۹ آبان ۱۴۰۱ - ۰۵:۳۰
کد خبر: 823673

آدمی از کسی نمی‌آموزد در زمان تشنگی باید به سمت آب برود؛ برخی مفاهیم آموختنی نیستند. حرکت انسان به سوی کمال نیز در دسته‌ نیازهای فطری قرار می‌گیرد. آدمی خواسته و ناخواسته میل به رشد و زیاد شدن دارد.

نگاهی به کتاب «حرکت» علی صفایی حائری

اما مسئله زمانی شکل می‌گیرد که مسیر را دقیق تشخیص دهد و از صرفاً احساس زیاد شدن به حقیقت رشد برسد. آن زمان است که طی حرکت به سمت قله و در هنگامه‌ توفان سقوط نمی‌کند چرا که ریشه‌ درخت، او را نگه می‌دارد اما سنگینی سنگ او را سقوط می‌دهد. این حرکت کردن نیاز به تلنگر دارد تا آدم جای تکیه بر توهم زیاد شدن، ریشه در خاک کند و در پیچ و خم مسیر بازنماند. همچنین نیاز به تبیین ضرورت، جهت و نیازهای حرکت انسان است تا آدمی راه را از بیراهه بازشناسد. کتاب «حرکت» علی صفایی حائری (عین.صاد) سراغ این تبیین رفته و به تحلیل جریان فکری و تربیتی انسان پرداخته است. آنچه در این کتاب سبب تلنگر است آتش درون مرحوم صفایی حائری است که در جان کلمات ریخته می‌شود. آنجا که از ضرورت حرکت و رشد آدمی شروع می‌کند و می‌گوید: «ضرورت حرکت، باید از ضرورت نفس کشیدنمان هم بیشتر باشد تا بتوانیم به خاطر آن، حتی خون و جانمان را بدهیم. مادامی که ضرورت حرکت در این سطح درک نشده باشد، قطعاً انسان در راه می‌ماند؛ راه‌هایی که پرپیچ و خم و پرخطر است. راه‌هایی که پر از درگیری و رنج است» و آنجا که اضطرار به حرکت را از بن‌مایه و فطرت انسان می‌داند و کج مسیرها را معرفی می‌کند؛ «ضرورت حرکت، از ترکیب ما، از فطرت ما، از ساخت ما مایه می‌گیرد و به همین خاطر کسانی که حرکتی ندارند، مجبورند با تنوع‌ها خودشان را مشغول کنند. تنوع‌طلبی، نشان‌دهنده‌ نیازی است که ارضا نشده؛ مثل گرسنه‌ای که اگر به او غذا ندهند، کثافت‌ها را هم می‌خورد». اما تا زمانی‌که انسان قدر خویش را نشناسد می‌ماند و می‌گندد، چرا که نشناختن ظرفیت به شروعی برای حرکت ختم نمی‌شود. «اگر انسان اندازه‌ خود را شناسایی و ظرفیتش را شناخته باشد، حرکتش را شروع می‌کند و این حرکت برایش حتی از تنفس ضروری‌تر می‌شود؛ چون با هر نفسش می‌خواهد چیزی را بدست آورد». هنگامی که انسان قدر و ظرفیت خود را شناخت بنا بر آن امتداد عظیم، نیازهایی به همان عظمت حس خواهد کرد؛ نیازهایی که فاصله‌ با آن‌ها قدمی دیگر می‌شود در به حرکت درآمدن انسان. «ضرورت حرکت از این ناشی می‌شود که نیازهای آدمی، آماده و در دسترس نیستند. کسی که با این همه در رابطه است و برای این رابطه‌ها نیازهایی را احساس کرده، دیگر نمی‌تواند بی‌تفاوت و منتظر باشد؛ باید خود شروع کند و در این شروع، محتاج شناخت این نیازها و تنظیم و تأمین آن‌هاست». مرحوم صفایی حائری پس از ضرورت، جهت حرکت را مطرح می‌کند. اینکه انسان فطرتاً در جوشش است و مهم در این قدم، مشخص کردن جهت این انگیزش است. «هواها و هوس‌ها و عشق‌ها در ما وجود دارند. باید این نیروها تبدیل شوند و جهت بگیرند. باید ترس‌ها و بخل‌ها و حتی دردها و رنج‌های انسان تبدیل شوند. باید عقده‌هایش تبدیل شوند». آنچه جهت را مشخص می‌کند مقصد و هدف است و در مسیر حرکت، هدف چیزی بالاتر از عدالت و آزادی و رفاه و تکامل -که آرمان‌های کنونی انسان معاصرند- است، چرا که هدف برای چنین انسانی که حرکت برایش ضرورت دارد، رشد او است. هدف، نه تنها تکامل انسان و استعدادهای اول، که جهت دادن به استعدادهای تکامل یافته‌ او است. در مشخص کردن جهت حرکت سؤال این است اگر بنا شد حرکت کنیم در کدام سطح و محدوده وسعتی دنبال کنیم؟ اگر بنا شد پرورش دهیم و نمانیم، چه چیزی را پرورش دهیم؟ «باغبانی که قدر خود را می‌شناسد و نیازهای خود را می‌داند، بذرها را مفت به خاک نمی‌ریزد. یک دانه می‌دهد تا ۷۰۰ تا بدست آورد».
در مرحله‌ بعد علی صفایی حائری نیازهای حرکت را مطرح می‌کند. نیازهایی که «در رابطه با انسان»، «در رابطه با دیگران» و «در رابطه با محیط کار» مطرح است. در این بخش‌ها عین.صاد سراغ تحلیل برای رفع این نیازها می‌رود. «اگر آدمی ماندن را گندیدن دانست و حرکت و ضرورت آن را احساس کرد، باید حرکت کرده و در این حرکت، کندی و شتاب خود را کنترل کند. اگر کند برود، از پشت ضربه می‌خورد و مانع دیگران است. اگر شتاب بردارد، باید لرزش‌هایش، جهر و اخفاتش و بلندی و کوتاهی صدایش را کنترل کند».

خبرنگار: نوید سرادار

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.