که نذری دارند یا می‌خواهند عقیقه کنند، آن را به ما می‌سپارند تا خرج زائر اولی‌ها و زائران بی بضاعت شود. یک بخشی را هم خیران کمک می‌کنند. مثلاً همین چند روز پیش داشتیم عقیقه می‌کردیم که یکی از دوستان زنگ زد و گفت زائرانی داریم که برای غذایشان مانده‌اند، همان گوسفند را دادیم برای آن‌ها. از این چیزها زیاد دیده‌ام در این سال‌ها.

■ یکی از بزرگ‌ترین برنامه‌های شما در ماه رمضان امسال اتفاق افتاد که کلی زائر از شهرستان‌های استان خراسان آوردید و در مشهد از آن‌ها پذیرایی کردید. چند سال است که این اتفاق دارد می‌افتد؟
از سال 1394 این طرح را به صورت محدود آغاز کردیم و دو سه سالی می‌شود که به صورت گسترده داریم انجامش می‌دهیم. قبل از ماه مبارک به ادارات مختلف نامه می‌زنیم و می‌خواهیم آدم هایی که شرایط ما را دارند معرفی کنند تا پذیرای آن‌ها در مشهد باشیم. خیلی باور کردنی نیست، اما درست بیخ گوشمان در 100 کیلومتری مشهد کسانی زندگی می‌کنند که یا اصلاً مشهد نیامده‌اند، یا اینکه 20-15 سال از آخرین زیارتشان می‌گذرد. در شب 29 ماه رمضان میزبان1500نفر از این زائران خاص آقا بودیم که با احترام و اکرام تمام آوردیمشان مشهد و از آن‌ها تمام و کمال پذیرایی کردیم. آستان قدس رضوی هم برای این موضوع کم نگذاشت و افطار و سحری شان را تقبل کرد. جالب است بدانید که در این برنامه همه را شریک کردیم از هلال احمر گرفته که 300نیروی افتخاری برای ما فرستاد تا بسیج که با 500نفر بسیجی افتخاری برایمان سنگ تمام گذاشتند تا شأن زائر امام رضا(ع) حفظ شود. کاش بودید و می‌دید که چه صحنه‌های قشنگی رقم خورد خدا حفظ کند حاج قاسم بخشی را که از دوستان شهید آوینی است و بی‌مزد و منت در این 30 روزه خانوادگی این صحنه‌ها را مستندسازی کردند.

برچسب‌ها