نذر ارباب
-
نذر ارباب
کیست که آب بنوشد و یادت نکند
کیست که در عاشقانه دست هایت غرق نشده باشد!؟ دل نباخته باشد به ساحت ادب ت؟ کیست که بانو ام البنین را مدح نگوید؟ که نداند خیمه، عمو دارد؟ که نداند چشمان شیدا، عالمگیرند؟ که نداند عُشّاق، دودستی قلب شان را تقدیمِ یار می کنند؟
-
نذر ارباب
تاخت سمت آفتاب
پیش قراول، حُرّ شد... کوفی، وفا کرد... فرمانده، سرباز شد... نور تابید... سپاه و تیغ و شمشیر و ابن زیاد و اسارتِ نهر کجا بود؟... خبر این است حُرّ، حُرّ شد.
-
زرگرهای روسفید شهر
زرگرها، رسم دارند. رسمی که بند دل آدم را پاره می کند. محرم هر سال آنرا آرام و زیرپوستی، جار می زنند تا نفس در سینه حبس شود. تا خودش منبری باشد و موعظه ای.
-
نذر ارباب
زیر نور ماه
آبی، طلایی، سفید، صورتی و همه رنگ های عالم به قربانِ محرم ات مولاجان... خانه را حسینیه کرده ایم اگر قبول بفرمایید... با کتیبه و پرچم عزا، پوشاندیم چهاردیواری مان را... علم آویختیم و ستون ها را با نام شهدا، جلال و جبروت داده ایم... با نام دلیران دشت عشق.
-
فراوان در فراوان باید رفت
این روزها فراوان در فراوان باید رفت... دار و ندار را پشت سر گذاشت... السلام علیک ها روانه کرد و اوج گرفت.
-
باید مُنادی نینوا را باران شوم
ساری- باید از حرمله نپرسم. از شمر نپرسم. باید این روزها، افزون تر زیارت عاشورا را سلام بدهم و به اشک های رَجَزخوان، خوش آمد بگویم.
-
هزاران فرسخ حُزن تان را قربان...
ساری- اشک های بی پایان تان رواست... سکوت زاهدانه تان... که عاشورا، محشرِ عالم و آدم است...
-
نازدانه، نینوا را سیراب می کند
نه...! از گوشواره نمی گویم... از مَشک های تشنه و سیلی های سرخ... از خیمه های سوزان و هیاهوی نیزه ها و تازیانه ها...
-
روزهای کربلاست...
روزهای کربلاست... جز مُحرم و بنی هاشم و تاول و اشک، قلم نمی نویسد... جز اسب هایی که می تازند و تیرهایی که سه شعبه اند... جز علقمه ای که پریشان زلف ترین نهرِ عالم است...