می‌خواهیم از این صحبت کنیم که اگر روح جمعی امت بخواهد متأثر شود، چه اتفاقی باید بیفتد و سازه‌های اجتماعی چه تأثیری بر آن می‌گذارند؟ گزاره‌ای که درصدد اثبات آن هستیم این است که ائمه معصومین(ع) به عنوان امام کل امت بلکه برای کل بشر برای اینکه بتوانند بر پیکره ظاهری امت تغییراتی را ایجاد کنند ابتدا باید روح جمعی امت را متأثر کنند.

ایستادگی در برابر صورت‌بندی انحرافی از تمدن اسلامی

زمینه و بافتی نیز که این گزاره در آن، مورد بحث قرار خواهد گرفت نحوه مواجهه حضرت رضا(ع) با ساختارهای تمدن عباسی و اثرگذاری ایشان بر صورت‌بندی آن بود. با کشورگشایی‌هایی که بنی‌امیه انجام داد توانست دولت جهانی برای اسلام درست کند و به لحاظ جغرافیایی تقریباً نصف دنیای آن زمان را بگیرد. عباسی‌ها اما بیش از آنکه کشورگشایی کنند، آن را متحول کردند و تمدنی جدید و یکپارچه را به‌وجود آوردند. مطابق آنچه در خصوص روح جمعی گفته شد، ساختارها و سازه‌های اجتماعی و سیاسی که در دوران عباسی شکل گرفت، روح جمعی امت را متأثر از خود کرد. اینکه می‌گوییم روح جمعی متأثر از این ساختارهاست یعنی اگر یک نفر خودش را نگه دارد و به سبک گذشته بخواهد زندگی کند صرفاً یک استثنا به شمار می‌رود. 

شکل‌گیری طبقه «مولدین» و پررنگ‌تر شدن آن‌ها در دوران عباسی

با سقوط کامل دولت ساسانی و افزوده شدن ایران به قلمرو خلافت اسلامی، طبیعی است که ازدواج بین اعراب و ایران نیز زیادتر شد و نسلی نو به‌واسطه این ازدواج‌ها به وجود آمد که به طبقه «مولدین» معروف شد. شکل‌گیری این ازدواج‌ها کم‌کم سبب دگرگونی در سبک زندگی شد و کنیزانی که مادر این طبقه جدید بودند و به اصطلاح «ام ولد» خطاب می‌شدند، عزیز شاهان کوچک شدند و به مرور از زنان عرب اصیل جلو افتادند و وارد اندرونی و اصحاب سِر شاهان شدند. این قضیه در دوران عباسی بسیار شدت یافت. در چنین فضایی طبقه جدیدی شکل گرفت که نوعی برگزیدگی داشت؛ این برجسته بودن از یک سو به خلیفه و از سوی دیگر به جایگاه مادرش برمی‌گشت. ادامه این روند سویه‌های سیاسی بیشتری یافت و به عبارت صریح‌تر هر کدام از این کنیزک‌ها که پیش خلیفه ارج و قرب بیشتری داشت، احتمال اینکه فرزندش ولیعهد شود، بیشتر بود. نتیجه چنین رویکردی این شد که به جز سه چهار خلیفه، عمده و تقریباً همه خلفای عباسی کنیززاده باشند. یکی از این خلفا، خودِ مأمون است که مادرش کنیزی بود که هارون خاطرخواهش بود. 

روابط اجتماعی جدید و طبقه جدید حاکمان

حال و با این ساختار اجتماعی و شکل‌گیری طبقه جدید، چه اتفاقی می‌افتد؟ یک بافت جدید اجتماعی و شکل جدیدی از زندگی اجتماعی برای این طبقه حاکمان عباسی پدید آمد که اثراتش را در عرصه اجتماعی و سیاسی نشان داد. نزدیک به ذهن‌ترین آن‌ها حسادت و رقابت بین کنیزان و ‌ام‌ولدها بود که گاهی این کشمکش‌ها به جنگ میان ولیعهدها منجر می‌شد. برای مثال در زمان متوکل عباسی رقابتی از این جنس میان «حبشیه» و «قبیحه» به‌وجود آمد؛ این دو فرزندانی به اسم محمد داشتند که لقب اولی «معتز» و دیگر «منتصر» بود. بین این دو کنیز رقابت وجود داشت و طبیعی بود از آنجایی که هر دو نیز داشتند کم‌کم پیر می‌شدند و از چشم خلیفه می‌افتادند به فکر این باشند تا فرزند خود را ولیعهد خلیفه عباسی کنند. خودِ متوکل در این منازعه به «معتز» متمایل بود تا او را ولیعهد کند اما چون مادر «منتصر» متوجه این قضیه شد، منتصر به کمک سرداران ترک، پدر خود، متوکل را کشت. به هر حال می‌خواهم به این اشاره کنم که روابط جدید اجتماعی یک طبقه جدید حاکمان را ساخت و به مرور اثر سیاسی خودش را نیز گذاشت. 

ممانعت امام رضا(ع) از احیای تمدن ساسانی با ظاهر اسلامی توسط عباسی‌ها

امام رضا(ع) در این دوران آمده است. حالا باید چه کند؟ قیام‌ها و حرکت‌ها باید باشند تا علامت نامشروع بودن آن حکومت باشند ولی یک گروه کوچک چگونه می‌تواند امپراتوری عظیم به شکل را شکست دهد؟ تنها راهش این است که قلب این امپراتوری را تسخیر کنید. امام رضا(ع) چه کرد؟ با سفر خود به ایران که تقریباً عرض این امپراتوری را طی کرده است و به دنبال آن، سفر امامزادگان اتفاق افتاد، کلاً این امپراتوری را -نه در آن روز بلکه در روزها و دوره‌های بعد- تحت تأثیر خود قرار داد. این فرهنگ و تمدنی که در حال جوشش بود ذهن‌های خلاقی داشت. ما ایرانی‌ها در گذشته با کوروش‌ها و هخامنشی‌ها و مانند آن‌ها تمدن ساختیم، با عباسی‌ها تمدن ساختیم و اکنون نیز دوباره می‌توانیم بسازیم. مایه جوشش تمدن در این ذهن و ضمیر[ایرانی‌ها] و در ذوق هنری و فکر این مردم بود که داشت صورت‌بندی عباسی -با آن مختصاتی که ذکر شد- پیدا می‌کرد؛ امام رضا(ع) رفت و بالای سر این ماده جوشنده تمدنی نشست و برای آن حرف‌هایی زد و راه‌هایی را نشان داد که با سفر دیگری که امامزادگان انجام دادند، تحول تمدنی در آینده رقم بزند. به تعبیری جاده‌ای که به سمت بازتولید ایرانی باستان رفته بود که خود به علت دوگانه‌پرستی شکست خورده و ساسانی از درون متلاشی شده بود دوباره داشت با عنوان امپراتوری عباسی بازتولید می‌شد و تنها یک رویه و ظاهر اسلامی داشت. داشت به قهقرای باستان‌گرایی می‌رفت که دوباره آن‌ها زنده شود و شاید در ادامه آن، شرک و این‌ها نیز پیدا می‌شد. امام رضا(ع) آمد و آن را به سمتی برد که باستان ایران، شد امام رضا(ع) و اهل بیت(ع)؛ طوری که وقتی خواستیم از ایران گذشته‌مان مثل فردوسی حرف بزنیم-که شما اگر در شیعه بودن همه شاعران ما شک کنید، در شیعه بودن فردوسی شکی نیست- و خواستیم اسطوره‌های آن دوران را بازتولید کنیم بر اساس آموزه‌های اسلامی و با ارزش‌های اسلامی بازتولیدشان کنیم. این روند می‌توانست برعکس باشد و مثلاً ارزش‌های اسلامی برگردد و به آن شکل بازتولید شود. نقش امام رضا(ع) در این نقطه تاریخ بی بدیل است. سر این حساب است که به امام رضا(ع) عالِم آل محمد اطلاق می‌شود چرا که برای نمونه اهل فلسفه می‌گویند فلان خطبه امام رضا(ع) مسیر فلسفه را عوض کرد. فلسفه تا ابن رشد سنی است که هنوز ترجمه است و از زمانی که فیلسوف پیدا می‌شود همه شیعه هستند.

 آموزه‌های امام رضا(ع) و امام علی(ع) در عوض شدن مسیر فلسفه بسیار اثر داشت  وگرنه مثلاً در اواخر دوران امام حسن عسکری(ع) یکی از کسانی که در همین دستگاه آموزشی دارالحکمه آموزش دیده بود، نشسته بود تا تعارضات قرآن را بنویسد. شاید باورپذیر نباشد که در قرن سوم سرِ یک دیوار مسجد پیغمبر(ص) علمی اختراع شد. همین مثلثات و سینوس و کسینوس، پیش از اینکه از فرانسه به دست ما برسد، فرانسوی‌ها به آن «ظل»(سایه) و «جیب»(زاویه) می‌گفتند. یک دیواری را شاخص وقت اذان و نماز قرار داده بودند که اگر سایه صفر شود نماز ظهر و اگر از آن طرف دوبرابر شد، وقت نماز عصر مشخص می‌شد و فرموده بود به هر کدام از این دیوارها دست زدید، دست به این دیوار نزنید. عرب آن روز فقط همین قدرش را متوجه شد که دست به آن نزند ولی در قرن سوم-که عرض کردم جوشش‌های تمدنی اتفاق افتاد-یکباره این حدیث رسول الله(ص) نظرشان را جلب کرد که این دیوار چه هست و چه خصوصیتی دارد، سپس دایره مثلثاتی و ظل(سایه) و جیب(زاویه) اختراع شد. احادیث اهل بیت به خصوص امام رضا(ع) در این روند تولید علم نقش اساسی داشت. نتیجه این شد که به جای اینکه تمدن با صورت باستان‌گرایانه گذشته احیا شود و به عهد آسمانی خودش برگردد؛ با سنت‌های خوب ایرانی مخالفت نکرد ولی نگذاشت هبوط کند و یک ساسانی دیگری متولد شود. 

سفری که راهبردی بود

حال با این تفاسیر قضاوت کنید که اگر امام رضا(ع) و حضرت معصومه و شاهچراغ و امامزادگان در ایران نبودند، فرهنگ ما چگونه بود؟ این سفر امام رضا(ع) را یک‌بار با دید تمدنی نگاه کنید. در سال ۱۹ هجری که قم فتح و خراب شد امام باقر(ع) تعدادی از شیعیان کوفه را به قم فرستاد تا هم تنگنا بر آن‌ها به‌واسطه سخت‌گیری‌ها در کوفه کمتر و هم قم برای شیعه پایه‌گذاری شود. سفر حضرت رضا(ع) و حضرت معصومه(س) را فقط یک اتفاق ندانیم بلکه باید آن را یک حرکت راهبردی تلقی کنیم. امام آمد و نزد مردم آماده‌ای برای جهش تمدنی نشست؛ می‌شد به آن صورت عباسی یا ساسانی بدهی یا اینکه آرام آرام آن را برای صورت اسلامی آماده کنی تا به سمت خلوص خودش برود.

برچسب‌ها