۸ بهمن ۱۳۹۷ - ۲۰:۰۰
کد خبر: 641823

خودمان را بسپاریم دست گرداننده ی فصل ها... خودم را می سپارم دست گرداننده ی فصل ها.

به گزارش قدس آنلاین، آیفون، زنگ می خورد و زنگ می خورد و بعد دکمه بفرماییدش را کسی فشار می دهد. در تکرارشوندگی لحظات شناورم که خانوم فیزیوتراپ از حیاط رد می شود و می آید تا برای صدمین دفعه راجع به الکترودها و ماساژورها و معجزه جریان گرما و برق بگوید.

بعدتر تکیه می دهم به انرژی مثبتِ گفتاردرمانی که تقلا دارد «عزیز» نگاهش را از او نگیرد و به ماهیچه های صورت و اصوات حنجره اش دل بدهد.

قاصدک وار بال می زنم، می چرخم و چشمم می افتد به ساعات نوشته شده روی دربِ یخچال... سرگیجه آور است... ۱۴ ساعت، ۱۴ عدد قرص سبز و قرمز و آبی و زرد... ردّ پیمانه های چای خشکی که خواهری می ریزد توی قوری را می گیرم و می دانم توکل، آدم را جای امنی فرود خواهد آورد.

گل ترمه می نشیند روی تخت. خانوم تزریقاتی به سِرم تازه، آمپول می زند و زمزمه می کند برای شفای همه بیمارانی که رگ شان را می گیرد، نشده که حمد نخواند. گلی نگاهش می کند. گلی به او می گوید خانوم سوزنی.

خودم را می سپارم دست گرداننده ی فصل ها... در این خانه خیلی خبرهاست! قاب عکسی که نوار سیاه دارد، هست. لب گزیدن های خواهری، سکوت برادرخان، استکان های چایی که نیم خورده برمی گردند، قابلمه هایی که عمه و خاله مهربانی می کنند و خنده هایی که گفتار درمان تجویز می کند باید دوباره برگردانیم و نمی گوید چه کسی؟ چگونه؟

خیلی چیزهای دیگر هم هست البته؛ آفتاب ولرم زمستان، گنجشک هایی که روی هُرّه پنجره پیدایشان می شود. دیالوگ های بی پروای گلی و آبان هم هست و آفرینشی که می خواهد یک تنه فریادرس چند عدد عمه و عمو باشد با دِسری به نام مشکافی.

خودم را می سپارم دست گرداننده ی فصل ها... تلفن با پایین ترین ولوم ممکنه زنگ می خورد. فرید برمی دارد. آقایی آنور خط به اطلاع می رساند کپسول اکسیژن را ساعت ۶ برای تحویل می آورند. عزیز زیر ماسک خوابیده.

آه نمی کشم، به در و دیوار نمی کوبم، پی اشک ها را نمی گیرم، سؤال پیچ نمی کنم کائنات را، تا مغز استخوان درد را صبر می کنم و فقط توی گوش سِرم ها و قرص هایی که غذای عزیز شده اند می گویم: یادتان باشد این زن، یک مادر است. او گردنِ زمین حق دارد.

انتهای پیام /

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.