داستان از جایی شروع میشود که میهمانی چند روزه با سو استفاده از حلم میزبان ؛ کنگر خورده وچنان لنگر میاندازد که دیگر خود میزبان هم جایی درخانه ندارد. میهمان حالا نه تنها خودش که جمعی از دوستانش را هم همراه میاورد وکاررا بجایی میرساند که میزبان صدایش درمیاید و اما چه کند که نهادهای مسوول ، در رودربایستی و هزار اماو اگر دیگر بی مسوولیت میشوند.

دکه های جاده جاغرق، غرق در مشکلات!

آنچه مقدمه گفتم حکایت گروهی از بساطی های حاشیه جاده جاغرق است ؛ آنهایی که قراربوده دریک دکه چند روزی در تابستان دوغ ونوشابه خنکی بفروشند و بعد هم بساطشان راجمع کنندو بروند دنبال کار وزندگی شان . قرار بوده که چند جوان محلی اوقات فراغت تابستانی را بیکار نباشند اما نه تنها انها بعد تابستان جایی نرفتند که برخلاف درختان وطبیعت منطقه طرقبه و جاغرق که هرروز کوچکتر و نحیف ترمیشود ، این دکه ها هرروز چاقتر شدند، تولید مثل کردندو دهها دکه و بساطی دیگر را کنار خود بوجود آوردند.

تا جایی که دیگر حتی راه رفت وآمد میزبانان را هم بسته اندو اکنون صاحبان باغها واملاک حاشیه حتی برای رفت وآمد به باغشان برای آبیاری یا هرس یا حتی آوردن کودو سم پاش دچارمشکل شده اند.درختهارا بخدا سپرده اندو ازدست این دکه های مزاحم به خدا پناه برده اند.

***حساب وکتاب ندارد؟

شاید از خود بپرسید مگر مملکت حساب وکتاب ندارد . این همه دکان ودستگاه و دادگستری وقاضی وچه وچه هستند . اینهمه حقوق میگیرند که مردم گرفتار نشوند . بله هستندووجوددارند واتفاقا طرقبه دادگستری زیبایی درحاشیه جاده ودارای ویویی رو به طبیعت زیبا دربهترین وگرانترین منطقه هم دارد اما ایا همه اینها میتواند کارایی آرای این دستگاه را تضمین کند.

جالب است که یکی از اهالی حاشیه جاده جاغرق میگفت شکایت کردیم وحکم هم گرفتیم اما این حکم منجربه جمع کردن بساط و دکه ها نشد چرا که مجری اعتقادی به اجرای  حکم نداردوبرای اجرای حکم بهانه میاورد.

واقعا معلوم نیست ، تاجایی که خاطردارم  ماموران پلیس این منطقه ییلاقی فعالند. هروقت به این محل رفته ام بساط ایست وبازرسی شان به پا بوده وهمیشه هم چند خودروی شیک رامتوقف کرده بودند. ردپای آنها در رستورانهای شیک هم دیده میشود که حضور یافته وامنیت مردم را تامین کرده وتذکراتی هم میدهند. اما اینکه چرا برای این اجرای حکم و موارد مشابه فراوان دیگر بهانه میاورند را باید پرسید وتحقیق کرد.

کاسبی از کسبه محل که اتفاقا از دست این دکه دارها وایادی شان بسیارشاکی بود میگفت که بنده باید به صدجا جواب دهم هزارجور مدرک وسند ببرم تا مجوز بگیرم . بعد دریافت مجوز هم روزی صدنوع ناظرو بازرس سراغمان میایندو هزارجور توقع دارند. درحیرتم که چطور کسی به این دکه های که دهها نوع موادغذایی به مردم میفروشند کاری ندارد. واقعا یعنی خدمات اینها اینقدر کامل و بهداشتی است که نیاز به نظارت ندارد. قیمتهای انها آنقدر دقیق وارزان است که کسی شاکی نمیشود؟

البته این کاسب یواشکی نکته ای را درگوشم زمزمه کرد که هرچی سعی کردم نشنوم نشد. گفت که شاید سبیل ناظران ومجریان وبازرسان را چرب میکنند که کسی کاری به کارشان ندارد . با خودم فکرکردم که اینهم راهی است اما خوب اینها بومی هستندو میتوانند از زور بازو و قدرت تهدید هم بهره ببرند.

***فرمان خارج ازدست فرماندار

فرماندار بالاترین مقام اجرایی یک شهرستان است و اتفاقا شهرستان طرقبه یک فرماندار مدیر ومدبر دارد که سالهاست زمینه ساز توسعه وآبادانی این شهر ومنطقه بوده است . یکی از همسایگانی که راهش را این دکه دارها بسته اند میگفت که امانم بریده شد و نامه ای نوشتم و سراغ دفتر فرمانداررفتم . فرماندار سخنانم راشنیدو دستوری را برای بخشدار صادرکرد . دستوری که درنوع خودو با توجه به زد وبندهای این روزها و تعارفات معمول درنوع خود جدی بود.

بخشدار نامه را خواند، نگاهی به صورتم انداخت وبا صلابت وصدای رسا گفت :سمعا وطاعتا... بلافاصله تلفن را برداشت . اول گمان کردم میخواهد ماموران پلیس را خبرکند که بروند ودکه هارا همراه بساط این بساطی های دوربرشان جمع کنند. راستش کمی هم نگران شدم . اما بعد متوجه شدم که با دهیارصحبت میکندو میخواهد که هرطورشده مساله را ساماندهی کند.

روی نامه دستوری داد و راهی دهیاری شدم. دهیارهم که جوانی از اهالی محلی بود وعده داد که در اسرع وقت اجرا میشود. شاید هم چند روزی هم دکه دارها کم تعداد ظاهرشدند ولی بعد روال کار به حال سابق برگشت . جالب حرفی است که انگار درکلام همه مسوولان دولتی میتوان شنید. چکارشان کنیم . جوانند وبیکار ، اگر همین دکه ها را هم از اینها بگیریم میروند سراغ دزدی و مواد فروشی .آنوقت نه شما امنیت دارید نه سایر مردم ... با خودم پرسیدم که آیا تاوان بی تدبیری دولت درایجاد اشتغال جوانان را باید تنها بنده وهمسایگانم بدهیم که دکه ها راه رفت وامدمان را بسته اندو دیگرحتی نمیتوانیم به باغمان رسیدگی کنیم .

***استشهادی برای هیچ کس

تصاویر واضح وشفاف بود.اصلا خیلی هم نیاز به تصویربرداری نبود ولی محض احتیاط واثبات این فیلم ها را گرفته بودند.

پمپ آبی که دکه و مشتریانش را سیراب میکرد درون جویباری قرار داشت که درکنارجاده جریان دارد. حتما ماجرای این جوی آب را میدانید. جوی آب حاشیه جاده جاغرق فقط دربرخی فصول حاوی آب است که زمستان واوایل بهار از آنجمله است درسایرفصول که باغداران سهمیه آب خودرا صرف آبیاری باغهایشان میکنند عملا آبی دررودخانه جریان نداردو آنچه شما شکل آب می بینید همان فاضلاب رستورانهای مشرف به جاده است .

فاضلابهایی که حتی نفوذش به آب شرب بیش از 500تن از اهالی روستاهای پایین دست را مسموم کرد؛ خبرش را حتما خواندید. حالا تصور کنید مشتری که میاید دست خودش را وصورت کودکش رابا این آب میشویدوخوشحال هم هست که دکه دار آب را بی منت دراختیارش گذاشته است . بماند که با این آب بلال  میشویند ؛ دوغ خنک میکنندو غذا میپزندو ظرف میشویند...

بدنیست  ماموران بهداشت همیشه  غضبناکی که سراغ آشپزخانه رستورانهای حاشیه جاده جاغرق میروند و حضور یک سوسک را مایه تعطیلی چند ماهه یک رستوران میکنند ، سری به این دکه ها بزنند و گزارشی هم از وضعیت بهداشتی انها تهیه کنند تا مردم بدانند که چه نوع مواد غذایی درحاشیه جاده میخرندو میخورند. 

این همسایگان دیگر توان ندارند درست مثل مسوولان شهرستان طرقبه که گوش شنوا ندارند. حتی استشهاد اهالی روستای جاغرق هم درباره این دکه و دکه داران که مدعی اند از اهالی محلی اندو امضای ریش سفیدان آنها را به رفع مزاحمت راضی میکند،  کاری ازپیش نبرد. این همسایگان دیگر توان ندارند وقتی میبینند که مقامهای مسوول قضایی وانتظامی با حکم صادرشده و اجرای قانون رودربایستی دارند. تخلفات را زیر سبیلی رد میکنندو نمیخواهند کاری به کاردیگران داشته باشند. مسوولانی که عافیت طلب شده اند و حل مشکلات را به دیگران حواله میدهند.

شاید یک روز اتفاقی بیافتد تلخ ؛ شاید اتفاقی غیر قابل جبران و هزار شایدو اما واگر...آنوقت است که مسوولان دررسانه ها حاضر میشوند وجلسه میگذارندو برای حل مشکل چاره میجویند اما اکنون نه . شاید منتظر آن اتفاقند...

برچسب‌ها