۱۸ آبان ۱۳۹۵ - ۰۷:۱۷
کد خبر: 472985

قدس آنلاین / رقیه توسلی: در خانه ای ییلاقی، میهمان مردمانی ساده و خوش قلبیم. میهمان مادری با چهار فرزند که سه تایشان مدرسه نمی روند. آمده ایم به چهاردانگه ی نجیب...

دو تا از پسرهای این خانه که مشکل جسمی دارند و دختر بزرگ تر، تحصیل را ترک کرده اند. مادر، مشکل شان را هم اقتصادی عنوان می کند و هم اینکه در مقطع دبیرستان، روستایشان، بی مدرسه است و باید هشت کیلومتر را طی کنند تا در آبادی دیگر درس بخوانند و این، عملا برایشان میسر نیست.

پسرانِ معلول این خانه، باهوشند و در چند ساعت، استعداد نقاشی شان به ما ثابت می شود... و صبوری و منشِ نیک مادر... و بغض های دمادم دختر...

حکایتِ مدرسه ای که نیست، کودکانِ کم سن محروم از تحصیل، حکایتِ مادری که پدر هم باید باشد و حکایتِ نیاز، دل را می خراشد آن هم در بهشت. در سرزمین جنگل و نغمه و نعمت.

چه جور گاهی باید روایت کرد...؟ تا حق امین ها و یوسف ها درست مطالبه شود و از آرزوی مریم هایی گفت که کمک کار مادرند و چشم به راه معجزه.

چه جور می شود زیبایی این سرزمین را گشت و گذار کرد وقتی نگاهِ تنگدستی و محرومیت، هر قدم،  له ولورده ات می کنند؟

میزبان مان، بانوی زحمتکش و خوش اخلاقی ست که بارها در این چندساعت به خاطر سوز و سرمای اتاق عذرخواهی می کند و می گوید: هنوز برای روشن کردن بخاری زود است برای زمستان، هیزم کم می آوریم...

چه بنویسم...!؟ گاهی صورت های معصوم و بیمار و چشم انتظار، قلم را به اشک تبدیل می کنند و تمام زیبایی عالم را در محاق می برند.

همین "اَزنی"، "کنتا"، "لسورم" و ... را می گویم. همین مردمانی که با سیلیِ پاییز، صورت زندگی شان سرخ است اما در اقلیم شان هنوز باران می بارد...

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.