خردمند

  • من بنده آنم که خموشی داند

    روزمره نگاری

    من بنده آنم که خموشی داند

    حال صدایش خوب نیست، حال لهجه دلبرش... مثل آن‌وقت‌ها که کشک بادمجان پرگردو و پیازداغش را می‌چید روی میز و تک تک همکاران را با خطاب «جان» برای خوردنش صدا می‌کرد... هیچ جوره از آن آدم بشاشِ باحوصله اثری نیست، از آن میترای خندان شیرازی.