۴ تیر ۱۴۰۱ - ۲۱:۱۱
کد خبر: 805753

اغلب کشورهای عضو بریکس دارای پیشینه تاریخی تحت ستم امپریالیسم یا ارائه کمک‌های اساسی به مبارزات آزادی‌بخش ضداستعماری هستند. همه آنها تحت یک سیستم جهانی امپریالیستی که ثروت و قدرت را در تعداد انگشت شماری از کشورهای ثروتمند متمرکز می‌کرد و در عین حال دیگران را به حاشیه رانده بود، رنج برده‌اند.

برجام بی‌ریسک

شکل ائتلاف‌ها، پیمان‌های دسته‌جمعی و اتحادهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای تا حد زیادی می‌تواند آینده پیش رو را به نمایش بگذارد. تا سه دهه قبل، ائتلاف‌ها ذیل هژمونی «غرب» و به‌ویژه «آمریکا» تعریف می‌شدند اما پس از ناکامی‌های آمریکا در رهبری جهانی و دومینوی شکست‌ها در افغانستان و عراق، اوضاع تغییر کرد تا رفته‌رفته ائتلاف‌های غیرغربی که هژمونی آمریکا و نظم تک‌قطبی را به رسمیت نمی‌شناسند، سربرآورند. کشورهای بریکس یعنی برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی، پنج اقتصاد نوظهور پیشرو در جهان، یکی از نمونه‌های این ائتلاف‌سازی است. اصطلاح BRIC که از حروف ابتدایی نام‌های برزیل، روسیه، هند و چین تشکیل شده بود سال ۲۰۰۱ توسط جیم اونیل، رئیس تحقیقات اقتصاد جهانی موسسه سرمایه‌گذاری گلدمن ساکس ابداع شد و به دعوت چین، در سال ۲۰۱۰ به آفریقای جنوبی نیز گسترش یافت و بریکس نام گرفت. در سال ۲۰۲۱، کشورهای بریکس ۲۶ درصد از اقتصاد جهانی را تشکیل می‌دادند و جمعیتی بالغ بر ۳.۲ میلیارد نفر داشتند که بیش از ۴۰ درصد جمعیت جهان است.
چهاردهمین اجلاس سران بریکس روزگاری برگزار شد که جنگ اوکراین خطوط گسل مهمی را در به اصطلاح نظم بین‌المللی مبتنی‌بر قوانین، آشکار کرده است. ایالات متحده توانسته است متحدان اروپایی و آنگلوساکسون خود را متقاعد کند که تحریم‌های بی‌سابقه‌ای را علیه روسیه اعمال کنند و چین را در فشار همه‌جانبه قرار دهند. با این حال، اکثر کشورهای جهان درحال توسعه، استراتژی غرب برای تفرقه و تشدید تنش را رد کرده‌اند. مخالفت اصولی چین با تحریم‌های یکجانبه و تاکید این کشور بر راه‌حل مذاکره برای این بحران کاملا شناخته شده است. هند که ایالات متحده مدت‌هاست به دنبال پرورش آن به‌عنوان یک متحد پایدار علیه چین بوده است، در مخالفت خود با تحریم‌ها علیه روسیه نیز قاطعانه عمل کرده است. «سیریل رامافوزا»، رئیس‌جمهور آفریقای جنوبی، با بیان این حقیقت صریح مبنی‌بر اینکه جنگ اوکراین اساسا نتیجه گسترش ناتو بوده است، خشم رسانه‌های غربی را برانگیخت. حتی برزیل، درحالی‌که در دولت فعلی خود تمایل به جانبداری از ایالات متحده دارد، در رابطه با اوکراین موضع بی‌طرفانه‌ای اتخاذ می‌کند.
کارلوس مارتینز، نویسنده بریتانیایی و مفسر سیاسی در «گلوبال تایمز» دراین‌باره با این توضیح نوشت: «کشورهای بریکس اساسا در مورد بحران کنونی اروپا همسو هستند. این نمادی از الگوی نوظهور هماهنگی میان بریکس و به‌طور کلی در میان کشورهای درحال توسعه است. کشورهای بریکس علاوه‌بر اینکه از نظر جمعیت انبوه زمین و فعالیت اقتصادی کشورهای بزرگی هستند، تا حدودی دارای مناطق جغرافیایی وسیعی هستند. با حمایت فعالانه چین از گسترش بریکس و توسعه «بریکس پلاس»، خانواده بریکس قرار است به انجمنی ضروری برای منافع جمعی کشورهای درحال توسعه و نوظهور تبدیل شود.
اغلب کشورهای عضو بریکس دارای پیشینه تاریخی تحت ستم امپریالیسم یا ارائه کمک‌های اساسی به مبارزات آزادی‌بخش ضداستعماری هستند. همه آنها تحت یک سیستم جهانی امپریالیستی که ثروت و قدرت را در تعداد انگشت شماری از کشورهای ثروتمند متمرکز می‌کرد و در عین حال دیگران را به حاشیه رانده بود، رنج برده‌اند. به این ترتیب، ایده‌های ضدهژمونیک عمیقا در هر یک از این کشورها ریشه دوانده است و کار مجمع بریکس تا حد قابل‌توجهی بر دست در دست هم دادن برای مخالفت با هژمونیسم و ​​حمایت از چندجانبه‌گرایی و توسعه حاکمیت متمرکز است.
این ویژگی تاریخی و سیاسی، بریکس را عمیقا با بلوک‌های تحت رهبری غرب مانند ناتو متفاوت می‌کند. نقش اساسی ناتو تحکیم، دفاع و گسترش هژمونیسم ایالات متحده و اجرای پروژه برای یک قرن جدید آمریکایی است. در همین حال، همان‌طور که وانگ یی، وزیر امورخارجه چین اخیرا اشاره کرد، هدف AUKUS  که اخیرا راه‌اندازی شده است، «حفظ سیستم هژمونی تحت رهبری ایالات متحده و به خطر انداختن منافع کلی و بلندمدت کشورهای منطقه است.»
ماموریت تاریخی بریکس اساسا تحکیم، دفاع و گسترش نظم بین‌المللی چندقطبی براساس قوانین بین‌المللی و سازمان ملل متحد و غلبه بر قرن‌ها توسعه نیافتگی و نابرابری ریشه‌دار بین شمال و جنوب جهانی است. در نشست وزرای خارجه بریکس در ۱۹ ماه می‌ سال جاری، شی جین پینگ، رئیس‌جمهور چین وظایف سطح بالای کشورهای بریکس را خلاصه کرد: «مخالفت با هژمونیسم و ​​سیاست قدرت، رد ذهنیت جنگ سرد و تقابل بلوکی و همکاری با یکدیگر برای ایجاد یک جامعه جهانی امنیت برای همه.»

  هدف اصلی تشکیل بریکس
در روابط بین‌الملل دو مفهوم «موازنه قوا» و «موازنه تهدید» ضمن برخورداری از شباهت، از تفاوت ظریفی برخوردارند. براساس موازنه قوا، کشورها برای مقابله با بزرگ‌ترین قدرت با یکدیگر ائتلاف می‌کنند تا بتوانند در برابر آن دست به موازنه بزنند. علی‌رغم این دیدگاه اما یک تجربه عینی باعث شد این نظریه با تردیدهایی روبه‌رو شود. همکاری کشورها با آمریکا به‌ویژه پس از روی کار آمدن نظام تک‌قطبی نشان داد که امکان دارد کشورهای دیگر در برابر قدرت بزرگ‌تر دست به ائتلاف و موازنه‌سازی نزنند. نتیجه‌گیری اندیشمندان از دلایل عدم شکل‌گیری موازنه در برابر آمریکا چندان دقیق نبود؛ اما باوجود این، منجر به پیدایش نظریه موازنه تهدید شد.
براساس دیدگاه اندیشمندان روابط بین‌الملل در این برهه اغلب کشورهای جهان نسبت به آمریکا نظر منفی نداشتند و همین باعث شد به‌سمت موازنه‌سازی در برابر این کشور گام برندارند. البته این مساله به معنای نبود رقیب برای آمریکا نبود بلکه به این معنا بود که اغلب کشورها حاضر به ائتلاف و همکاری با رقبای آمریکا برای ایجاد موازنه در برابر واشنگتن نبودند.
دانشمندان با استفاده از این تجربه تاریخی دریافتند که کشورها صرفا علیه بزرگ‌ترین قدرت دست به موازنه نمی‌زنند بلکه زمانی وارد موازنه‌گری می‌شوند که از این قدرت احساس تهدید کنند. در اینجا بود که نظریه «موازنه تهدید» به‌عنوان دیدگاهی گویاتر جای نظریه «موازنه قوا» را گرفت. با وجود گویایی نظریه موازنه تهدید اما برخی برداشت‌ها برای رسیدن به این نظریه دارای اشکال بود. حقیقت آن است که یکی از دلایل عدم شکل‌گیری ائتلاف در برابر آمریکا برای موازنه‌سازی در برابر این کشور، قدرت بیش از اندازه زیاد واشنگتن بود. این قدرت به آمریکا اجازه می‌داد هرگونه قدرت تقابل‌جویی را با مشکلات زیادی روبه‌رو سازد. به‌عبارت دیگر دلیل عدم اجرای سیاست موازنه قوا از سوی بسیاری از کشورهای علیه آمریکا، نه فقدان تهدید از سوی واشنگتن بلکه احساس تهدید بسیار زیاد از سوی این کشور بود. در اینجا باید توجه داشت که دلایل عدم شکل‌گیری موازنه در برابر آمریکا حالتی ترکیبی داشته است. دسته‌ای از کشورها احساس تهدیدی از آمریکا نداشته‌اند و دسته بزرگ دیگر نیز به‌دلیل شدت قدرت آمریکا هرگونه موازنه‌سازی در برابر آن را ناکارآمد و زیان‌بار تشخیص می‌دادند. ازاین‌رو حتی رقبای واشنگتن نیز به‌سمت چنین اقدامی به شکل عیان گام برنداشتند بلکه منتظر زمان شدند. هنگامی که آمریکا در سال‌های ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ به ترتیب با اشغال افغانستان و عراق وارد تله‌هایی خودساخته ‌شده و در سال ۲۰۰۶ دورنمای شکستش در این جنگ‌ها مشخص شد، وضعیت تغییر کرد. بحران مالی ۲۰۰۸ نیز ضربه‌ای دیگر بر پیکره آمریکا بود. از این نقطه به بعد، کشورها متوجه شدند واشنگتن دیگر قدرت پیشین را برای مجازات ائتلاف‌های تشکیل‌شده علیه خود ندارد. این وضعیت باعث شد پس از ۵ سال از ایده شکل‌گیری گروهی به نام بریک توسط موسسه سرمایه‌گذاری گلدمن ساکس، در حاشیه شصت‌ویکمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد، وزرای امورخارجه کشورهای برزیل، روسیه، هند و چین گفت‌وگوهای مقدماتی را آغاز کنند. بعد از این اجلاس، رهبران ارشد بریک، در چهار نشست دیپلماتیک دیگر (یکاترینبورگ، سائوپائولو، ژاپن و لندن) به‌منظور محکم ساختن پایه‌های شکل‌گیری این گروه شرکت کردند. درنهایت در سال ۲۰۰۹ نخستین اجلاس سران بریک برگزار شد و کمی بعد هم آفریقای جنوبی به این گروه ملحق شد. درحقیقت از این برهه به بعد با توجه به لشکرکشی‌های آمریکا و استفاده بی‌رویه‌اش از حربه تحریم، کشورهای بسیاری احساس تهدید کردند و همزمان نیز به‌دلیل کاهش نسبی قدرت آمریکا و گرفتاری این کشور متوجه شدند که واشنگتن قادر به پاسخ‌دهی به ائتلاف‌های ضد خود نیست. البته قدرت‌های پیشین جهان و قدرت‌های نوظهور نیز ائتلاف‌های موازنه‌ساز خود در برابر آمریکا را از سطحی بسیار ابتدایی آغاز کردند تا بهانه‌ای به دست واشنگتن ندهند.

  بریکس و فرآیند موازنه‌سازی در برابر آمریکا
بریکس در ابتدای مسیر خود قصد تقابل‌جویی عیان در برابر آمریکا را نداشت بلکه برای ایجاد یک ساختار جهت تعدیل عملکردهای این کشور تشکیل شد. از نگاه اعضای این گروه با وجود تغییر جهان، غرب با استفاده از نفوذ برجای‌مانده از گذشته به‌دنبال حفظ برتری‌اش بر دیگران، به شکلی ناعادلانه بود. ازاین‌رو ‌باید ساختاری بر ضد این رفتار ناعادلانه غرب ایجاد می‌شد تا قدرت‌های بیرون‌مانده از دایره اثرگذاری و همچنین قدرت‌های نوظهور صدای خود را به شکل بلندتری به غرب برسانند.
بریکس در شرایط کنونی در مسیر حرکت میان دو نقطه است: از نقطه «تقابل‌جویی بالقوه» به نقطه «تقابل‌جویی بالفعل». هرچه غرب به‌مرور زمان برای حفظ برتری خود دست به استفاده بی‌رویه از ابزارهای قدرت می‌زند، بریکس نیز همانند دیگر ساختارهای تعادل‌ساز بیشتر از نقطه تقابل‌جویی بالقوه به‌سمت تقابل‌جویی بالفعل گام برمی‌دارد. به همین دلیل است که بریکس درعین‌حال که در برابر تحولات جهانی منفعل نبوده، اما سطح فعالیتش نیز حداکثری نبوده است.
اگر آمریکا به مسیر تقابل‌جویانه فعلی‌اش ادامه داده و بر شدت برخوردهایش با قدرت‌های پیشین جهانی مانند چین و روسیه افزوده و قدرت‌های نوظهور را نیز آزار دهد، احتمال دارد اعضای بریکس وارد اجرای سیاست‌های سطح بالاتری در حوزه موازنه‌سازی شوند.

  سلاح هسته‌ای و حق وتو در بریکس
از میان پنج کشور عضو بریکس، سه کشور دارای سلاح‌های هسته‌ای هستند. روسیه و چین توانایی ساخت موشک‌های دوربرد بالستیک با بردهایی بالاتر از ۱۰ هزار کیلومتر را دارند و از سلاح‌های هیدروژنی بهره می‌برند. هند نیز از بمب‌های هسته‌ای تاکتیکی پلوتونیومی بهره می‌برد که قدرت انفجاری بالایی دارند.
در این میان روسیه و چین موشک‌های بالستیک با قابلیت پرتاب از زیردریایی را در زیردریایی‌های هسته‌ای خود مستقر ساخته‌اند و هند نیز در چنین مسیری به دستاوردهای کلانی رسیده، هرچند تاکنون به مقصد نرسیده است.
آفریقای جنوبی در این میان کشوری به حساب می‌آید که سلاح‌های هسته‌ای خود را برچیده است. این کشور در دوران جنگ سرد با توجه به حمایت‌های بلوک شرق به رهبری شوروی از کمونیست‌های مستقر در آنگولا وارد ساخت سلاح‌های هسته‌ای شد اما پس از پایان جنگ سرد اعلام کرد به‌دلیل برطرف‌شدن این تهدید، تصمیم گرفته سلاح‌های هسته‌ای خود را کنار بگذارد. این مساله نشان می‌دهد آفریقای جنوبی کماکان دارای توانایی ساخت سلاح‌های هسته‌ای است و می‌تواند به‌سرعت چنین تسلیحاتی تولید کند.
برزیل نیز از اواخر دهه ۱۹۷۰ میلادی به فناوری غنی‌سازی دست یافته و دست‌کم چهار دهه سابقه غنی‌سازی دارد. یکی از مراکز غنی‌سازی برزیل ظرفیتی برابر با یک میلیون سو دارد. این ظرفیت می‌تواند در طول سال برای ساخت ده‌ها سلاح هسته‌ای مواد شکاف‌پذیر تولید کند. از سویی دیگر برزیل به‌دنبال ساخت زیردریایی‌های هسته‌ای است که نشان می‌دهد برازیلیا نیم‌نگاهی نیز به تقویت بازدارندگی هسته‌ای خود دارد.
در حوزه قدرت سیاسی و حق وتو، روسیه و چین دارای حق وتو در شورای امنیت هستند. هند و برزیل نیز نیز بیش از یک دهه است که به‌دنبال کسب کرسی دائم شورای امنیت هستند.

  شمولیت و گسترش‌پذیری بریکس
بریکس به‌طور همزمان هم ضدهژمون است و هم اهدافی غیرهژمونیک دارد. تلاش‌های ضدهژمون بریکس به‌دلیل روند روبه‌رشد هراس از تهدیدات آمریکا باعث جلب کشورهای بیشتری به این گروه می‌شود و همزمان به‌دلیل اهداف غیرهژمونیک آن کشورهای دیگر نسبت به اعضای تشکیل‌دهنده این گروه احساس تهدیدی ندارند. بریکس فاقد قدرت قاهره‌ای مانند آمریکا در بلوک غرب است که در آن تمام اعضا بالاجبار باید از آن اطاعت کنند. این درحالی است که بریکس با وجود هماهنگی میان اعضا فاقد راسی سلطه‌جو است. این ویژگی‌ها باعث شد از لحاظ نظری بریکس شمولیت‌پذیری بالایی داشته باشد.
از سویی دیگر بریکس تفاوت‌های دیگری نیز با رقبایش دارد. اتحادیه اروپا یا ناتو از لحاظ گسترش تقریبا به نقاط اوج خود رسیده‌اند و کمتر کشوری مانده که بتواند به عضویت این نهادها درآید. این درحالی است که بریکس می‌تواند ده‌ها کشور دیگر را به عضویت بپذیرد.
در اینجا باید به کشورهایی که نه در ساختار اما در چهارچوب اصولی بریکس قرار دارند نیز توجه کرد. اندونزی، ترکیه، ایران، پاکستان، ونزوئلا و... جزء کشورهایی هستند که تمایل زیادی برای همکاری با بریکس دارند. با درنظر گرفتن این کشورها بریکس از قدرت دوچندانی بهره‌مند می‌شود.

  موازنه غیرمتمرکز
انتظارات از بریکس در حوزه موازنه‌گری در برابر آمریکا نباید حالت حداکثری داشته باشد، زیرا راهبرد کشورهای اصلی موازنه‌گر بریکس را تنها خط موازنه نمی‌داند.
ایجاد موازنه و تقابل‌جویی با غرب توسط قدرت‌های جهانی به‌ویژه قدرت‌های سنتی شرقی مانند چین و روسیه به‌صورت متمرکز انجام نمی‌شود بلکه شکلی غیرمتمرکز دارد که در چند نهاد پراکنده شده‌اند. از یک‌سو پیمان شانگهای همانند یک ناتو و همچنین اتحادی مشابه اتحادیه اروپا البته در سطوحی بسیار پایین‌تر، عمل می‌کند و در سوی دیگر از آنجا که نمی‌توان تمام قدرت‌های معارض با آمریکا را در چهارچوب چنین سازمانی گرد آورد، سازمان‌های دیگری مانند بریکس نیز تاسیس شده‌اند.

  آرایش منطقه‌ای و بین‌المللی بریکس
هریک از کشورهای عضو بریکس یا بریکس‌پلاس در حوزه‌های اقتصادی و سیاسی در منطقه خود دارای قدرت بسیاری هستند. از سوی دیگر دو عضو آن یعنی چین و روسیه ضمن پوشش مناطق خود، دارای قدرت بین‌المللی نیز هستند. این دو قدرت بین‌المللی به‌دلیل ابعاد فراگیرتر توانایی‌های خود ظرفیت پیوند زدن و هماهنگ‌سازی قدرت‌های منطقه‌ای را در سراسر جهان دارا هستند. در این‌صورت توانایی‌های منطقه‌ای هر کشور می‌تواند در پیوند با قدرت منطقه‌ای عضوی دیگر از بریکس، قدرت بین‌المللی تولید کند. به‌عنوان مثال اگر در جنگ اقتصادی، قدرت‌های جهانی دست به تحریم انرژی آفریقای جنوبی بزنند، برزیل با تامین نفت این کشور می‌تواند تحریم‌های آفریقای جنوبی را ناکارآمد کند.

  بریکس به‌دنبال امنیت غذایی و انرژی
کشورهای عضو بریکس با توجه به تسلط غرب بر مناطق تولید انرژی و همچنین اثرگذاری‌شان بر تولید مواد غذایی به‌دنبال تضمین امنیت‌شان در چنین حوزه‌هایی هستند.
در حوزه امنیت غذایی روسیه و برزیل جزء کشورهای مطرح به‌حساب می‌آیند، به‌گونه‌ای که با جذب سرمایه‌گذاری‌های بین‌المللی کشت فراسرزمینی در این دو کشور رواج بسیاری یافته است.
کشوری مانند چین نیز برای تولید مواد غذایی نیازمند مناطقی برای اجرای طرح‌های کشت فراسرزمینی خود است. پکن در این حوزه حتی وارد سرمایه‌گذاری در کشورهای آفریقایی شده است اما در صورت بروز بحران، کشورهای بی‌ثبات و البته ضعیف آفریقایی قادر به تضمین جریان برگشت محصولات کشاورزی به چین نخواهند بود و این درحالی است که روسیه و برزیل قادر به ارائه چنین تضمین‌هایی هستند.
در حوزه انرژی تنها دو کشور بریکس دارای ظرفیت صادرات هستند و علی‌رغم تولید بالای نفت و گاز از سوی روسیه، برزیل مقدار کمی نفت به بازارهای جهانی ارسال می‌کند. از این رو و با توجه به نیازهای گسترده نفتی چین و هند بعید به نظر می‌رسد که بریکس بدون گسترده کردن چتر همکاری خود قادر به خارج کردن تامین انرژی خود به مناطق خارج از سیطره غرب باشد. به همین دلیل بریکس تلاش دارد نه به‌صورت همکاری کامل، بلکه به‌صورت همکاری حاشیه‌ای وارد همکاری با کشورهای صادرکننده انرژی مانند ایران شود که تحت‌تسلط غرب قرار ندارند.

  بریکس و انرژی ایران
قدرت‌های شرقی می‌دانند اگر ایران را وارد ساختارهای شرقی نکنند، با توجه به فشار گسترده‌ای که انرژی به مناسبات ایران وارد خواهد ساخت، تهران راهی جز تعمیق همکاری با غرب ندارد. این موضوع فارغ از مسائل ارزش‌گذارانه یک مساله برآمده از واقعیت‌های آتی است.
 اروپا به‌شدت به انرژی نیازمند است و تنها منبع مجتمع و قابل‌اتکا برای تامین آن ایران است که به‌شدت نیز نیازمند منابع مالی و فناوری است. همچنین باید توجه داشت اروپا می‌داند ایران هرچند هم‌اکنون بر منابع انرژی غرب آسیا مسلط نیست اما بازتاب قدرتش، سایه‌ای از این تسلط را بر سر منابع موجود منطقه‌ای گسترانیده است.
از این رو نیازمندی شدید اروپا به انرژی، منابع گسترده انرژی در ایران و تسلط مستقیم یا بازتاب قدرت تهران بر منابع موجود در منطقه و همچنین نیاز این کشور به منابع مالی و فناوری، باعث ظرفیت پیوند میان اروپا و ایران در آینده خواهد شد. روسیه و چین اگر از هم‌اکنون مانع از اعمال فشارها بر ایران نشوند، ایران یا براساس فشار در شرایط کنونی یا برپایه منافع در آینده به‌سوی همکاری و پیوند با اروپا سوق داده خواهد شد.
از این رو تلاش‌های قدرت‌های شرقی برای تزریق مستقیم ایران به ساختارهای غیرمناقشه‌برانگیز مانند شانگهای و همچنین تزریق حاشیه‌ای به بریکس در جریان است.

  ایران و عضویت در بریکس
عضویت ایران با عضویت در سازمان شانگهای متفاوت است. شانگهای یک سازمان منطقه‌ای به‌شمار می‌رود که کشورهایی مانند تاجیکستان و قرقیزستان نیز در آن عضویت دارند. برخلاف این سازمان که صرفا دست به جذب قدرت‌ها نمی‌زند، بریکس تنها به‌دنبال وارد کردن قدرت‌ها به درون ساختارهای خود است. هرچند کشورهای دیگری نیز وارد ساختارهای بریکس شده‌اند اما این ساختارها حاشیه‌ای بوده و شامل بریکس پلاس می‌شود. وارد کردن کشوری مانند ایران به بریکس درحالی‌که هنوز کشورهای زیادی وارد ساختار اصلی آن نشده‌اند، یک پیام تقابل‌جویانه برای غرب دارد. اگر چین و روسیه دست به همکاری با برزیل یا آفریقای‌جنوبی می‌زنند، این تلاش هرچند تقابل‌جویی با آمریکا تلقی می‌شود اما نمی‌توان سطح آن را با کشوری مانند ایران سنجید.
محور مقاومت به رهبری ایران عملا درحال یک درگیری همه‌جانبه سیاسی، اقتصادی و نظامی با آمریکاست و عضویت آن در بریکس به این معناست که موسسان این گروه درپی تقویت تهران در مبارزه‌اش با واشنگتن هستند، موضوعی که برخورد آنها با غرب را نیز تشدید می‌کند. کشورهای عضو بریکس حتی اگر خواستار تقابل‌جویی با آمریکا باشند، تلاش می‌کنند این اقدام را با شیبی ملایم پیش ببرند تا قادر به جذب کشورهای بیشتری باشند.

منبع: فرهیختگان

برچسب‌ها