در یک دهه اخیر با گسترش شبکه‌های اجتماعی و حضور قشر جوان در آن که به ارائه سبک زندگی خاص خود اقدام می‌کنند، تفاوت‌های نحوه زندگی این افراد با گذشتگان خود بیش از گذشته به چشم می‌آید.

رسانه، مقاومت فرهنگی جامعه را کاهش می‌دهد

قدس آنلاین: در یک دهه اخیر با گسترش شبکه‌های اجتماعی و حضور قشر جوان در آن که به ارائه سبک زندگی خاص خود اقدام می‌کنند، تفاوت‌های نحوه زندگی این افراد با گذشتگان خود بیش از گذشته به چشم می‌آید. اگر این مسئله تا دیروز به عنوان یک شکاف نسلی مطرح بود، امروز می‌توان به آن به عنوان یک تغییر ارزشی و هنجاری در سطح جوانان و به تبع آن در کل جامعه نگاه کرد. به همین دلیل لازم است در حوزه جامعه‌شناسی فرهنگی بار دیگر به مسئله ارتباط اندیشه‌های مذهبی و سبک زندگی شبه‌مدرن در جامعه در حال گذار از سنت به مدرنیته ایرانی پرداخته شود؛ به همین منظور با دکتر حمید دهقانیان، پژوهشگر حوزه سبک زندگی گفت‌وگویی انجام دادیم که متن آن را در ادامه می‌خوانید.

آقای دهقان! در زمانه‌ای که افراد با اندیشه‌های مذهبی دچار رفتارهای مدرن شده‌اند، آیا نباید نگران نوعی از تعارض شناختی باشیم؟

نخست باید دانست که در تعریف چیستی سبک زندگی بین اندیشمندان حوزه سبک زندگی دودستگی وجود دارد؛ بدین صورت که برخی معتقدند سبک زندگی را باید در حوزه نگرش‌ها، باورها و ارزش‌های فرد جست‌وجو کرد و برخی، آن را در مشاهده رفتارهای عینی می‌دانند؛ حوزه اول بیشتر مورد تأکید روان‌شناسان و رویکردهای عامل‌گراست، در حالی که حوزه دوم بیشتر مورد تأکید جامعه‌شناسان است.

اما نکته‌ مهمی که باید درباره این پرسش شما بدان پرداخت این است که لزوماً باورها با رفتارها جور درنمی‌آیند. این نه تنها در حوزه سبک زندگی بلکه در کلیت حوزه رفتاری و حتی در بین روان‌شناسان نیز مورد پذیرش است. صرف وجود باور نمی‌تواند منتج به رفتار منطبق با آن باور شود.

چه اتفاقی می‌افتد که سبب می‌شود لزوماً رفتار منطبق بر نگرش‌ها نباشد؟

عوامل محیطی تأثیرگذار هستند. ما برخی عوامل درونی داریم یکسری عوامل بیرونی. عوامل ذهنی وقتی می‌آید و محیط این نوع نگرش را نمی‌پسندد، ناهمسازی رخ می‌دهد. به عنوان مثال وقتی یک شخص مذهبی بخواهد در جمع غیرمذهبی از ضرورت رعایت احکام مذهبی صحبت کند، این سخت است و برعکس. خلاصه اینکه نگرش‌ها و باورها لزوماً این طور نیست که به صورت علت تامه بر رفتار تأثیر بگذارد و عوال دیگر به شرحی که رفت نیز تأثیرگذار است. افرادی که سبک زندگیشان با باورهایشان نمی‌خواند در فرایند انتخاب سبک زندگی دچار تعارض شناختی شده‌اند. اگر در جامعه‌ای هنجارهای متضاد وجود داشته باشد، قاعدتاً این تعارض شناختی خودش را نشان می‌دهد. حالا فرض کنید فردی نظام باورهایش اسلامی باشد اما جهت‌گیری سبک زندگی وی مدرن است؛ از دو حال خارج نیست؛ یا این فرد دچار این تعارض شناختی شده و با علم به این تعارض، سبک زندگی خود را اقتضایی اختیار نموده است، یا تعارض به‌وجود را به گونه‌ای حل نموده و با سبک زندگی انتخابی خود کنار آمده است. مثلاً فرد می‌داند این نوع پوشش با حکم فقیه مغایر است، اما با فشار جمعی همنوایان و جامعه، آن را اختیار می‌کند. البته مشاهدات نشان می‌دهد یک فرد مقید مذهبی در پوشش، مدرن عمل نمی‌کند، بلکه سنتی شبه مدرن است. بیشتر جامعه ما پوشش چادر دارند اما کنار آن مانتو مدرن، روسری رنگی، شلوار جین و ساعت برند و ... می‌پوشند. این افراد مؤلفه‌های پوشش مدرن را با سنت همراه می‌کنند. از آنجا که هنوز فشار هنجارهای سنتی در جامعه ما زیاد است آن‌ها دست به تلفیق می‌زنند. یکی از سازوکارهای تحقق این امر نیز مشروعیت‌بخشی به سبک زندگی توسط یک عده افراد مذهبی و موجه در جامعه است که مروج این سبک می‌شوند و به واسطه آن‌ها بخشی از فشار هنجاری جامعه کاهش پیدا می‌کند. پس از آن کنشگر بعدی می‌گوید: فلان کسی که مذهبی است الگوی پوشش اینچنین دارد، پس من هم مثل وی رفتار می‌کنم. وقتی تعداد این کنشگرها زیاد شود جامعه خود به خود این تغییرات را می‌پذیرد.

در نگاه شناخت‌گرا مطرح می‌شود که اندیشه بر سبک زندگی افراد تأثیر می‌گذارد، برعکس این امر هم ممکن است؟

این دو هم مانند تمام متغیرهای جامعه‌شناسی، دیالکتیک دوسویه با یکدیگر دارند. یعنی همان طور که نظام باورها بر رفتار تأثیر می‌گذارد، رفتار هم می‌تواند در حوزه نگرشی و شناختی افراد تأثیرگذار باشد. به عبارتی در بلندمدت سبک مدرن در حوزه نگرشی و ارزشی افراد تأثیر می‌گذارد. حداقلش چون می‌خواهد خودش را نفی نکند، می‌گوید چه کسی می‌گوید اشکال دارد، این‌ها مانعه‌الجمع نیستند.

مهم‌ترین عوامل تغییرات سبک زندگی به نظر شما کدام‌اند؟

براساس تجربه دنیا به‌خصوص پس از اتمام جنگ‌ها یا تحولاتی از این قبیل، شاهد تغییراتی در حوزه سبک زندگی جامعه بوده‌ایم؛ هم سیاسیون بر مبنای اقتصاد سیاسی اتخاذ شده خود، ایده-هایی در حوزه سبک زندگی ارائه می‌دهند (دولت رفاه)، هم مردم به سمت نوعی سبک زندگی با جهت‌گیری فراغتی و مصرفی تمایل دارند. خیلی از اوقات هم برخی رفتارها از سمت نظام، مشروعیت پیدا می‌کند، رسانه‌ها نیز در تسهیل این روند نقشی اصلی ایفا می‌کنند. به عنوان مثال وقتی گفتمان حاکم بر رسانه، سبک زندگی مدرن را در مؤلفه‌هایی مانند سرگرمی، مصرف موسیقیایی، الگوی پوشش، دکوراسیون منزل و... خلاصه و به عرفی شدن و مشروعیت‌بخشی به آن سبک زندگی کمک می‌کنند، طبیعی است که مقاومت فرهنگی در این زمینه در بین افراد جامعه کاهش پیدا می‌کند. پیش از پذیرش همگانی نوعی از سبک زندگی باید تمایلات جامعه نسبت به انتخاب آن به اندازه کافی تحریک شده باشد تا آن سبک زندگی ترویج پیدا کند؛ مانند دمیدن به تمایلات افراد جامعه برای تحرک اجتماعی و کسب منزلت‌های اجتماعی به واسطه سبک زندگی، یا به بیان دیگر کسب هویت و تشخص فردی و اجتماعی به واسطه انتخاب نوعی از سبک زندگی که رایج‌ترینش نوع پوشش است. در نظریه آنومی دورکیم و مرتون به همین مورد اشاره می‌شود؛ هم مرتون و هم دورکیم در ریشه‌شناسی آسیب‌های اجتماعی به نقش توسعه بی‌حد و حصر تمایلات افراد در جامعه اشاره داشته و مرتون به صراحت رؤیای آمریکایی زیستن را منشأ آنومی می‌داند. نکته آخر اینکه رصد تحولات سبک زندگی در جامعه ما نشان می‌دهد عموم جامعه در حوزه سبک زندگی همان مسیر رفته غرب را می‌پیماید اما به خاطر مؤلفه‌ای که من اسم آن را سختی فرهنگی می‌گذارم مسیر را به کندی طی می‌کنیم.

آسیب‌های سیاست‌گذاری شناخت‌گرا در حوزه سبک زندگی

در سطح سیاست‌گذاری کشور هم رویکردهای ما به شدت شناختگراست، احساس می‌کنیم اگر روی حوزه شناختی کار کنیم خود به خود حوزه رفتار عینی هم تغییر می‌کند، در حالی که همیشه این طور نیست. برای مثال پیمایش‌های حجاب و عفاف نشان می‌دهد همه معتقدند حجاب خوب است، اما رفتارها با این باور همخوانی ندارد. از فشار اجتماعی و محیطی بر افراد (داغ ننگ)، اثر همنشینی در گروه همسالان و تغییر در رفتارهای گروه مرجع و... گرفته تا عدم عرضه پوشاک مناسب عواملیو زنجیره‌های عللی هستند که می‌توانند در انتخاب پوشش مدرنی مؤثر شوند که فرد باور دارد این پوشش غیراسلامی است. اما آیا باورها و اندیشه‌ها تأثیر دارند؟ بله، تمام نظریات جامعه‌شناسی و روان‌شناسی در یک حوزه اشتراک نظر دارند که نظام معنایی فرد که شامل باورها، گرایش‌ها، جهان بینی و... است در ساختن سلیقه افراد و نظام ترجیحات افراد مؤثر است. حالا شخصی مثل بوردیو می‌گوید هبیتوس(habitus ) افراد که نظم خاصی است که ناشی از تربیت‌شدن در طبقه خاص است، یکی هم مثل آدلر می‌گوید نظام معنایی. اما آیا بروز رفتار در صرف عوامل شناختی انحصار دارد؟ قطعاً نه! تعارض شناخت با رفتار (تعارض فشار محیطی و اجتماعی با نگرش و باور فرد) هم به‌خصوص در اوایل بروز رفتارها برای افراد پیش می‌آید، اما کم‌کم با مکانیسم‌های روان‌شناختی مانند توجیه، دچار فرسایش می‌شود.

برچسب‌ها