معمولاً وقتی فیلم‌های کارگردان‌هایی را می‌بینیم که سابقه ساخت مجموعه‌های تلویزیونی را دارند، این پیشداوری را در ذهن داریم که فیلم چیزی شبیه یک اثر تلویزیونی خواهد بود، اما وقتی «دوزیست» را می‌بینیم باید اعتراف کنیم که با «سینما» سرو کار داریم.

«دو زیست» در کارنامه کاری کارگردانش، قدم بزرگی رو به جلوست، به‌خصوص پایان‌بندی غافلگیرکننده و خوب فیلم موجب می‌شود که آن را در مجموع اثری قابل‌قبول بدانیم، ولی اگر به این حد از سینما راضی نیستیم، باید یک عقب‌نشینی کامل از حرفمان کنیم و این فیلم را هم به مجموعه بزرگی از فیلم‌های متوسط سینمای ایران الصاق کنیم.

مشکل اصلی فیلم در فیلم‌نامه است. برخی از کلیدی‌ترین عناصر درام داستان چنان سرهم بندی شده‌اند که باورپذیر نیست. اگر فیلم‌نامه را به یکی از کارگاه‌های فیلم‌نامه‌نویسی ببرید و به دست هنرجویان بسپارید، چندین و چند ایراد بزرگ و مهم از آن درمی‌آورند. نخستین ایراد در شخصیت‌پردازی داستان است؛ آدم‌هایی که به درستی و خوبی پرداخت نشده‌اند و برای همین معلق‌اند و با رفتارهای متضاد و متناقض ابهام‌های جدیدی به داستان اضافه می‌کنند. مثلاً شخصیت پدر با بازی سعید پورصمیمی‌ که سال‌هاست عاشق زن همسایه است، چرا با او ازدواج نمی‌کند، ولی دائم در حال حرف زدن از آن زن است؟ شخصیت عطا با بازی جوادعزتی که محور داستان است، از او مبهم‌تر است. او در گاراژِی قدیمی ‌زندگی می‌کند، ماشینی خراب و کهنه‌سوار می‌شود ولی عکسش روی بیلبوردهای شهر است. اصلاً اینکه او مانکن است، چه کمکی به فیلم کرده است؟ چرا عطا باید مانکن باشد و مثلاً بقال یا قصاب یا راننده تاکسی نباشد؟ مانکن بودن او در کجای داستان، گرهی ایجاد کرده یا گرهی را باز کرده است؟

درباره تک‌تک شخصیت‌های داستان می‌شود از این پرسش‌ها پرسید. ماجرای پناه دادن زنی که از خانواده‌اش فرار کرده به ساده‌ترین و دم‌دستی‌ترین شکل انجام می‌شود و خیلی زود همه با آن کنار می‌آیند. کارگردان سعی کرده ایرادهای شخصیت‌پردازی را با تسلسل حوادث بپوشاند و در اجرای این قصد هم موفق بوده و فیلم دائماً ورق تازه‌ای می‌خورد و اتفاق جدیدی می‌افتد و ضرباهنگ اثر به لطف کارگردانی و تدوین درست، نمی‌افتد.

«دوزیست» درباره آدم‌های امروز است. آدم‌هایی که اگرچه هم‌سفره و هم‌نمک هستند، اما از پشت به هم خنجر می‌زنند. فیلمی ‌است سوگوارانه درباره مرگ مفهوم سنتی «رفاقت»، رفاقتی از جنس سینمای کیمیایی، از جنس جان دادن برای هم‌سفره و هم‌نمک. این مضمون در برخی دیگر از فیلم‌های امسال هم تکرار شده است. انگار سینماگران ما بدون اینکه با هم ائتلافی کرده باشند، مشکل اصلی جامعه را در دگرگونی آدم‌ها و دورشدن از سنت‌هایی دانسته‌اند که به جامعه ما استحکام و استواری می‌داد. «رفاقت» یکی از آن مفاهیم بود که امروز دیگر باید با آن خداحافظی کرد.

برچسب‌ها