مضمون عدالت، حجم عمده‌ای از نوشتارها و سخنرانی‌های متفکران انقلاب اسلامی از جمله استاد شهید مرتضی مطهری را به خود اختصاص داده است. به پیروی از اندیشه و عمل حضرت علی(ع)، شهید مطهری عدالت را مبنای سیاست و فلسفه اجتماعی اسلام دانسته و آن را ناموس بزرگ اسلام تلقی می‌کرد. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگوی ما با دکتر نجمه کیخا؛ عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی درباره قابلیت تبدیل شدن نظرات شهید مطهری در مورد عدالت به نظریه است.

نباید منتظر نظریه‌های بدیع و بی‌مثال بود

نقوی، فاطمی‌نژاد/

 مضمون عدالت، حجم عمده‌ای از نوشتارها و سخنرانی‌های متفکران انقلاب اسلامی از جمله استاد شهید مرتضی مطهری را به خود اختصاص داده است. به پیروی از اندیشه و عمل حضرت علی(ع)، شهید مطهری عدالت را مبنای سیاست و فلسفه اجتماعی اسلام دانسته و آن را ناموس بزرگ اسلام تلقی می‌کرد. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگوی ما با دکتر نجمه کیخا؛ عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی درباره قابلیت تبدیل شدن نظرات شهید مطهری در مورد عدالت به نظریه است.

به نظر دیدگاه شهید مطهری درباره عدالت و بحث زیربنایی آن اتوپیایی و آرمانی به نظر می‌رسد. آیا اساساً از حوزه معرفت‌شناسی می‌توان آن دیدگاه را تبدیل به الگو و نظریه کرد؟

نکته‌ای که باید در مورد انتظار ارائه نظریه از سوی اندیشمندان مسلمان بیان کنم این است که ما در بحث از اداره جامعه که امری مربوط به تجارب بشری، متغیر و وابسته به شرایط زمانی و مکانی است، تابع تجربه بشری هستیم. ما وقتی انقلاب کردیم و از امام خمینی(ره) پرسش شد که جمهوری مورد نظر شما چیست و یا تعریف آزادی مورد نظر شما چیست، امام(ره) گفتند ما همان چیزی را می‌فهمیم که در تمام دنیا می‌فهمند. نگفتند در اسلام جمهوری معنای دیگری دارد. ایشان تابع مقتضیات زمان و مکان بود. استاد مطهری نیز چنین هستند و کتابی نیز به نام اسلام و مقتضیات زمان و مکان دارند. بنابراین از تجارب بشر در زمینه حکومت‌داری استفاده می‌کنند.

نکته دیگر این است که در بحث ارائه نظریه و بیان نظر اسلام در امور سیاسی و اجتماعی نمی‌توان منتظر خرق عادت و ارائه نظریه‌های بدیع و بی‌مثال در دنیای کنونی بود به گونه‌ای که هیچ کس تاکنون طرح نکرده باشد. چنین چیزی امکان‌پذیر نیست. در صورتی نظریه شما پذیرفته خواهد شد و در تغییر جامعه به کار خواهد رفت که وارد گفت‌وگو شوید و قوت‌های دیدگاه خود و نقدهای مستدل خود بر مباحث موجود را ارائه دهید و خرد عمومی آن را بپذیرد و کارآمد تشخیص دهد. جوامع به هم مرتبط اند و با هم تعامل فکری دارند. مردم مسلمان ایران به همان اندازه که اندیشه‌های سیاسی اسلام را مطالعه می‌کنند و می‌دانند، از اندیشه‌های دیگر مکاتب نیز مطلع می‌شوند و این اطلاع‌رسانی هر روز بیش از گذشته می‌شود. شما باید با زبانی سخن بگویید که امکان هم‌سخنی با مکاتب دیگر فراهم باشد و زبان دیگران را بدانید و با همان زبان هم با آن‌ها تعامل کنید. نظریه‌های شما باید قابل ترجمه به زبان‌های دیگر و قابل فهم برای آن‌ها باشد و این امر یعنی اینکه باید بافت و زمینه‌ای که نظریه‌های کنونی در آن طرح می‌شود را شناخت. اگر خارج از این بافتار سخن بگویید منزوی خواهید بود و امکان هم‌سخنی شما با جهان فراهم نخواهد شد. نظریه‌های فلاسفه سیاسی مسلمان نیز باید در این بافت و زمینه گفت‌وگوی عمومی بیان شود. بنابراین نظریه‌های بدیع و خاص و منحصر به فرد از چرخه گفت‌وگو خارج می‌شود.

ما از استاد مطهری و دیگر اندیشمندان مسلمان انتظار حرف‌های بدیع و خاص که تاکنون به ذهن کسی خطور نکرده باشد نداریم. ایشان باید بتواند با مکاتب فکری جاری وارد گفت‌وگو شود و قوت و ضعف اندیشه‌های سیاسی و اجتماعی اسلام را با استدلال بیان کند. شاید از دل این مباحث بتوانیم به نظریه‌ای خاص دست یابیم. ما مسلمانان بر اساس فهم و شناختی که از جامعه و جهان کنونی خود داریم اظهار نظر می‌کنیم و این نظرات نهایی و پایان یافته نیست. نظریه‌های سیاسی و اجتماعی به مرور حک و اصلاح می‌شود. حتی در نظریه‌ای مانند نظریه ولایت فقیه نیز ما شاهد طیفی گوناگون از نظریه‌ها هستیم اما هیچ فقیهی، دیگر فقها را طرد و مذمت نکرده است زیرا منطق کار علمی را می‌دانند. این نظریه در کشورهای شیعی مختلف مطابق شرایط آن کشورها به شیوه‌های مختلف بحث و طرح شده است. ممکن است شهید صدر در عراق به گونه‌ای و علامه شمس‌الدین در لبنان به گونه‌ای دیگر این را بفهمند. در ایران طیفی از دیدگاه‌ها در باب این نظریه وجود دارد.

بر این اساس می‌توان گفت استاد مطهری در مباحث سیاسی و اجتماعی کاملاً در گفت‌وگو و تعامل با جامعه علمی در داخل و خارج ایران بود و روش صحیح را نیز همین می‌دانستند که هر کس آزادانه دیدگاه‌های خود را بگوید و دیگران با سعه صدر و تفکر نقادانه به صحبت‌های او گوش دهند و گفت‌وگو کنند. وی مکاتب مختلف اخلاقی را از زاویه مکتب اسلام یک به یک طرح و نقد می‌کند و دیدگاه‌های خود را از موضع فلسفه اسلامی طرح می‌کند. همان فلسفه‌ای که در آثار فلسفی خویش آن را تشریح کرده است. اگر شهید مطهری در زمانه ما که آشنایی ما با اندیشه‌های دیگر کشورها بسیار بیشتر و فضای رسانه‌ای بسیار فعال‌تر عمل می‌کند بودند، اندیشه‌های اجتماعی اسلام را بسیار بیشتر ارتقا داده بودند و در مصاف با دیگر متفکران آن را مورد بازخوانی و نقد و پاسخگویی بیشتر قرار می‌دادند.

چه جایگزینی برای عدالت لیبرالی که امروزه مورد انتقاد با ادبیاتی بسیار تند نیز هست در دیدگاه شهید مطهری وجود دارد؟ برای نمونه برخورد شهید با موضوعاتی چون اصالت فایده و وظیفه چگونه بوده است؟

برخورد استاد مطهری با نظریاتی مانند وظیفه‌گرایی و فایده‌گرایی کاملاً به شیوه علمی است. وی به نفی ۱۰۰ درصدی مکاتب موجود از این باب که مخالف با اندیشه‌های اسلامی است نمی‌پردازد بلکه وارد بحث و گفت‌وگو می‌شود و به طور مستدل به اشکالات آن مکاتب از زاویه مکتب مورد قبول خود می‌پردازد. برای مثال مکاتب اخلاقی را که بر لذت و نفع شخصی و جمعی مبتنی است، اصولاً اخلاق نمی‌داند و می‌گوید اگر فایده‌گرایان لذت و نفع مادی و این جهانی را در نظر داشته باشند، نمی‌توانند به اصل جهانی اخلاق دست یابند. اخلاق تنها در مکتب خداپرستی قابل توجیه و تأیید است. اگر خدا و ایمان نباشد، اخلاق مثل اسکناسی است که پشتوانه نداشته باشد. همان طور که فرانسوی‌ها نخستین کسانی بودند که اعلامیه جهانی حقوق بشر را منتشر کردند، در جنگ اول و دوم و در حادثه الجزایر برخلاف حقوق بشر عمل کردند و به زن و بچه و به آثار تمدن و کتابخانه‌ها و مؤسسه‌های فرهنگی‌ رحم نکردند. از سوی دیگر هیچ دلیلی وجود ندارد که‌ یک انسان بدون هیچ مبنا و پایه‌ای جهت‌گیری تمام فعالیت‌های خود را بر رساندن منفعت به عموم مردم قرار دهد. هیچ پاسخ قانع‌کننده‌ای برای انجام این کار وجود ندارد. اولاً دایره اخلاق از حدود غیردوستی وسیع‌تر است. همه کارهای مقدس و باشکوه انسان از نوع غیردوستی ‌نیست مانند تن به ذلت ندادن؛ بنابراین، انسانی که تن به ذلت نمی‌دهد و جان خود را در این راه از دست می‌دهد، قابل ‌تمجید است؛ ولی ربطی به غیردوستی و منفعت عمومی ندارد. وی مکتب کانت را نیز از همین دیدگاه نقد می‌کند.

آیا شهید مطهری از حوزه فلسفه سیاسی هم به مبحث عدالت ورود داشته یا تمام توان ایشان در حوزه اخلاقی این پدیده صرف شده است؟

در پاسخ به این پرسش می‌توان گفت که نظرگاه استاد مطهری برای پرداختن به عدالت تنها اخلاق نیست. وی در بحثی که در کتاب سیری در نهج‌البلاغه در باب عدل و جود طرح می‌کند به خوبی نشان می‌دهد که ما به بحث عدالت اجتماعی از دریچه اخلاق نگاه نمی‌کنیم. دیدگاه اخلاقی، فردگرایانه است اما از آنجا که اسلام فلسفه اجتماعی دارد، عدالت را در درجه اول قرار می‌دهد. ایشان می‌فرماید عدالت مانند اساس و بنیان یک ساختمان است و اخلاق همچون نقش و نگار دیوارهای ساختمان. تا اساس و پایه محکم نباشد، زیور ساختمان فایده‌ای نخواهد رساند و چون امیرالمؤمنین(ع) از منظر حقوق اجتماعی به مسئله نگاه می‌کند، عدالت را بر جود و بخشش مقدم می‌داند.

وجه تمایز نگاه شهید مطهری با دیگر نوصدرائیان در مسئله عدالت اجتماعی چه بوده است؟

استاد مطهری بیش از دیگران متفکران هم‌عصر خود با مکاتب رقیب وارد بحث و گفت‌وگو شده است. این امر سبب شده است ابعاد بیشتری از قضیه برای ایشان روشن شود و مواجهه بیشتری با مطالب داشته باشد. اصولاً تا زمانی که انسان در جهان خود به سر می‌برد و از جهان‌های دیگر بی‌خبر است، حرکت و رشد زیادی در عرصه نظریه اجتماعی نخواهد داشت. به میزان مواجهه فرد با اندیشه‌های گوناگون و تأمل و مشارکت نظری است که فرد می‌تواند اندیشه‌اش را جلو ببرد. استاد مطهری در این عرصه بیش از علمای هم‌مسلک خویش ورود پیدا کرده است. برای مثال ورود ایشان به مباحث مارکسیستی و لیبرالیستی بر قوت نقدهای ایشان افزوده است و سبب شده تا به زوایایی از اندیشه‌های اسلام بیندیشد که افراد دیگر نمی‌اندیشیدند. بحث عدالت ایشان در کتاب بیست گفتار بسیار مترقی است و من در کتاب عدالت اجتماعی در اندیشه استاد مطهری، برخی مطالب ایشان را با دیدگاه لیبرال‌های متعادلی مانند رالز مقایسه کرده‌ام.

بین شهید و جماعت‌گرایان در غرب که منتقد لیبرالیسم هستند چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی وجود دارد؟

شباهت استاد می‌تواند در پایگاه فضیلت‌گرایانه آن‌ها باشد که هر دو معتقد به این هستند که فضیلت مدنی و تعهدات مدنی افراد به حفظ انسجام اجتماعی کمک می‌کند و درصددند این امر با حاکمیت سودگرایی و اختیارگرایی آسیب نبیند. اما تفاوت استاد مطهری با این دیدگاه‌ها در عمق دیدگاه ایشان است. استاد از زاویه منطق اسلام به دفاع برمی‌خیزد. در این منطق تفکیکی میان سودگرایی، تکلیف‌گرایی و فضیلت‌گرایی نهاده نشده است و همه در مسیر تحقق عدالت اجتماعی مهم هستند. منطق قرآن نیز همین است و در قرآن میان حکمت نظری و عملی و ساحات حیات انسان تفکیک ایجاد نشده است. دیدگاه اسلام جامع است و در هماهنگی با قوانین فطرت انسانی و خلقت قرار دارد؛ از این رو با عمل به قوانین آن تمام این سطوح تأمین می‌شود. چیزی که شاید نتوان در نظریات اجتماعی به راحتی انجام داد. در نظریات اجتماعی معمولاً دست به انتخاب می‌زنیم و یکی از این نظریات را بر دیگر نظریات ترجیح می‌دهیم. به همین جهت استاد می‌گوید اگر فایده‌گرایان لذت و نفع مادی و این جهانی را در نظر داشته باشند، نمی‌توانند به اصل جهانی اخلاق دست یابند. در واقع دیدگاه اسلام را دارای جامعیتی می‌بینید که تمامی لایه‌های حیات انسان را شامل می‌شود.

در تعریف عدالت اجتماعی، استاد مطهری اعطای حقوق را به معنای به رسمیت شناختن حقوق اولیه انسان‌ها و تأمین شرایط برخورداری آن‌ها از حقوق خود و از سوی دیگر فراهم آوردن شرایطی می‌داند که حقوق اکتسابی خود را بدست آوردند مانند بهره‌مندی از شغل و منافع آن. به عبارتی در درجه اول حقوق بشری مانند برابری و آزادی و حق حیات، امنیت، داشتن معیشت و رفاه کافی رعایت می‌شود و در حقوق اکتسابی که شامل عدالت توزیعی می‌شود بایستی به افراد آزادی داد تا بتوانند استعدادهای خود را در جامعه بروز و ظهور دهند و از منافع آن برخوردار شوند. حتی استاد، برابری و آزادی را فراتر از حق می‌داند و می‌گوید حقوق طبیعی بالقوه هستند و با عمل معین می‌شوند اما مساوات و آزادی بالفعل و مشخص هستند. این دو تابع اعتبار جامعه نیز نیستند و به هیچ وجه از انسان گرفته نمی‌شوند. چنین دقایقی در اندیشه استاد مطهری، به دیدگاه ایشان در زمینه عدالت، جامعیت بخشیده است.

آیا فلسفه فکری شهید مطهری قابلیت تبدیل به نظریه را دارد؟

استاد شهید مطهری یک فیلسوف است و این نکته با توجه به آثار فلسفی و شیوه بحث کردن ایشان به راحتی قابل فهم است و به همین جهت می‌توان گفت وی متفکر فلسفی، نظام‌مند و دارای سیستم فکری است. همه اجزای این سیستم فکری با هم مرتبط هستند و شما با فهم یک جزء می‌توانید نقاط دیگر را هم حدس بزنید چون اندیشه به طور هماهنگ در همه این سیستم جریان پیدا می‌کند. بنابراین استاد مطهری وقتی که درباره خداشناسی، انسان‌شناسی و جهان‌شناسی حرف می‌زند تا حدودی می‌توانید بفهمید که ایشان در باب جامعه و سیاست چه دیدگاه‌هایی دارد. ما معمولاً تفکر سیستمی یا نظام‌مند و فلسفی را مساوی با نظریه نمی‌دانیم. بنابراین استاد مطهری دارای تفکر نظام‌مند است اما لزوماً در باب جامعه و سیاست نظریه خاصی ندارد. وی در درجه نخست یک فیلسوف و الهی‌دان اسلامی است تا یک فیلسوف سیاسی و یک جامعه‌شناس. اما می‌توان نظر ایشان درباره جامعه را تا حدودی دریابیم. ایشان از منظر یک عالم اسلامی که تصور می‌کرده باید در باب مباحث مختلف موجود در جامعه اظهار نظر کند به پرسش‌ها پاسخ می‌داد و یا به فراخور مسائل و مباحثی که پیش آمده اظهارنظرهایی کرده است. می‌توانیم بگوییم عمده بحث‌های ایشان درباره حکومت و جامعه هم حول انقلاب اسلامی هست که برایشان پرسش‌هایی مطرح شده و ایشان وارد این بحث‌ها شده و چه بسا اگر مدت عمر ایشان طولانی‌تر می‌بود با توجه به مسائل سیاسی و اجتماعی که در دوره جمهوری اسلامی پیش آمده بود و ایشان هم از اعضای شورای انقلاب اسلامی بودند حتماً بحث‌های زیادی را می‌توانستند در این عرصه داشته باشند و چه بسا به نظریه مد نظر ما هم دست پیدا کنند.

برچسب‌ها