۱۵ آبان ۱۳۹۹ - ۱۲:۳۳
کد خبر: 726642

پر رنگ‌ترین تصویر آبی که در ذهن همه علاقه‌مندان به فوتبال در ایران حک شده است، آخرین حضور منصورخان در آزادی با آن عصا و تن رنجور کنار نیمکت استقلال است. پیرمرد با آن موهای فرفری و سبیلی که هیچ گاه در طول دوران از حجمش کم نشد تا هر تارش گرو عظمت و بزرگی استقلال باشد با سکوتش استقلال را آرام و قدرتمند به جلو می‌راند.


قدس آنلاین: پر رنگ‌ترین تصویر آبی که در ذهن همه علاقه‌مندان به فوتبال در ایران حک شده است، آخرین حضور منصورخان در آزادی با آن عصا و تن رنجور کنار نیمکت استقلال است. پیرمرد با آن موهای فرفری و سبیلی که هیچ گاه در طول دوران از حجمش کم نشد تا هر تارش گرو عظمت و بزرگی استقلال باشد با سکوتش استقلال را آرام و قدرتمند به جلو می‌راند.

سرطان بی‌مروت اجازه نمی‌داد سرمربی باشد اما برق چشمانش از همان کنار نیمکت هم چراغ راه جنگ سربازان استقلال بود. منصور پورحیدری اگر امروز بود هیچ کدام از این مشکلات نبودند. سرگذشت منصور خان پور حیدری عجیب شبیه شخصیت اصلی رمان «پیرمرد و دریا» نوشته «ارنست همینگوی» است. در این رمان جاودانه ، تلاش پیرمرد و شکست‌ناپذیری او تا لحظه آخر صید ماهی درشت از آنجا می‌آید که او اعتقاد دارد «آدم را برای شکست نساخته‌اند. آدم ممکن است از بین برود، ولی شکست نمی‌خورد». او که در سالیان بی پولی دردانه آبی پایتخت را به دندان کشید و تا قله آسیا برد، در روزهای آخر حیاتش هم برای استقلال نفس کشید و اجازه نمی داد که بدخواهان چنگ بر چهره استقلال بیندازند. این روزها و در سالگرد فوت پدر استقلال بیشتر از قبل جای خالی او در این باشگاه احساس می‌شود. جنجال‌های اخیر، قهرمان نشدن‌های چند سال گذشته، گربه رقصانی‌های مدیران بی کفایت ، اعتراض بی پایان هواداران به اوضاع بغرنج باشگاه، بی‌حرمتی بازیکنان تازه به دوران رسیده به پیراهن استقلال و شاخ و شانه کشیدن‌های امثال استراماچونی و شفر همه و همه در سایه نبود بزرگ‌تری برای این باشگاه اتفاق افتاده است. پس از ناصرخان و منصورخان استقلال آب خوش از گلویش پایین نرفت و بازیچه قدرت طلبی مردانی شد که ریشه در آب و خاک استقلال نداشتند. شاید یک اخم، یک چشم غره و یا یک لبخند پدر استقلال کافی بود تا امروز این باشگاه را در چنین وضعیتی نبینیم. وضعیتی که در آن فرهاد مجیدی تنها به دو نایب قهرمانی اش و یک برد در دربی بنازد و استقلال را بدهکار خود بداند و بنویسد: «در سال گذشته که برای اولین بار مسئولیت هدایت تیم محبوبم را به عهده گرفتم هر چه زمان جلو رفت، بیشتر جای خالی این عزیزان را حس کردم، حتی کسب دو عنوان نایب قهرمانی و بردن «دربی» نیز باعث نشد که در مقابل حملات جیره خواران افسوس غیبت آن‌ها را نخورم» . طعنه‌آمیز اینکه همین خیره خواران پس از چشم بستن منصورخان حق او و خانواده‌اش را خوردند و با وجود تمام پیگیری‌ها حقوق و قراردادش را در سال‌های پایانی حضورش در استقلال بالا کشیدند. چهار سال از پرواز شماره 2 ابدی استقلال گذشته است و در این چهار سال استقلال چهار قهرمانی پشت سرهم دشمن ابدی‌اش را به چشم دیده و حسرت نداشتن بزرگ‌تر را خورده است. کاش منصورخان با همان عصا و همان سبیل‌ها هنوز بود و کسی جرئت نمی‌کرد منت سر قهرمان آسیا بگذارد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.