اینکه در نخستین ساعت های انتشار خبر «پلاسکو» برخی ها در لابلای آتش و دود اخبار فوری و تایید نشده ، حرف از ۳۰۰ کشته بزنند و بعد یقه این و آن و از جمله شهردار تهران را بگیرند ، چندان غیر قابل پیش بینی نبود. 

شلیک به شهردار

اقدس آنلاین/ مجید تربت زاده : اینکه در نخستین ساعت های انتشار خبر «پلاسکو» برخی ها در لابلای آتش و دود اخبار فوری و تایید نشده ، حرف از ۳۰۰ کشته بزنند و بعد یقه این و آن و از جمله شهردار تهران را بگیرند ، چندان غیر قابل پیش بینی نبود. 

برای سیاست بازان خُرده پایی که نانشان را هر روز در روغن اخبار تند و تیز شبکه های مجازی می زنند چه دستاویزی بهتر از «پلاسکو» و آتشی که به جانش افتاد؟ اما اینکه خبر می رسد برخی اعضای شورای شهر نیز در اوج بهت و اندوه مردم ، کمک رسانی ، همدردی و رعایت حال بازماندگان را بی خیال شده و به کمپین های ضد این و ضد آن پیوسته اند و دارند طرح استیضاح « قالیباف» را به جریان می اندازند کمی حیرت آور است. بدون شک نمی شود در ماجرای فاجعه «پلاسکو» حرفی از شهرداری تهران و مسؤولیت هایش نزد اما در این حرف زدنها باید مراقب جریانهایی  بود که تلاش دارند تا آتش «پلاسکو» گرم است نان منافع جناحی خود را به تنور داغ این ماجرا بچسباند؟

طرقبه

سال ۱۳۴۰ و لابد در یکی از خانه ها و کوچه باغهای بخش ییلاقی «طرقبه» به دنیا آمد. در خانواده ای که به قول خودش اگر چه چرخ زندگی شان با هل دادن می چرخید و جلو می رفت اما جمعشان جمع بود و دلهاشان گرم. سالهای ۵۶ و ۵۷ که کار انقلاب بالا گرفته بود «محمد باقر» نوجوان شانزده هفده ساله ای بود که که درس، مشق ، کار های خانه ، کمک به خرج خانواده ، برابر انرژی و شور شوقش کم می آوردند. اوج بیقراری هایش همزمان شده بود با جرقه های انقلاب و او را کشانده بود به دنیای کتاب ، اعلامیه های امام«ره» ، جلسات مسجد کرامت و دیگر مسجدهای در مشهد و شده بود مشتری پروپاقرص سخنرانی های شهید هاشمی نژاد، دیالمه ، کامیاب ، رهبر انقلاب و ... .

جنگ

تا پیروزی انقلاب و بعدها ۱۸ سالگی اش راه زیادی نبود. جنگ که آمد انگار همه نوجوانان و جوان ها یمان را پیش از موعد بزرگ کرد! نوجوانی ها را گره زد به جوانی و جوانی ها را به بزرگسالی . «محمد باقر» و جوانی اش هم از این قاعده مستثنا نبودند . با عضویت در بسیج و حضور در کردستان ،بزرگ شدنش را آغاز کرد و بعدها با عضویت در سپاه و حضور در جبهه های جنگ، بزرگ و بزرگ تر شد. مسؤولیت در واحد اطلاعات و عملیات، فرماندهی گردان ، فرماندهی تیپ ۲۱ امام رضا(ع) ، فرماندهی لشکر ۵ نصر ، ۲۵ کربلا در زمان جنگ و فرماندهی قرارگاه نجف و جانشینی نیروی مقاومت بسیج پس از پایان جنگ دیگر مراحل بزرگسال شدن او هستند.

کاپیتان

جوان مو بور و چشم سبز دیروز در سال ۷۳ مرد باتجربه ای شده بود که فرماندهی قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا را در دست داشت. گرفتاری های پس از جنگ کم نبود اما آنقدر ها هم نبود که بتواند جلوی میل به درس خواندنش را بگیرد. هوای درس و تخصص به سرش زده بود. راه تحصیلات نظامی برایش باز بود اما به دانشگاه تهران رفت و در مقطع کارشناسی ارشد ،جغرافیای سیاسی خواند . سال ۷۶ که از سوی رهبری به فرماندهی نیروی هوایی سپاه منصوب شد در تهران دوره های فشرده و سخت خلبانی را گذراند و در فرانسه هم امتحان خلبانی ایرباس را داد. همزمان با فرماندهی نیروی هوایی سپاه از دانشگاه تربیت مدرس دکتری اش را گرفت. فرماندهی نیروی انتظامی ، ریاست ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز و شهرداری تهران را هم به این فهرست اضافه کنید. در ضمن خلبانی در ایران ایر و تدریس در دانشگاه هم هنوز ادامه دارد.

سیاسی یا غیر سیاسی؟

فرماندهی نیروی هوایی سپاه و نیروی انتظامی اگرچه جایگاه یا پستی سیاسی به نظر نمی رسید اما پای سردار سابق جنگ را به عرصه سیاست کشاند. نخستین تجربه پرداختن به سیاست او را می توان در یک شماره از روزنامه «کیهان » دید که در سال ۷۸ و چند روز پس از ۱۸ تیر و ناآرامی کوی دانشگاه منتشر شد. کیهان در آن شماره خود متن نامه گروهی از فرماندهان سپاه به رئیس جمهور وقت  و درخواست کنترل ناآرامی را به چاپ رساند :« ... با کمال احترام و علاقه به حضرت‌عالی اعلام می‌داریم کاسه‌ی صبرمان به پایان رسیده و تحمل بیش از آن را در صورت عدم رسیدگی، بر خود جایز نمی‌دانیم» . نام «قالیباف» نیز در کنار بیش از ۲۰ فرمانده دیگر سپاه از جمله سردار سلیمانی ، سردار رشید و ... به چشم می خورد.

بازهم فرمانده

سال ۷۹ فرمانده نیروی انتظامی شد. اگرچه راه اندازی پلیس ۱۱۰ ، تجهیز نیروی انتظامی به امکانات جدید و به روز و اجرای طرح امنیت اخلاقی با مشارکت کارشناسان و نخبگان دیگر سازمانها و همچنین کشف چند اسکله غیر مجاز قاچاق کالا را در زمان ریاست ستاد مبارزه با قاچاق را می توان از نقاط قوت کار او در آن سالها دانست اما منتقدانش اعتقاد دارند زیاده روی در دستگیری های سال های ۸۱ تا ۸۳ و احضار برخی روزنامه نگاران و روشنفکران از جمله نقاط ضعف  پرونده «قالیباف» است. خود او در این باره به رسانه ها گفت: « این افراد یا علیه امنیت ملی اقدام نموده و یا به ترویج ابتذال فرهنگی مشغول بوده‌اند و یک شبکه گسترده توزیع فیلمهای مبتذل را تشکیل  داده بودند و از آنها  ۱۳ هزار سی دی مبتذل کشف شده‌است.

دورخیز

اگر مسؤولیت های پیش از سال ۸۴  را دور خیز او برای ریاست جمهوری بدانیم باید بگوییم متاسفانه همین دورخیز و حتی نقاط مثبت دوران فرماندهی او در نیروی انتظامی بعدها دستاویزی برای منتقدانش شد تا در انتخابات ریاست جمهوری علیه او بگویند و بنویسند. آن سال «قالیباف» با کمی بیش از ۴ میلیون رأی در جای چهارم میان ۷ نامزد ریاست جمهوری قرار گرفت. البته شاید این میزان رأی را در نخستین حضور آشکار سیاسی بتوان امیدوار کننده دانست. شهریور همان سال او به شهرداری تهران رفت.

گاز انبری

سال ۸۸ گفت: «با جمع بندی از شرایط موجود ، نامزد انتخابات ریاست جمهوری نمی شوم» . نمی دانیم احتمال فتنه را حدس زده بود یا چون حمایت محکم جریان ها و جناح های سیاسی را پشت سر خودش نمی دید نامزد نشد؟ سال ۹۲ اما با شعار «ایران سربلند» دوباره وارد رقابت شد. بسیاری از تحلیلگران او را شانس نخست پیروزی در انتخابات می دیدند. اما این بار عبارت «حمله گاز انبری» و استفاده از آن در مبارزه با اغتشاش های دانشجویی که در مناظره و از سوی « روحانی» علیه او به کار برده شد ، به نظر همان تحلیلگران ورق را برگرداند. البته قضاوت اینکه آیا نامزد رقیب این عبارت را حساب شده و از پیش طراحی شده به کار گرفت یا خیر و اینکه آیا واقعاً همین یک عبارت ورق را برگرداند با شما!

... و اما پلاسکو

اینکه شهردار جایی مثل تهران باشی و ۱۱ سال شهردار ماندنت بی حاشیه و بی اما و اگر باشد توقع بیجایی است. «قالیباف» نیز بدون شک این را می داند و برای همین در پاسخ به شایعاتی که علیه فرزندانش در فضای مجازی به راه افتاد خیلی خود را به آب و آتش پاسخ دادن نمی زند. البته سردار سالهای دور جنگ که مدتها مشهور بود  با نیروهایش در جبهه ها دشمن را با روش گازانبری غافلگیر می کرد بخوبی می داند پیشینه مثبت و پر رنگش در جنگ و شهرداری تهران چیزی از مسؤولیت های شهرداری در برابر فاجعه « پلاسکو»  کم نمی کند.

برچسب‌ها