شاید باورش برای شما هم دشوار باشد که بشنوید روزی طفلی در شهر مشهد زندگی کرده با وجود ناشنوایی کامل در کنار دانش‌آموزان و دانشجویان عادی درس خوانده و به طور تصادفی در دهه دوم زندگی‌اش با زبان اشاره آشنا شده است، چراکه سال‌ها با چشمانش شنیده و خانواده‌اش نقش گوش‌های او را داشته‌اند.

خانواده‌ام گوش‌های من بوده‌اند

محبوبه علی‌پور/

شاید باورش برای شما هم دشوار باشد که بشنوید روزی طفلی در شهر مشهد زندگی کرده با وجود ناشنوایی کامل در کنار دانش‌آموزان و دانشجویان عادی درس خوانده و به طور تصادفی در دهه دوم زندگی‌اش با زبان اشاره آشنا شده است، چراکه سال‌ها با چشمانش شنیده و خانواده‌اش نقش گوش‌های او را داشته‌اند.

محسن داوودی، معلمی که امروز بیش از ۲۸ سال است به آموزش فرزندان ناشنوای خراسان رضوی مشغول بوده؛ درباره سرگذشت خود می‌گوید: در دو سالگی به دلیل ابتلا به بیماری مننژیت شنوایی‌ام را از دست دادم، اما چون کودک اجتماعی و شلوغی بودم به شدت اصرار داشتم با دیگران ارتباط برقرار کنم. اینجا بود که خانواده‌ام مرا حمایت کرده و به عنوان گوش‌هایم وسیله ارتباطی‌ام با دیگران شدند. درواقع از همان ابتدای طفولیت لب‌خوانی می‌کردم و در گفت‌وگو با دیگران مشکل چندانی نداشتم تا اینکه قرار شد به مدرسه بروم، پدرم تصمیم گرفت من در مدرسه استثنایی تحصیل کنم، اما پسرعمه‌ام او را مجاب کرد که می‌توانم در مدرسه عادی به تحصیل بپردازم.

آقای داوودی با هیجان و نشاط از خاطرات درس و کلاس حرف می‌زند و ادامه می‌دهد: تحصیل من در کلاس‌های عادی برای معلم‌ها نیز جالب بود، چراکه تا آن روز هیچ دانش‌آموز ناشنوایی نداشتند. ازهمین رو رابطه خوبی با هم داشتیم، چنان‌که در زمان تدریس دقت می‌کردند روبه‌روی من قرار بگیرند تا با لب‌خوانی متوجه شوم. البته گاهی هم در زمان دیکته نوشتن با مشکل مواجه می‌شدم اما یک بار دیکته را ۲۰ شدم. همچنین از آنجا که تلفظ واژه‌ها را نمی‌شنیدم در این زمینه ضعف‌هایی داشتم که با راهنمایی خواهر و برادرهایم، کلمات را اعراب‌گذاری می‌کردم. گاهی اوقات آموختن و دانستن صحیح کلمات چنان برایم دشوار بود که چند روزی ناگزیر به تمرکز و تکرار می‌شدم. همچنین برای آموزش زبان انگلیسی از روش اعراب‌گذاری استفاده می‌کردم.

وی که مدرک کارشناسی خود را در رشته ادوات و تجهیزات کشاورزی دانشگاه اهواز دریافت کرده، می‌افزاید: پیش از تحصیل در دانشگاه به سربازی رفتم، چراکه باور نمی‌کردند من ناشنوا باشم که براساس گزارش بهزیستی محدودیت شنوایی‌ام تأیید شد به این ترتیب دوماه خدمت کردم. سپس در دانشگاه بابل کاردانی گرفتم و برای ادامه تحصیل به دانشگاه شهید چمران اهواز رفتم. در زمان تحصیل تا وقتی که استادان روبه‌رویم صحبت می‌کردند متوجه می‌شدم، اما گاهی اوقات استادان چراغ‌ها را خاموش کرده و اسلاید نشان می‌دادند و اینجا بود که من در کلاس می‌خوابیدم.

داوودی با بیان خاطره‌ای اظهار می‌کند: روزی استادمان امتحان دشواری گرفت و بیشتر دانشجویان معترض و گلایه‌مند بودند درحالی که من خودم درس را خوانده و نمره خوبی هم کسب کرده بودم. بنابراین استاد در پاسخ اعتراض‌ها می‌گفت: اگر امتحانم دشوار بوده، چرا داوودی نمره عالی گرفته است. وی همچنین تعریف می‌کند: روزی با قطار همراه دوستانم مسافرت می‌رفتیم. در طی سفر با همسفرانم درباره موضوعات مختلف صحبت کرده و اظهارنظر می‌کردم تا اینکه پس از مدتی به راهرو قطار رفته و به تماشای مناظر بیرون مشغول شدم، در همین حین مأمور کنترل چند بار مرا صدا کرد که متوجه نشدم، دوستی که همراهم بود به شانه‌ام زد و به دیگران گفت که من ناشنوایم، اما دیگران باور نمی‌کردند و با تردید می‌گفتند: «چطور ممکنه! این که چند ساعته مثل بلبل حرف می‌زند».

*چراغ‌های رابطه را روشن کنیم

آقای داوودی در ادامه با اشاره به نحوه ورود به مراکز استثنایی و اشتغال به عنوان معلم ناشنوایان، می‌گوید: بسیار مایل بودم در زمینه تخصص خودم که ادوات و تجهیزات کشاورزی است فعالیت کنم و حتی در آزمون‌ها نیز پذیرفته می‌شدم، اما زمانی که متوجه می‌شدند ناشنوا هستم از پذیرش من طفره می‌رفتند، چراکه اعتقاد داشتند به دلیل محدودیت‌های جسمی نمی‌توانم با دیگران ارتباط کافی داشته باشم. البته من علاقه‌ای به امور اداری و پشت میزنشینی نداشتم و مایل بودم در طبیعت و فضای کشاورزی فعالیت کنم که موفق نشدم.

وی تأکید می‌کند: زمانی که ۱۸ ساله بودم به طور تصادفی و با راهنمایی یکی از دوستانم با کانون ناشنوایان آشنا شدم و برای نخستین بار گروه بزرگی از ناشنوایان را می‌دیدم درحالی که از زمان کودکی همیشه تصور می‌کردم من تنها ناشنوایم. ازهمین رو سعی کردم با این افراد ارتباط داشته باشم، اینجا بود که دریافتم افراد با دست‌هایشان صحبت می‌کنند و من زبان اشاره را با تمرین فراوان در دو سال آموختم که این امر در موفقیتم برای ارتباط با دیگران به‌خصوص دانش‌آموزانم بسیار اثرگذار بود. ازهمین رو به همکارانم توصیه می‌کنم برای تقویت روابطشان با دانش‌آموزان و البته کاهش مشکلات ارتباطی خود؛ به طور حتم زبان اشاره را به خوبی بیاموزند و تنها به مهارت لب‌خوانی متکی نباشند، چراکه با تسهیل ارتباطات؛ کار معلمان نیز راحت شده و به خوبی مفاهیم را به دانش‌آموزان منتقل می‌کنند و نیز بر آمادگی حضور این دانش‌آموزان در جامعه تأکید کنند، چون که بسیاری از محصلان ناشنوا با وجود توانمندی‌های فراوان، به دلیل مشکلات ارتباطی رغبتی به تعامل و حضور در جامعه ندارند.

*همسرم بهترین معلم است

داوودی که حال پدر دو فرزند است درباره ازدواج ناشنوایان می‌گوید: همسرم فرد سالمی و معلم ناشنوایان است. وقتی با شاگردانم درباره ازدواج صحبت می‌کنیم، معتقدم با فردی ازدواج کنند که یا ناشنوا باشد یا به طورعمیق مسائل زندگی ناشنوایان را درک کرده و نسبت به آن‌ها آگاهی داشته باشد تا در ادامه مسیر زندگی مشترک دچار مشکل نشوند، چراکه بسیاری نمی‌توانند افرادی که دارای نقصی همانند ناشنوایی هستند را بپذیرند.

وی تأکید می‌کند: بی‌هیچ اغراقی همسرم بهترین معلم ناشنوایان است، چنانکه حتی اگر من کلمه‌ای را درست تلفظ نکنم، بارها تکرار می‌کند به طوری که من از آموزش طفره می‌روم، ولی او مصمم می‌گوید: باید درست بگویی. همچنین وقتی با هم فیلمی را می‌بینیم برایم لب‌خوانی می‌کند. رابطه‌ من با پسرانم خیلی خوب است و اصلاً تصور نمی‌کنند که پدرشان ناشنوا باشد.

این مدرس هنرستان ادامه می‌دهد: بهترین افراد برای لب‌خوانی در صدا وسیما، کسانی هستند که والدین و اطرافیان ناشنوایی داشته‌اند، چراکه این توانایی را دارند با استفاده از زبان محاوره‌ای اشاره، در کوتاه‌ترین زمان مفاهیم را به ناشنوایان منتقل کنند. درحالی که درک زبان اشاره رسمی و استاندارد نیازمند زمان بیشتری است.

*استقلال مالی با خوداشتغالی

داوودی درباره مسئله اشتغال ناشنوایان می‌گوید: گرچه ما سعی می‌کنیم با تکیه بر آموزش مهارت‌هایی همانند صنعت چوب و الکترونیک، هنرجویان ناشنوا را به سوی بازار کار هدایت کنیم، اما با توجه به شرایط کلی اشتغال در جامعه، امکان استخدام این افراد در ادارات و کارخانه‌ها بسیار کم است، زیرا از یک سو کارفرمایان به دلیل محدودیت جسمی به این مسئله رضایت ندارند و از طرف دیگر قانون ۳ درصد برای اشتغال معلولان به درستی اجرا نمی‌شود. ازهمین رو به هنرجویان تأکید می‌کنیم که به دنبال کارآفرینی و خود اشتغالی باشند و حتی به دانش‌آموزانی که از شهرستان‌ها برای تحصیل می‌آیند توصیه می‌کنیم به روستاها و شهرستان‌ها برگردند و با استفاده از تسهیلات مناسب کسب و کاری برای خود ایجاد کنند.

*افتخار خادمی دانش‌آموزان ناشنوا

وی در پایان صحبت‌هایش می‌گوید: من همه موفقیت‌هایم را مرهون امام هشتم(ع) هستم ازاین رو با هرموفقیتی که داشتم خدمت ایشان مشرف شده و ضمن تشکر تقاضا می‌کردم که ورودم را به مسیرهای تازه زندگی تسهیل کنند. همچنین همیشه دوست داشتم مفتخر به خادمی حضرت رضا(ع) شوم و حتی نامه‌ای نوشته و به داخل ضریح انداختم، اما با گذشت ماه‌ها خبری نشد. ازهمین رو زمانی که به قم مشرف شدم به حضرت معصومه(س) نیز گلایه کردم که امام رضا مرا قبول نکرده است. مدتی بعد خواب دیدم یکی گفت: آقا خادم‌های زیادی در حرم دارند شما به کودکان ناشنوا خدمت کنید. از همان روز من با پشتکار افزون‌تری به آموزش این اطفال همت کردم و بعد از پایان خدمت و بازنشستگی قصد دارم یک روز را به طور افتخاری در هنرستان محل خدمتم فعالیت کنم. همچنین سال‌هاست در کنار همسرم فراتر از وظایف شغلی به کودکان ناشنوای مشهدی و دیگر شهرستان‌ها خدمت می‌کنم.

برچسب‌ها