از ابتدای شکل‌گیری رسمی رشته جامعه‌شناسی تا همین امروز، همواره بین اندیشمندان این رشته بر سر اصالت کنشگر و ساختار، بحث‌های مفصلی صورت گرفته است.

«مطهری» یک پله فراتر از «گیدنز» و «هابرماس»

قدس آنلاین: از ابتدای شکل‌گیری رسمی رشته جامعه‌شناسی تا همین امروز، همواره بین اندیشمندان این رشته بر سر اصالت کنشگر و ساختار، بحث‌های مفصلی صورت گرفته است. حتی عده‌ای تلاش‌هایی در راستای جمع بین این دو حوزه داشته‌اند که البته توفیق چندانی در پی نداشته است. اهمیت این موضوع امروزه در حوزه تغییرات اجتماعی مطرح می‌شود، چرا که جامعه برای ایجاد تحول، در سطح سیاست‌گذاری نیازمند توجه به یکی از این دو حوزه است که البته انتخاب هر یک از این دو پیامدهای خاصی را به همراه دارد. سید سعید زاهد زاهدانی، عضو هیئت علمی دانشگاه شیراز با ارائه نظریه جامعه سه وجهی خود، راه جدیدی را در این بین مطرح نموده است. برای بررسی ابعاد این نظریه و رابطه فرد و جمع با ایشان گفت‌وگو کرده‌ایم که حاصل آن را در ادامه می‌خوانید.

لطفاً در آغاز بحث، مختصری از اختلاف نظرها در حوزه اصالت فرد و یا جمع را در جامعه‌شناسی مطرح بفرمایید و سپس به نسبت اندیشه اندیشمندان اسلامی حوزه علوم اجتماعی با این تفکرات بپردازید.

در تاریخ جامعه‌شناسی، نگاه بنیان‌گذاران معطوف به جامعه بوده است. به عبارت دیگر، تمدن مدرن با جامعه‌نگری، تحولی را در تمدن‌سازی به وجود آورد که قدرت ناشی از آن سبب شد بتواند بر تمدن‌هایی که به انسان فردی نگاه می‌کردند غلبه پیدا کند. بنابراین متفکران جامعه‌شناسی با نگاه جمع پیش آمدند و آرام آرام به فرد هم توجه کردند تا جایی که با روان‌شناسی ترکیب شد و پس از آن مکتب کنش متقابل نمادین شکل گرفت که فرد را در تعامل با جامعه می‌دید؛ به این معنی که تحولی که در فرد به وجود می‌آید نتیجه کنش و واکنش او با جامعه است. این جدا دیدن فرد و جامعه و رابطه این دو سبب شد نظریات، دچار عدم جامعه‌نگری شوند. در خصوص متفکران اجتماعی اسلامی هم ما مشاهده می‌کنیم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان نگاه به جمع دارند. البته ابن خلدون نیز پیش از این نگاه جمع‌گرایانه داشته است اما اندیشه‌های او در جهان اسلام منقطع می‌شود. بعضی‌ها معتقدند کتاب او ترجمه می‌شود، به اروپا می‌رود و موجب می‌شود اروپایی‌ها از او درس بگیرند و اجتماعی نگاه کنند و جامعه‌شناسی را به وجود بیاورند. به هر حال در کشور ما علامه طباطبایی آغازگر نگاه اجتماعی است. سپس شاگردان او به این نتیجه می‌رسند که اگر قرار باشد ما تمدنی را در مقابل تمدن غرب به وجود بیاوریم باید این تمدن جامعه‌نگر باشد. اندیشمندانی مثل شهید مطهری یک پله از اندیشمندان غربی که فردگرا یا جمع‌گرا بودند فراتر می‌روند و می‌گویند ما باید هر دو را نگاه کنیم. بعد در اروپا هم کسانی مثل گیدنز و هابرماس و... بر این نگاه جامعه‌نگر تأکید می‌کنند. اما این‌ها نتوانسته‌اند مسئله ارتباط بین فرد و جمع را هضم کنند. علامه سید محی‌الدین هاشمی از اندیشمندان بعدی است که جامعه را سه‌بعدی می‌بیند که خود من بحث جامعه سه وجهی را از ایشان اقتباس کردم.

مثالی برای فهم جامعه سه وجهی وجود دارد که مطرح بفرمایید؟

از خانواده مثال می‌زنم؛ خانواده از افرادی تشکیل شده است، البته این افراد فقط فرد نیستند. مثلاً وقتی شما می‌گویید مادر، پدر، دختر؛ دارید برایشان یک نقش اجتماعی تعریف می‌کنید. در نتیجه هر اجتماعی از افرادی تشکیل شده که در منزلت اجتماعی‌شان قرار گرفته‌اند و این منزلت‌های اجتماعی با قواعد و قوانینی با یکدیگر ارتباط دارند، این قوانین همان شبکه روابط اجتماعی هستند که ارتباط بین افراد را برقرار می‌کنند. در واقع این شبکه ارتباطی، نسبت افراد را با کل خانواده یا جمع برقرار می‌کند. بنابراین در هر جامعه‌ای؛ خود آن جامعه به عنوان یک موضوع قابل تشخیص است و فعالیت‌هایی دارد. یک ساختار دارد که قوانین و ارتباطات بین افرادش است و یک کارایی که آن را از طریق افراد بروز می‌دهد. یعنی پدر و مادر با پدر و مادری کردنشان وظایفی را که خانواده بر عهده شان گذاشته‌اند انجام می‌دهند و خانواده را ثمرمند می‌کنند، فرزندان در معرض پدر و مادر قرار می‌گیرند و نتیجه، تشکیل خانواده می‌شود. یعنی کارایی خانواده، فرزندانی است که به جامعه عرضه می‌کند و البته رشدی که در پدر و مادر به وجود می‌آید. در نتیجه کارایی خانواده را در عملکرد افراد خانواده مشاهده می‌کنیم، ساختار خانواده را در روابطی که بینشان است و کل خانواده را در آن جمع خانواده می‌بینیم که در واقع یک سلولی است از نظام اجتماعی. همه جوامع را می‌توان با این سه بعد مورد مطالعه قرار داد.

یکی از تفاوت‌های اصلی بین جامعه‌شناسان فردگرا و جمع‌گرا، در چگونگی ایجاد تغییرات در جامعه است، جمع‌گراها معتقدند ابتدا باید ساختارها تغییر کند در حالی که فردگراها تأکید خود را بر کنش‌ها معطوف می‌کنند؛ در نظریه سه وجهی که شما ارائه دادید، تغییرات چگونه رخ می‌دهد؟

تعامل این سه وجه و تغییر این سه وجه است که تغییرات را رقم می‌زند؛ به عبارت دیگر هر تغییری در فرد و جمع و رابطه، مستلزم تغییر در آن دو مورد دیگر است، قوام این سه هم به یکدیگر است. یعنی اگر تغییری در افراد اتفاق بیفتد، جایگاهشان در اجتماع و نوع ارتباطشان با یکدیگر عوض می‌شود. مثالش در خانواده؛ یکی از اعضای خانواده در دانشگاه خوبی دکترا می‌گیرد، در نتیجه آن، رابطه او با خواهران و برادرانش متحول می‌شود، یعنی ارتباطات تغییر می‌کند. منزلت خانواده در جامعه و سیستم اجتماعی نیز تغییر می‌کند. البته یک سلسله مراتب اراده و اختیاری وجود دارد، یعنی اراده خانواده بر ساختار درونی و افراد مسلط است. در همین مثال میزان درآمدی که از جامعه به خانواده می‌رسد، روابط و عملکرد افراد را قید می‌زند. یعنی افراد بیشتر از میزان پول درآمدی نمی‌توانند قدرت عملیاتی داشته باشند. آن مقدار پول که وارد خانواده می‌شود مناسبات بین افراد را تنظیم می‌کند. پدر حقوقش زیاد شده با تغییر خرجی، نوع رفتار بین پدر، مادر و فرزندان تغییر می‌کند. بعد عملکرد افراد هم تغییر می‌کند مثلاً پیش از این، فرزندان نمی‌توانستند در کلاس خصوصی شرکت کنند امروز می‌توانند و... بنابراین هر تغییری که بخواهد اتفاق بیفتد هر سه تا تغییر می‌کنند، اما بر اساس اولویت اختیاری و ابتدایی، اراده جمع خانواده حاکم بر اراده ساختار و افراد است، اراده ساختار هم حاکم بر اراده افراد است یعنی در این سه، افراد تابع‌ترین هستند.

این مدل سه وجهی در سطح کلان‌تر و در سیاست‌گذاری هم قابل ارائه است؟

فرهنگ در نظام اجتماعی در کنار سیاست و اقتصاد قرار می‌گیرد. سیاست اراده کلی جامعه است و جایگاه جامعه را در نظام اجتماعات معین می‌کند. یعنی سیاست جمهوری اسلامی جایگاه ایران را در میان کشورهای دنیا و منطقه معین می‌کند. این سیاست، فرهنگ خاصی را مورد حمایت قرار می‌دهد که آن ساختاری است برای اینکه امکانات اقتصادی متناسب با آن توزیع شوند. در نتیجه، سیاست، رابطه درون و بیرون و نظام را؛ فرهنگ، ساختار آن جامعه را و اقتصاد توضیح امکانات فردی جامعه را معین می‌کند. دقت کنید که در نگاه سه‌وجهی در این سطح، فرد دیگر فرد نیست، بلکه فرد به عنوان موضوعی که مطالعه می‌کنیم و نشان کثرت آن موضوع است. در اینجا واحدهای اقتصادی فرد است، ارتباط بین آن‌ها با تصمیمات فرهنگی برقرار می‌شود و الگوی تصمیمات فرهنگی تحت تأثیر نظام سیاسی مشخص می‌شود. بنابراین برای سیاست‌گذاری در جامعه، تغییرات اساسی حتماً باید از سیاست آغاز شود. در انقلاب اسلامی، ما ساختار سیاسی را به هم زدیم، پس فرهنگ بر اساس آن شکل می‌گیرد تا بتواند اقتصاد را متحول کند. البته هر تغییری در سیاست به وجود می‌آید متناظر با آن تغییری در فرهنگ و اقتصاد هم ایجاد می‌شود، اما سطوحش بالاتر می‌رود. مثلاً تغییرات فرهنگی و اجتماعی متناظر با تغییر ساختاری در ابتدای جمهوری اسلامی کم بود. اول انقلاب ۸۰ درصد از محصولات مصرفی مردم از خارج می‌آمد و ۲۰ درصد داخلی بود، الان برعکس است. نمی‌گویم اقتصادمان اسلامی شد اما در راستای استقلال و آزادی که هدفمان بوده است استقلال اقتصادیمان تا این حد تأمین شده است. این تحول چرا اتفاق افتاده؟ به خاطر انسجام و اقتدار سیاسی که وجود دارد. ضمن اینکه ما پیشرفت داشتیم و برای همین، گستره مسئله‌مان بیشتر شده است، خیلی وقت‌ها همین امر افراد را به وحشت می‌اندازد که همه چیز خراب شد! نه، این‌ها نشانه رشد است. زورمان بیشتر شده، مسئله‌مان هم بیشتر شده است.

برچسب‌ها