خوزستان- مقصر هرکسی که باشد مهم نیست، اما سیل به مغز اقتصاد روستاهای نحیف رسیده است و بعد از گذشت چند روز، عده ای می خواهند امروز مدیریت‌ها را برپا کنند، آخر حالا چرا؟

استانی که به آغوش سیل رفت

به گزارش قدس آنلاین- اردوگاه سیل زدگان شهرستان حمیدیه در یکی از مدارس این شهر برپا شده بود تا پذیرای اهالی حاشیه رودخانه نشینی باشد که سیل امانشان نداده بود. اهالی که فارسی را دست و پا شکسته صحبت می کردند و عده کثیری که همان را هم در خود نداشتند اما میشد راحت فهمید حرف از دل برآمده شان چیست، تنها سرمایه ای که پدرانشان از آن آینده ای ساخته بودند را نمی دانستند می توانند پاس بدارند و برای آیندگان خود تضمینش کنند یاخیر؟ هیچکدام میان حرفهایشان دنبال مقصر نمی گشتند، دلتنگ خانه و زمین هایی بودند که معلوم نبود به دامن چه کسی چنگ بزنند تا زنده شان کنند.


دنبال مقصر نباشیم، حواسمان باشد که دیر نشود

مقصر هرکسی که باشد مهم نیست، سدهای لایروبی نشده، ذخیره آب ها، رعایت نکردن حریم رودخانه، خساست هور العظیم و...، اما چرا دیر آمده اید؟ سیل به مغز اقتصاد روستاهای نحیف رسیده و بعد ازگذشت چند روز، عده ای می خواهند به تازگی مدیریت ها را برپا کنند، آخر حالا چرا؟

جمعیت یک روستا هرچقدر که کم باشد اما باز هم نمی توان در جنگل، تپه و یا حتی به صورت لاکچری تر در سالن و کلاس مدارس، آن ها را به خوبی مدیریت کرد، چه برسد به اینکه با تاخیر بخواهیم به فکر مدیریت توزیع درست و منصفانه اقلام مورد نیاز باشیم.

داستان کمپ شماره یک

سرپرست سالن شماره یک حمیدیه توضیحاتی می دهد تا بدانیم اوضاع مدیریتی با ۱۰۱ نفر در ۳۱ چادر روبه راه است، ولی مدام گوشهایم پیِ چشمِ پُر از آهِ مردم می‌دَود؛ دوست ندارند کسی از آن ها عکس بگیرد اما سری فارغ می خواهند برای گپی به اندازه هزار و یک شب؛ به مانند شهرزاد تا گذری برسد بر اوضاع.

غذای خوب نداشتن و زخم معده گرفتن، نبودن فضا و لوازمی برای حمام کمبود مکان در چادرها، می شد راحت فهمید همه این ها بهانه است تا بگویند هیچ جا خانه خود آدم نمی شود، کسی را می خواستند تا از خانه هایشان خبر بیاورد، منتظر ناطور شبی بودند تا به آن ها بگوید همه چیز امن وامان است به خانه هایتان برگردید و آسوده بخوابید.

جعفر جنادله که هنوز سیاه پوش برادر خود است اینبار غم سیل درجانش نشسته، همراه با مادرناتنی، همسر و فرزندانش در چادر شماره ۲۹ نشسته بود و می و گفت: ۱۵ هکتار زمین زاعی، باغ بامیه و نخلستان به همراه تمام وسایل خانه را از دست دادم. چادر به اندازه کافی نیست وسایل برای استحمام نداریم و خانم ها معذب اند. کاش بگذارند خود ما غذا درست کنیم. 

او با بیان اینکه هیچکس خبری امیدوارکننده برای ما نمی آوردند، بیان می کند: ما برای خودمان کسی بودیم اما اکنون کلافه ایم و نمی دانیم قرار است چند روز دیگر علاوه بر این دو هفته اینجا سرگردان بمانیم.
همسرش در این بین  با اشاره به غافلگیری خود از ورود سیل عنوان می کند: به اخطاریه ها توجه نکردیم و سیل غافلگیرمان کرد، آخر فکرکردیم مانند هر چندد سال یک بار نهایتا مقداری آب بالا می آید و هیچکس و هیچ چیز آسیبی نمی بیند.

کمی آن طرف تر در چادر شماره ۲۰ صبیحه صگوری دیگر سرپرست خانوار ساکن در کمپ شماره ی یک مدرسه شهرستان حمیدیه است، به همراه زنان فامیل خود در چادر نشسته بودند تا نوزادان خود را از نیش پشه ها درامان نگه دارند.
او احوال این روزها راچنین تشریح می کند: مردان ما در نزدیکی خانه ها مانده اند تا نگهبانی دهند و اندک اندوخته ما که همان گوسفندان هستند ازبین نروند.  خیلی پیش آمده که به اسم هلال احمر وارد خانه ها شوند و وسایل مردم را دودره کنند، البته بعضی از آن ها دستگیر شدند.

کودک کوچک خود را در بغل گرفته و با سردرگمی کلمات را انتخاب می کند تا آینده اش را مطالبه کند و می گوید: فقط توانستیم با لباسی که شب قبل از سیل بر تن داشتیم از خانه ها بیرون بیاییم، ۱۰ روز است که اینجاییم و نتوانستیم ذرست حمام کنیم، اقلام مورد نیاز زنان لباس است. لباس، غذا و اقلام بهداشتی همه به کنار، کسی به ما بگوید زمین و خانه هایمان چه می شوند؟

داستان کمپ شماره۲

درسالنی دیگر، نمازخانه مدرسه در اختیار خانواده ای بود که چند معلول داشتند و حالا این شرایط زندگی را برایشان دشوارتر می کرد، یکی از خانم های حاضر در جمع می گوید: مشکل تنها سیل نیست، فاضلاب بالا زده و بوی نامطبوع آن ما را بیمار می کند.  خانه من را دزد برد و زمین هایمان را سیل نابود کرد، فقط منتظریم ببینیم سرنوشت برای ما چه ها دارد.

او با بیان اینکه شهر فعلا در امان است اما روستاهی کنار آب نابود شده اند عوان می کند: در این اردوگاه خیلی ها همه چیز دارند و خیلیها منتظرند، لنگ مای بیبی های کودکانمان هستیم و مجبوریم آن ها را مدیریت کنیم، حتی پزشکان هم به این سالن سرکشی درستی ندارند و تاحالا کسی را ندیدیم.

بغض دنیا در سوسنگرد ترکیده

چند کیلومتر پایین‌تر، شهر دیگری تا گلو عزادار بود، سوسنگرد؛ همان پیشانی داغ دیده خوزستان؛ پس از مدت ها از شرخشکسالی رها شده بود و آب برای کشت داشتند اما آنقدر سهمیه آب برای آن ها زیاد بود که زمین های کشاورزی و خانه ها را به آغوش یک دریا سپرد بود.

حمزه پسر رشیدی که چهره خوزستان در چشمانش نقش بسته بود انگشت اشاره اش را علم می کند و با صدای پر از بغض می گوید: می خواهید به ما کمک کنید اشکالی ندارد اما فقط در راه خدا و نه برای سلفی گرفتن، این مردم اموال و خانه هایشان را از دست دادند اما شرافتشان هنوز پا برجاست.

وی که زمین های بسیاری را در این سیل از دست داده، مقابل گندم های غرق در آب، موکب کوچکی راه انداخته تا با چای و خرما به نیروهای دولتی خسته نباشید بگوید، گاه گاهی دشداشه اش را به کمر می بندد و کنار آب می ایستد تا نظاره گر محصولی باشد که دیگر نیست.

حمزه ادامه می دهد: تمام زمین هایم مردند. زمین ها تابستان در حسرت یک لیوان آب بودند و برای برداشت محصولی نداشتیم. امسال غرق آب شدیم و به روشی دیگر متضرر. سوال همه ما زمین دار ها این است که این همه آب کجا بود؟ برای چه ذخیره کردند؟ برای چه روزی می خواستند؟ قرار است سیلاب دوباره جاری شود و به ما می گویند ممکن است تا خفاجیه برسد، ما جزدستتان درد نکند حرف دیگری نداریم.

این مالباخته بیان می کند: همه جا پر از مار شده و بغیر از سیل، نیش مارها نیز جان مردم را به خطرانداخته اند. به ما می گویند آن هایی که زمین های خود را بیمه نکده اند خسارت سیل را دریافت نمی کند، مگر ما می دانستیم که قرار است این اتفاق رخ دهد؟

او با انتقاد از شیوه مدیریت توزیع اقلام مورد نیاز می گوید: هلال احمر چادرها رامی آورند در مناطق می چرخانند، انگار برای متبرک کردن است و بس، اکثر مردم بی چادر مانده اند؛ اما بسیج و سپاه با ما در این چند روز آخر جهاد کردند.

سربازی از نیروی دریایی عسلوییه میان صحبت های حمزه می گوید: اینجا امکانات بد نیست و ما با پنجاه قایق روزانه در حال رفت و آمد به مناطق سیل زده هستیم اما مدیریت وجود ندارد. میان این شلوغی ها بعضی از روستاها غذا بدست می آورند و بعضی ها بی نصیب می مانند. روستاهای در محاصره آب اولویت ما برای امدادرسانی هستند اما به همکاری مردم جهت نظم بخشیدن نیاز داریم.

دیگر قایقران نیروی دریایی منطقه ۴ عسلویه می گوید که هیچ نیرو کمکی  حتی ماشین آلات و شناورهای خاصی به عوان کمک از سایر شهرها و کشورها نداشتیم. اینجا تنها و با تلاش شبانه روزی سپاه در حال گشت زنی هستیم.

مدیریت ۱۰۰ چادر

در این بین، جلسه فوری در مدرسه روستای بنده تشکیل شد که ناصرحویزاوی، رییس سازمان حج و زیارت مدیریت آن را برعهده اشت.

پیرمردی با لحنی شاکی خطاب به حضار می گوید چرا توزیع کمک های مردمی انقدر بی نظم و دور از انصاف صورت می گیرد؟ هرروز در حال خوردن غذای سرد هستیم. ما به کسی جز بخشدار  اعتماد نداریم و می خواهیم فقط او تحویل گیرنده و تحویل دهنده اقلام باشد.

مدیر سازمان حج و زیارت در جواب به او می گوید: ما اینجاییم تا خدمت گذار مردم باشیم از شما هم می خواهیم با زبانی خوش به ما بفهمانید تا بدانیم ایرادات و نواقص کار در کجا قرار دارند.

حویزاوی تصریح می کند: ۱۰۰ چادر قرار است با همکاری مردم، شرکت گاز، بهداشت و درمان، بخشداری، فرمانداری شهر و داوطلبان حاضرمدیریت شود. تا یک هفته دیگر هم مردم نمی توانند به خانه های خود بازگردند اما بعد از آن با شناسایی های ما از خانه های بی خطری که آب از آن ها فروکش کرده است به مردم کمک می کنیم تا به خانه خود بازگردند.

مدیرسازمان حج و زیارت با بیان اینکه به تنهایی نمی توان این شرایط را مدیریت کرد، عنوان می کند: برای اینکه دانش آموزان از درس خود عقب نمانند از امروز به تحصیل مشغول می شوند و خیرین دزفول برای آن ها لوازم تحریر و کتاب تهیه می کنند.

اجناس باید انبار شوند

رحیم بنده معلم مدرسه این روستا که از توابع شهرستان سوسنگرد است، عنوان می کند: ما برای مقابله با مشکلات همیشه احساسی برخورد می کنیم و همه برای امداد رسانی فقط به فکر لباس و غذا هستند در صورتی که مردم نیاز به یک فکر اساسی دارند. مشکل ما تجمع این آب نیست  بلکه ده روز بعد از فروکش آب است. بهتر است روستا را تخلیه و سیل بندها را محکمتر کنند.

او در انتقاد به اسراف در طبخ و توزیع غذا بیان می کند: روستایی که ۴۰۰ نفر جمعیت دارد شاهد ارسال روزانه ۱۴۰۰ پرس غذاست و این اوج اسراف است. پتوهایی که ارسال می شوند به تعدا زیادی هستند اما همه آن ها توزیع نمی‌شوند. لذا پیشنهاد من این است که برای کمک های ارسال شده باید انباری در نظر گرفت و از کالای ورودی و خروجی آن، لیستی تهیه شود تا شاهد این بی برنامگی ها نباشیم.

انتظاری برای پایان بلاتکلیفی ها

حرف جلسه ها احداث سدهای بیشتر است، اما و اگرهایی که دور یک میز می چرخند تا زمان بگذرد، انگار اینبار باز هم همه چیز به دست زمان سپرده شده تا حلش کند. اما مردم چادر نشینی که رسانه ای ندارند منتظر حضور مقامی مسئول هستند تا از پایان بلاتلیفی ها به آن ها خبر دهد زیرا که آن ها خود را فراموش شده و بدون دوست می دانند؛ حتی  رودخانه ای که سال ها از آن پذیرایی کردند در حقشان بی مهری کرده است؛ حکایت همان دوستی که یک شبه دشمن شد.

عکس: آمنه رفیعی

انتهای پیام/

برچسب‌ها