داستان از جایی شروع میشود که میهمانی چند روزه با سو استفاده از حلم میزبان ؛ کنگر خورده وچنان لنگر میاندازد که دیگر خود میزبان هم جایی درخانه ندارد. میهمان حالا نه تنها خودش که جمعی از دوستانش را هم همراه میاورد وکاررا بجایی میرساند که میزبان صدایش درمیاید و اما چه کند که نهادهای مسوول ، در رودربایستی و هزار اماو اگر دیگر بی مسوولیت میشوند.
ما تقصیری نداشتیم. لااقل خودم را میدانم با اینکه دهها بار ته «جاغرق» را قدم زدهام یا دوچرخه سواری کردهام، اما هرگز زبالهای نریختهام. دیگران زبالهها را ریخته بودند و من و همکارانم صبح جمعه، پس از یک هفته کاری، تصمیم گرفته بودیم که حداقل مقداری از مسیر جاغرق به کردینه را تمیز کنیم.