«شیخ احمد غزالی که «صبامهر» را در معرفی مکتب محبت نوشته است، اصلِ اصلش چون غزالی‌ها متعلق به دشت توس هستند -هم احمد غزالی و هم برادر بزرگ‌ترش امام محمد غزالی- این پیام‌ها را از نام‌آور مکتب توس یعنی حضرت رضا(ع) گرفته‌اند.

امام رضا(ع) پایه‌گذار مکتب «محبت و احسان» است

من برای این قضیه اسناد دارم و حضرت رضا(ع) مکتب احسان را به عنوان مکتب مورد علاقه خود عنوان کرده است»؛ این سخنان  را غلامرضا جلالی، در حاشیه یک دیدار  به ما گفت وهمین مسئله  موجب شد به طور مستقل ومفصل با ایشان گفت وگو کنیم که در ادامه از نظر می‌گذرانید.

به عنوان یک پژوهشگر تاریخ از مستندات تاریخی مکتب محبت و نسبتش با حضرت رضا(ع) بگویید.

محورهایی پنهانی در بیانات اهل بیت(ع) وجود دارد که با توجه به استقلال مکتب ایشان، باید دقت مضاعفی در نگاه به سخنان آن‌ها به کار برد.

برای نمونه حضرت رضا(ع) در سخنی یادآور شده‌اند «عدل» و «احسان» از موجبات استمرار نعمت‌ها تلقی می‌شوند، یعنی اگر دولت‌ها یا شهروندان یا افراد عادی می‌خواهند نعمت‌های الهی در زندگی‌شان استمرار پیدا کند، لازمه‌اش پیروی از عدل و احسان است.

جریان عدل و احسان از مفاهیم قرآن کریم است و در ایران امروز نیز نظریه عدالت، نظریه شناخته شده‌ای است و به شیوه‌های مختلف در فضای اقتصادی و تعاملات اجتماعی و فرهنگی بحث عدل مطرح می‌شود. اما با وجود اینکه در مباحث کلامی، به عنوان عقلیه شناخته می‌شویم، نتوانستیم آنچنان که باید مفهوم عدالت را در تمام ساحت‌های زندگی تعمیم دهیم. از مباحثی چون بانکداری و روابط اجتماعی و بحث‌های معیشتی بگیرید تا صنایع و موضوعاتی که حتی با کارهای خیرخواهانه ربط پیدا می‌کند این اتفاق نیفتاده است. برای مثال هنوز کاملاً شفاف نیست در بحث وقف، عدالت کجا قرار می‌گیرد و چگونه می‌توان با بهره‌گیری از عدالت و نظریه عدالت، جریان کلی موقوفات یک جامعه اسلامی را برنامه‌ریزی کرد. 

نسبت میان عدالت و احسان را چطور می‌بینید؟ مطابق میراث اسلامی تشیع جایگاه این دو نسبت به همدیگر چگونه است؟

آنچه در بحث عدالت اهمیت بیشتری دارد، احسان است. مفسران نیز درباره اینکه چرا احسان پس از عدالت در قرآن آمده صحبت کرده‌ و گفته‌اند  احسان رتبه‌اش از عدالت بالاتر است. یکی از کسانی که این سخن را به دقت باز کرده، خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری است که اشاره می‌کند عدالت خیلی وقت‌ها مطلوب همه ذائقه‌ها و آدم‌ها نیست و اجرای عدالت خیلی‌ها را به واکنش‌های منفی می‌کشاند، چرا که خیلی‌ها مایل نیستند بحث عدالت اجرا شود، ولی همه انسان‌ها گرایش به احسان دارند و احسان با گرایش‌های باطنی همه انسان‌ها سازگاری دارد.

بنابراین وقتی جامعه را بر اساس عدالت می‌چینیم و تنظیم می‌کنیم- در بحث وقف نیز همین مباحث مطرح می‌شود- ممکن است عده‌ای موافق باشند و رضایت بقیه معلوم نیست ولی اگر جامعه‌ای بر اساس احسان چیده ‌شود انتخاب به خود فرد برمی‌گردد یعنی خود فرد به رشدی دست پیدا می‌کند که بر اساس آن رشد فرهنگی و باطنی خودش دست به اقداماتی در جهت رفاه جامعه و زدوده شدن رنگ فقر و ابتلائات اقتصادی در جامعه می‌زند. احسان موضوعی است که چون در باطن فطرت همه انسان‌ها وجود دارد، می‌تواند شعاع بسیار گسترده‌تری نسبت به عدالت داشته باشد.

در اصل معنا این‌گونه بدست می‌آید جامعه ایده‌آل اسلام نه جامعه‌ای است که عدالت، بر حسب قدرت حاکم اجرا شود و آدم‌ها از روی خوف و ناتوانی در برابر قدرت حاکم بر جامعه به عدالت تن دهند بلکه جامعه‌ای مطلوب است که انسان‌ها بر حسب گرایش فطری خودشان به سمت احسان کشیده شوند. به عبارتی در بحث احسان، انسان از عدالت هم فراتر می‌رود یعنی در حدی عمل می‌کند که نیاز فردی‌اش در برابر توجه اجتماعی او بسیار حداقلی شمرده می‌شود. به بیان ساده‌تر انسان برای خودش سخت‌گیری می‌کند تا جامعه به رفاه بالاتری برسد. این انسان به مراتب ساخته شده‌تر از آن انسانی است که بر حسب عدالت، چیزی را دریافت می‌کند. 

در حقیقت در بحث عدالت بیشتر با یک نگاه از بالا به پایین و حاکمیتی طرف هستیم و در احسان برعکس. تمایز اصلی در مشارکتی است که در احسان بین افراد به‌وجود می‌آید تا جامعه شکل بگیرد.

بله، اصلاً در کلمه احسان، حسن یعنی زیبایی نهفته. به تعبیری وقتی شما خدمتی را انجام می‌دهید باید یک نوع زیبایی‌شناسی داشته باشید و بر اساس شناختی که از زیبایی‌های فطری وجود دارد، به تعامل اجتماعی و خدمات اقتصادی و رفاهی دست می‌زنید؛ بنابراین خیلی وقت‌ها اجرای عدالت خیلی زشت نمود پیدا می‌کند ولی احسان هرگز این حالت زشت و ناپسند را به خود نمی‌گیرد چرا که در هستی یک نوع زیبایی‌شناسی اتفاق می‌افتد.

 زیبایی که در احسان نهفته این است که دیگر آحاد جامعه را که در وضعیت بدتر از شما قرار دارند، بر خودتان ارجح می‌دانید و می‌خواهید آن‌ها بتوانند به حداقل‌ دست پیدا کنند، اگر چه شما راحت می‌توانستید به حداکثر دست پیدا کنید.

 بر حسب قانون عدالت می‌توانسته‌اید حداکثر را داشته باشید آن هم در حالی که کسانی هستند که به هر دلیلی مانند ناتوانی‌ها یا کاستی در عقل معیشتشان، عدم ارتباطاتشان یا به خاطر نداشتن خاندان پرقدرت و مکنت نتوانستند به یک رفاه لازم دست پیدا کنند.

این نظریه که حضرت رضا(ع) فرموده‌اند  «العدل و الاحسان موذن بدوام النعمه...» نشانگر این است عدالت و احسان به همین مرتبه‌ای که حداقلی‌اش عدالت و حداکثری‌اش احسان است، سبب استمرار نعمت در یک جامعه می‌شود؛ یعنی اگر قدم‌های مثبت و بزرگی در جهت رفاه جامعه به هر نحوی برمی‌دارید و اموالتان را در یک زمینه خاص وقف انسان‌های محروم می‌کنید نگران این نباشید که نعمت شما کاسته می‌شود، بلکه این سبب استمرار نعمت در جامعه خواهد شد.

 این جریان به یک عادت اجتماعی تبدیل می‌شود و می‌تواند در روز مبادا و زمانی که ما و فرزندانمان در شرایط بدی قرار گرفتیم، به همان دلیلی که ما به داد مردم رسیدیم، مردم به داد شما برسند و در نتیجه امنیت اجتماعی شما افزایش پیدا کند. شما مگر چه اندازه توانایی دارید که از تمام جهات بتوانید توازن اقتصادی رفاهی خود را تأمین کنید، یک جاهایی هست که هر کسی می‌تواند سقوط کند اما وقتی جامعه طوری تمشیت کرده که همه بخش‌های آن مراقب همدیگر هستند و احساس وظیفه می‌کنند که در شرایط بد به داد هم برسند، چنین جامعه‌ای که بر اساس احسان پایه گذاری شده، امنیت بیشتری برای رفاه و شرایط مادی بهتری فراهم می‌کند. 

چرا باید حضرت رضا(ع) را در گسترش دادن این مکتب متمایزتر از بقیه دید؟

بر اساس تحقیقاتی که انجام داده‌ام برایم مشخص شده مبدأ این نظریه نخست قرآن کریم است و دوم اینکه حضرت رضا(ع) در این زمینه آموزه‌های بسیاری دارند و بعد نیز از طریق ایشان به تفکر اسلامی افزوده شده است. کسانی که اصحاب ایشان بوده‌اند و یا افرادی که به لحاظ طریقت‌های معنوی در خلال تاریخ به ایشان وابسته بوده‌اند به صورت طبقه‌ای بعد از طبقه دیگر این فرمایش حضرت رضا(ع) را ترویج کرده‌اند.

 یکی از عمده‌ترین مروجان مکتب محبت که در عرفان اسلامی به‌وجود آمده همین جریان مکتب احسان است.

 یکی از ظهورات احسان در تعاملات اجتماعی، مهرورزی است. مبنای اصلی موقوفات و خدمات بزرگ و کارهای خیری که آحاد جامعه انجام می‌دهند مهرورزی است یعنی اگر محبت در بین افراد باشد، انسان هم به سمت احسان کشیده می‌شود؛ بنابراین محبت به عنوان یک جریان پراهمیت در مکتب‌های عرفانی اسلامی مطرح شده و می‌توان گفت از بین چهار پنج مکتب عرفانی که در جهان اسلام شکل گرفته، مکتب محبت یا مکتب عشق که به نوعی برداشت از همان نظریه احسان است، یکی از پرطرفدارترین آن‌هاست.

امروزه نیز چه در ایران و چه در جهان اسلام طریقت‌های عرفانی، عموماً به مکتب عشق و محبت بستگی دارند و این قضیه برای بنده اثبات شده که بیشترین ترویج این نظریه از طریق حضرت رضا(ع) بوده و به همین خاطر نیز امام رضا(ع) را امام رئوف می‌نامیم.

به نظر بنده پایه‌گذار مکتب محبت و احسان حضرت علی بن موسی الرضا(ع) است.

برخی مشایخ عرفانی می‌گویند ذکر حضرت رضا(ع) یا رئوف یا رحیم بوده است.

 انسانی که اهل معناست باید تجلی رأفت و رحمت باشد که یک بخش از آن در بحث‌های موقوفات روشن می‌شود؛ یک بخش نیز در همگرایی‌هایی که انسان به همنوعان خود دارد و الفاظ و احتراماتی که باید دررابطه با دیگران به کار ببرد است.

 اینکه خدا فرموده «یحبهم و بحبونهم» یعنی دوستی باید ظهور و بروز خارجی داشته باشد.

ظهور و بروز خارجی، یک بحثش موقوفات است؛ شما می‌آیی و از اموالی که برای خودت جمع کرده‌ای برای تباهی خودت استفاده نمی‌کنی بلکه آن را در خدمت رهایی و خدمت به مردم استفاده می‌کنی.

برچسب‌ها