سرمایه‌داری سال‌ها بود که توسط پیامبران خود یعنی روان‌شناسان و روان‌کاوها و با به خدمت گرفتن مدیران تکنوکرات به دنبال برتری مطلق فردگرایی بود، اما برای نیل به این هدف همواره با رقبایش در حال جنگ بود؛ در این میان کرونا برای سرمایه داری همان فرصتی را فراهم کرد که جنگ جهانی دوم برای آمریکا؛ به عبارت صریح تر ظهور این ویروس از چند جهت در خدمت نگاه‌های انسان شناسی سرمایه داری درآمد و سبب بازتولید آن در ابعاد هستی شناسی و معرفت شناسی شد.

«نمایش خانگی» علیه خانواده!

اول از همه اینکه کرونا، انسان را در قفس تنهایی رها کرد و به تعبیری جسم نحیف و جان روان زده او را در اختیار این نگاه قرار داد و در قراردادی نانوشته حفاظت از جسم دنیایی را کعبه آمال انسان ساخت. مضاف بر این، از آنجایی که این انسان باید وقتش را به‌واسطه خطرات حضور در اجتماع، در انزوا گذراند، باید به سرگرمی هایی پناه می‌برد که دست بر قضا توسط همین رژیم سرمایه داری تولید شده بودند. هر چند نقش شبکه‌های اجتماعی بر بستر مجازی در این مقطع نیز پررنگ شد، ولی نباید از آنچه در خصوص پلتفرم‌های VOD در این میان اتفاق افتاد، غافل بود. آنچه به طور کلی از شکل و شمایل این پلتفرم می‌توان فهم کرد، حرکت در ادامه مسیر صنعت سرگرمی با چند تغییر فرمی و محتوایی نسبت به تولیدات رسانه ملی و حتی نمایش خانگی است. بالطبع اقتضائات این پلتفرم، مخاطب محوری و حجم دسترسی پذیری او را پررنگ می‌کند. من در این نوشتار قصد ندارم به کلیت نقش این پلتفرم در عصر فراگیری کرونا بپردازم، بلکه می‌خواهم روی تصویری از انسان و جامعه ایرانی دست بگذارم که در این مقطع و در پلتفرم‌های VOD چون نماوا و فیلیمو در قالب سریال‌های عامه پسند و پرمخاطبی چون «ملکه گدایان»، «می خواهم زنده بمانم»، «قورباغه» و «زخم کاری» ارائه گردید.   

عصبیت در پیوند با اراده‌های  قدرت‌طلب

دال مرکزی این سریال‌ها را اگر بخواهیم در یک عبارت کوتاه جا بدهیم، این است و تمام: فردگرایی معطوف به قدرت. اگر نیچه ای که زمانی گفت علی‌الظاهر انسان‌های این عصر را می‌توان معطوف به قدرت تعریف کرد، پای این سریال‌ها می‌نشست، شاید می‌توانست این تکمله را در ادامه بیاورد که اراده معطوف به قدرت در دوره پست مدرن، پیوستی به نام هیستریک بودن را نیز به خود گرفته است. تک تک سریال هایی که از آن‌ها نام برده شد، همه کاراکترهایی دارند که سوژه این جهانی هستند و خود را بی توجه به وجود عالم دیگر یا حضوری الوهی، سوژه اصلی جهان قرار داده اند. به تعبیری کاراکترهای اصلی این تولیدات نمایشی، بدون‌استثنا در خصوص چگونه زیستن خود یا دیگران تصمیم می‌گیرند، گویی که بر کرسی و عرش خداوندی تکیه داده‌اند. نکته مهم تر اینجاست که نحوه شخصیت پردازی و پیرنگ داستان‌ها به گونه‌ای است که کاراکترهای هیستریک در پیوند با جامعه ای از همین جنس مدام این پیام را به مخاطب مخابره می‌کنند که برای زنده ماندن و قدرتمند شدن هیچ سازوکاری جز افزودن بر جنبه‌های هیستریک، عصبیت و فعال تر کردن گرگ درون برای نفی همه «دیگری» ‌ها در هر سطحی- از خداوند گرفته تا دوستان و حتی خانواده- وجود ندارد. در خوشبینانه ترین حالت اگر هدف چنین تولیداتی را صرفاً سرگرمی نیز بدانیم، باید اعتراف کنیم قطعاً برآیند مثبتی برای مخاطب و جامعه هدف از دل چنین سازوکاری بیرون نخواهد آمد و در دورانی که امید عمومی به‌واسطه بحران کرونا به شدت تضعیف شده است، درنهایت منجر به سرعت گرفتن رشد فردگرایی خواهد شد.  

تقویت ایده انسان رقابتیِ بی‌حد و مرز

رشد فردگرایی اینجاست که انسان را بیش از پیش در اختیار رژیم سرمایه داری و به خصوص سبک زندگی پول محور مدرن قرار می‌دهد. فردگرایی یا به تعبیر بهتر، عالم فردانگاری موجب می‌شود تا به مرور انسان خانواده گریز یا خانواده ستیز گردد و بعد از فاصله گرفتن از خانواده هسته ای، به سمت یک تجرد تمام عیار حرکت کند. این خروجی اولی است که می‌توان با تکرار ایده‌های محوری این سریال‌ها در ذهن و روان مخاطبان ایرانی به انتظارش نشست، آن هم برای جامعه‌ای که تبعات تضعیف نقش خانواده و شبکه حامی خویشاوندی در آن غیرقابل تصور است. خروجی بعدی که می‌توان از این تولیدات متصور بود، تقویت ایده انسان رقابتیِ بی‌حد و مرز و نشاندن او به جای انسان ایثارگر در یک جامعه مبتنی بر اخوت و برادری است. سال‌ها متفکران برخلاف نگاه عاریه‌ای این سریال‌ها در تلاش هستند تا ثابت کنند چنین نگاهی از حیث انسان شناسی درست نیست و اسلام و سنت ما خود از نوعی انسان سازی برخوردار است. درست نقطه مقابل تلاش این متفکران، گویی فیلم‌سازان کمر همت به تصویرکردن جامعه‌ای بسته‌اند که به صورتی عجیب و غیرطبیعی مریض و مشحون از انسان‌های درنده است. عجیب و غیرطبیعی بودن چنین تصویری طبیعتاً در دراز مدت می‌تواند افق تیره‌ای از کنش انسان‌ها را بازنمایی کند آن هم در حالی که پیش چشم همین جامعه، امروز تصویر دیگری از ایثار و از خودگذشتن بسیاری از افراد داوطلب در پنجمین پیک کرونا در بیمارستان‌ها و غسالخانه‌ها در حال رقم خوردن است. تصویر مورد تأکید کارگردان‌ها در این سریال‌ها با چشم‌پوشی از این واقعیت‌ها، نه تنها می‌خواهد سبک زندگی جامعه را متأثر کند بلکه گویی درصدد است کل جامعه را ابژه متد وحشتناک خودش قرار دهد به این معنا که هر ایرانی باید توان تبدیل شدن به انسان‌های غیرمعقول و هیستریک این سریال‌ها را برای پیمودن پله‌های ترقی داشته باشد. این متد خودش خبر از مواجهه با موج جدیدی از نیهیلیسم افراطی را می‌دهد که قصد دارد همه ارزش‌ها را دود کند.

غالب کردن جهان‌بینی سوداگری در قالب سرگرمی

هر چند این نگاه یعنی سلطه انسان قدرت طلب و زیرک و دغل کار ریشه در تحولات ابتدایی قرن ۱۹ و شکل گیری یک انسان اقتصادی بود که بازار ارزش‌های او را تعیین می‌کرد، اما سؤال اینجاست چرا باید چنین نگاهی بازتولید شود و نگاه متعهدمحور مبتنی بر جهان بینی اسلامی که ارزش‌های جامعه برایش اولویت داشت، دوباره جایش را به صنعت سرگرمی‌ای بدهد که دوباره می‌خواهد جهان بینی انسان سوداگر عصر مدرن را در قالب سرگرمی به جامعه غالب کند؟ دست آخر اینکه بد نیست این سؤال را نیز از خودمان بپرسیم که چرا باید مدام روی این گزاره تأکید شود که باید از سبک زندگی جمعی و ایثارگونه دست بکشیم تا بدن هایمان به سوژه جهانی بدل شوند و در ادامه تسلیم ساختن جهانی مطلوب برای این انسان طغیانگر باشیم.  

برچسب‌ها