همانطور که مسلمانان به خداوند اعتقاد دارند غربی ها نیز "گاد" یا خدا را قبول دارند اما تنها به عنوان خالق، آنها منکر صفت ربوبیت خداوند هستند و همین موضوع باعث ایجا تفاوت هاست.

سبک زندگی اسلامی یا غربی؛ کدام بهتر است؟

قدس آنلاین – وحید اکرمی: در دنیای امروزی سبک های مختلفی برای نوع زندگی بشر تعریف شده است. در این سبک ها مسائلی مانند پیشرفت و ترقی جامعه و رفاه مردم از مهمترین معیارها ومبانی  آن محسوب می شود. در این میان نوع نگاه جوامع غربی به زندگی که به سبک زندگی غربی معروف شده است، یکی از مهمترین مدل هایی است که در سطح دنیا تبلیغ شده و جوامع مختلف را به سمت خود کشانده است.

درمقابل سبک زندگی غربی، سبک دیگری به نام سبک زندگی اسلامی وجود دارد که پیروان زیادی را به خود اختصاص داده است. اندیشمندان اسلامی با توجه به مبانی اسلام معتقدند که سالهاست این دین برای تمام مسائل از جمله زندگی، سبک و روش مترقی تعریف کرده است. به اعتقاد این گروه وقتی آب در کوزه باشد، نباید تشنه لب در دنیای امروزی گشت. به همین منظور با حجت الاسلام والمسلمین سید مهدی واعظ موسوی به گفتگو پرداخته و نظر او را دراین زمینه جویا شدیم.

حاج آقای موسوی به نظر شما ریشه اصلی اختلاف وتفاوت سبک زندگی غربی با اسلامی در چیست؟

مبنای تفکر و جهان‌بینی غربی به سبک زندگی با نگاهی که اسلام به این مقوله دارد کاملا متفاوت است. لذا هیچگاه سبک زندگی غربی برای جامعه ای مانند جامعه ما که مبنای اسلامی دارد مناسب نیست. غربی ها اصلاحا "هیومنیست" هستند، آنها انسان را مرکز و معیار تصمیم گیری ها قرار داده اند و برنامه هایشان حول محور مخلوقی به نام انسان است. اما افرادی که سبک زندگی اسلامی را قبول دارند بویژه ما ایرانی ها، خدامحور هستیم. فاصله گرفتن از خدا در جوامع غربی باعث بروز خطاها و اشتباهات زیادی شده است و ریشه و پایه مشکلات اصلی در دنیا نیز همین هست که کشورهای قدرتمند در جهان از خداوند و مبانی الهی فاصله گرفته اند.   

اما بسیاری از مردم در جوامع غربی خداوند را قبول دارند و کلماتی مانند "خدای من" در ادبیات محاوره ای آنها بسیار پرکاربرد است 

بله آنها خدا را به معنی "گاد" قبول دارند و این عبارت در زندگی شان موجود است. درواقع برخی که براساس تعالیم دین خود به خداوند اعتقاد دارند و منکران آن جوامع نیز با وجود این میزان پیشرفت علم و تکنولوژی از به زبان آوردن این ادعا که آفریدگاری نبوده است و ما به خودی خود بوجود آمده ایم خجالت می کشد. در واقع عموم غربی ها در خالقیت پروردگار کمتر شک و تردید دارند.

اما نکته ای که باید به آن توجه شود این است که آن چیزی که آنها از خداوند قبول دارند صفت خالقیت پروردگار است و نه صفت ربوبیت او. یعنی "رَب" به  عنوان کسی که مالک و صاحب اختیار ماست را قبول ندارند. آنها انسان را صاحب اختیار خود می دانند. چیزی مشابه وضع حال فرعون که ادعایی برای خالقیت نداشت، اما به مردمش می گفت من "رَب" شما هستم.

این موضوع چه مشکلی را بوجود می آورد

مشکل اینجاست که وقتی غربی ها ربوبیت را قائل نباشند عبودیت و بندگی را نیز منکر  می شوند. عبد مقابل رَب است. غربی ها ادعا دارند که ما مخلوق خدا هستیم اما عبد او نه، لذا آخرین منطق انسان غربی در زندگی و در برخورد با مسایل مختلف این است که خود را معیار قرار داده و می گوید دوست دارم یا دوست ندارم. اگر از او پرسیده شود که چرا با همجنس خود ازدواج می کنی می گوید که دوست دارم و یا اینکه پرسیده شود که چرا در مقابل شیطان مقاومت نمی کنی می گوید که دوست ندارم. در واقع آخرین نقطه از منطق انسان غربی دو کلمه دوست دارم یا دوست ندارم است.

این منطق با منطق مسلمانان که می گویند که خدا چه چیزی را دوست داشته و یا با چه چیزی مخالف است، خدا چه چیزی را اراده می کند و خدا از من چه می خوهد از زمین تا آسمان تفاوت دارد.

پس بااین تعاریف می توان به تفاوت نگاه خدامحور و نگاه انسان محور پی برد

بله دقیقا همینطور است. وقتی انسان خدامحور باشد، آنگاه سبک زندگی اش بسیار متفاوت می شود. به عنوان مثال وقتی کسی مبلغی را لازم داشته و انسان خدامحور به او پول قرض دهد باخود می گوید که به خدا قرض داده ام. اما در نگاه انسان محوری، شخص با قرض دادن پول انتظار کسب درآمد و سود دارد. در واقع او سود محور و دنیا محور نیز می شود.

بنابراین انسانهایی که اعتقاد به خداباوری داشته باشند، باید گفته های خدا و سیره عملی معصومین علیهم السلام را ملاک قرار دهند. این موضوع همان سبک زندگی اسلامی است که در موردش صحبت می شود. جوهره اصلی این سبک خدامحوری است.

حال اگر سبک زندگی غربی در جامعه رواج پیدا کند چه مشکلی بوجود خواهد آمد؟

یکی از معایب سبک زندگی غربی این است که بدلیل نگاه انسان محوری با مقوله شرک آمیخته می شود. شرک همان چیزی است که در قرآن خداوند مارا از آن برهذر داشته و در روایات داریم که ریشه تمام بدیها شرک و ریشه تمام خوبیها توحید است. وقتی انسان موحد می شود که خداوند در زندگی اش محور باشد. وقتی که او رَب ما باشد و ما معبود و بنده او باشیم.

تازمانی که توحیدی نباشیم درواقع به مواهب زندگی سالم نخواهیم رسید. یکی از اتفاقاتی که در عصر طلایی ظهور رخ می دهد این است که انسان ها موحد می شوند و دیگر اثری از شرک نخواهد بود. وقتی توحید برقرار باشد تمام خوبی ها از آن منشا می گیرید. توحید حظ عظیم است و بالاتر از آن بهره ای نداریم. وقتی توحید در جهان حکم فرما شود تمام خوبی ها را با خود خواهد داشت. به تعبیر زیارت نامه هایی که در مورد امام زمان است همه جا بهار و سرسبز خواهد شد. این همان سبک زندگی مطلوب و آرمانی است که به طور کامل در عصر ظهور منجی اتفاق می افتد.

آیا می توان از قبل از ظهور نیز به نمونه ای از حکومت دست یافت

بله، نمونه های کوچک آن می تواند در زندگی یک مسلمان اتفاق بیافتد. همانطور که امیرالمومنین(ع) در ۴ سال و ۹ ماه و سه روز حکومت خود چنان بسط عدالتی انجام داد و سبکی از زندگی را برای جهانیان عرضه کرد که هنوز که هنوز است شیوه حکومتی او زبانزد عام و خاص است و مستشرقین غربی هم بدلیل عدالت محوری، او را ستایش می کنند.

انتهای پیام/

برچسب‌ها