قدس آنلاین/ رضا استادی: «اوج و فرود» ویژگی عادی و جاری حاکم بر زندگی بسیاری از هنرمندان است. کم پیش می‌آید هنرمندی برای مقطع و زمانی طولانی در اوج باشد. زندگی اغلب هنرمندان نوسان‌های خاص هنری دارد و گاه شاهد آثاری ضعیف و دور از انتظار از هنرمند هستیم. بدیهی است فعالیت‌های چهره‌های هنری هم مانند دیگر مردم جامعه، تابعی از حس و حال درونی آن‌هاست و گاه ممکن است تحت‌تأثیر این مسأله، شاهد آثاری غیر منتظره از آن‌ها باشیم.

 شرایط بهتر برای قهرمان «کفش‌هایم کو؟»

در کارنامه کاری کیومرث پوراحمد با سه نوع اثر شاخص مواجه هستیم؛ دسته اول مجموعه آثاری که از آن می‌توان با عنوان «سینمای فرهنگی» نام برد که اتفاقاً مهم‌ترین و بهترین فیلم‌های این کارگردان هستند. از مجموعه قصه‌های مجید گرفته تا آثاری مانند شب یلدا، اتوبوس شب و همین فیلم آخری او که موضوع این نوشته است.
 پوراحمد چند فیلم تجاری هم دارد؛ «نوک برج» بهترین آنها و «گل یخ» ضعیف‌ترین آن‌هاست که ثابت می‌کند او نمی‌تواند مانند دیگر همکاران خود، یک فیلم‌ساز گیشه‌ای صرف باشد و از قصه‌ای عاشقانه و دختر ـ پسری فیلمی‌جذاب بسازد. پوراحمد در تعبیری کلی «تکنسین صِرف» هم نیست و نمی‌تواند بدون دلبستگی به قصه و تعلق‌خاطر به مضمون، صرفاً یک فیلمنامه را مقابل دوربین کارگردانی کند که اگر از این ویژگی برخوردار بود، قطعا حاصل فعالیت او در سال1392 با فیلمنامه‌ای به نام پنجاه قدم آخر و‌ ترکیب بازیگرانی مانند بابک حمیدیان و طناز طباطبایی، قطعاً تبدیل به ضعیف‌ترین فیلم کارنامه کاری‌اش نمی‌شد. حالا کفش‌هایم کو؟ بازگشت مجدد او به عرصه فیلم‌سازی و اثبات این مسأله است که هنوز دوران فیلم‌سازی‌اش تمام نشده و همچنان می‌تواند با امکاناتی حداقلی، فیلمی‌ قابل قبول بسازد.

 بهترین انتخاب: کیانیان
در کلیت فیلمی ‌از جنس کفش‌هایم کو مسأله «انتخاب بازیگر» بسیار مهم است. فیلم بازیگری دارد که قرار است بار اصلی فیلم را به دوش بکشد و بیش از سایر عناصر اصلی دیده شود. جنس بازی در این نقش، که کیانیان عهده‌دار آن شده، شباهت زیادی به بازی تئاتری دارد و در سینمای ایران بازیگری با این توانایی که حالا برای مخاطب علاقه‌مند به سینما هم شناخته شده باشد و تماشاگر بابت دیدن او در سینما بلیت بخرد، چندان زیاد نیست و کیانیان یکی از بهترین و شناخته شده‌ترین آن‌هاست. بر همین اساس فیلم با یک مونولوگ طولانی آغاز می‌شود و تماشاگر از طریق شنیدن صحبت‌های کیانیان به سرعت وارد ماجرا نمی‌شود. پوراحمد این مرحله از فیلم را اصصلاحاً زیاد «کِش» نمی‌دهد و بدون مقدمه‌چینی‌های رایج و اضافی اعلام می‌کند قهرمان فیلمش آلزایمر دارد و حالا قرار است مواجهه چنین شخصیتی با شرایط تازه زندگی به تصویر کشیده شود و در دل این ماجرا هم اتفاق‌هایی رخ دهد.
انتخاب دیگر بازیگران فیلم نیز بر اساس انتخابات حساس نقش کیانیان صورت گرفته است. «بهاره کیان‌افشار» در نقش برادرزاده که در بخش‌های ابتدایی فیلم ارتباط نزدیکی با عموی خود دارد، جزو بازیگرانی نیست که بازی پُرحس و حالی از او شاهد باشیم و «مینا وحید» در نقش کیمیا دختر حبیب نیز بیشتر بازی‌اش متّکی به کلام و دیالوگ است و واکنش‌های حسی او به گونه‌ای نیست که نقش کیانیان را تحت‌تأثیر قرار دهد. به عبارتی ساده‌تر، کارگردان با چینش درست بازیگران پیرامونی کیانیان باعث شده توجه ما در طول فیلم صرفاً به نقش‌آفرینی او باشد و عناصر دیگر جز در مواقع خاص چندان توجه ما را جلب نکند.

 چند پرش داستانی
«کفش‌هایم کو؟» چند مقطع زمانی را دربرمی‌گیرد و فیلم چندین مرتبه این مقاطع را به مخاطب یادآوری می‌کند. ابتدا با نمایش شدت گرفتن آلزایمر حبیب، داستان به دو سال بعد رفته و از این مقطع دختر وی وارد داستان می‌شود. 12ساعت اول حضور کیمیا صرف آشنایی او با پدر می‌شود و در جایی دیگر هم فیلم به ما یادآوری می‌کند از زمان حضور دختر، سه تا چهار روز گذشته است. با تمدید مدت حضور کیمیا در ایران هم متوجه می‌شویم مقطع زمانی یک ماهه‌ای از آغاز ورود او به داستان گذشته است. این محدودیت زمانی، کارکرد مناسبی در فیلم دارد و باعث می‌شود قصه بدلیل روایت در بستری طولانی با مقاطع متعدد زمانی دچار مشکل نشود.
ویژگی قابل تامل دیگر فیلم این است که با وجود محور قرار دادن شخصیتی که هم آلزایمر دارد و هم خانواده‌اش را از دست داده، قصه تبدیل به اثری اعصاب خُردکن و ناراحت کننده نشده است. دلیل اولیه و اصلی این موضوع انتخاب بازیگری برای این نقش است که می‌تواند به نقش عمق دهد.
دلیل دیگر هم پختگی متن و نیز بکارگیری هوشمندانه عنصر طراحی صحنه و لباس است که فضای کلی خانه را از مکانی غم‌انگیز و محدود، به فضایی زیبا با زوایای فراوان قابل استفاده برای دوربین تبدیل می‌کند. در چنین فضایی است که حتی تنش‌های فیلم و عصبیت حاکم بر برخی قسمت‌ها، به مخاطب منتقل نمی‌شود.
پوراحمد در کلیت فیلم فضایی نوستالژیک را نیز مورد توجه قرار داده است. حجم فراوان موسیقی‌های قدیمی ‌حاضر در فیلم یکی از این عناصر است و می‌توان فیلمبرداری در فرودگاه مهرآباد بجای فرودگاه امام(ره) را نیز دلیل دیگری بر این امر دانست. در بخش‌های مختلفی از فیلم مشاهده می‌کنیم که حبیب با دخترش در سن کودکی در حال بازی کردن است. نکته قابل تأمل در این صحنه‌ها این است که او با همان گریم زمان حال در گذشته سفر می‌کند و با کودکی دخترش مواجه می‌شود.
نحوه داستان‌پردازی نیز کاملاً تابع الگوهای کلاسیک است. پوراحمد ساختاری کاملاً کلاسیک را در پیش گرفته که شامل همان «گره افکنی، گره گشایی» همیشگی می‌شود که بارها و بارها در سینما تجربه شده است. البته در این مقطع فیلم گرفتار ضعف‌هایی است، مثلا تا بخش‌های پایانی این مسأله از مخاطب پنهان می‌شود که علت قطع رابطه حبیب و پریناز چه بوده و در پایان فیلم به ماجرای دستگیری پریناز اشاره می‌شود. کارگردان چندین بار تلاش کرده با خروج شخصیت‌ها از فضای خانه، مانع از رخوت و  خطی شدن قصه شود. حضور در کارخانه کفش و نیز سفر به شمال دو بخش مهمی ‌است که در فیلم رخ داده است، اما از این منظر، آخرین ساخته پوراحمد دچار مشکل است و با وجود آنکه در برخی از صحنه‌ها، فیلم بشدت حسی است، در لحظاتی دیگر کُند پیش می‌رود. یکی از نکات جدی فیلم حضور شخصیت خدمتکار ـ با بازی شقایق فراهانی ـ است که پس از ورود به داستان، با کنجکاوی بهــــاره مشخص می‌شود فردی معتاد است و طی چند دیالوگ، مشکلات و مسایل اجتماعی بیان می‌شود. این قصه تناسبی با فضای کلی کفش‌هایم کو؟ ندارد و گویی تکه‌ای از یک اثر دیگر است که در میانه فیلم پوراحمد گنجانده شده است. این قصه اساساً مناسب این ژانر نیست و در هیچ کجای فیلم هم ارجاع‏های این‌چنینی نمی‌بینیم و به همین دلیل به علامت سوالی برای مخاطب تبدیل می‌گردد.
«کفش‌هایم کو؟» اثری امیدوارانه و اخلاقی است. قرار نیست مانند
«شب یلدا» قهرمان فیلم با تنهایی و بلایی که بر سرش آمده کنار بیاید. این بار شرایط بهتری در انتظار قهرمان تنهای فیلم است و البته ضد قهرمان فیلم هم عقوبت کار خود را می‌بیند.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.