زمانی که دونالد ترامپ در آمریکا به ریاست جمهوری رسید زمانی بود که آن قدرت تک قطبی آمریکا به شدت روبه افول بود، از این رو ترامپ به میدان آمد تا عقربه های ساعت بین المللی را به عقب برگرداند.

سیاست بازگشت به عقب آمریکا به امید بازیابی قدرت

به گزارش گروه بین الملل قدس آنلاین، تردیدی نیست که همیشه قضاوت در مورد شخصیت های مختلف با دوره، ادبیات و قواعد آن مرتبط بوده تا این قضاوت دقیق و عادلانه باشد و از نظر عموم مهمترین و برجسته ترین شخصیت های تاریخ کسانی هستند که یا شرافت محض داشته و قهرمان بوده اند یا سرکش محض و طغیانگر بوده اند.

از آنجایی که اکنون در پیچ تاریخی حساس و مهمی قرار داریم شخصیتی وجود دارد که وارد تاریخ ما شده و تحلیل و بررسی این شخصیت در ترازوی سیاست بین الملل ضروری است؛ چراکه اکنون جنگی بر انسان های آزاده تحمیل شده و ضرورت دارد تا دشمن به طور دقیق شناسایی و معرفی شود تا را ه های موفقیت آمیز دربرخورد با او مشخص گردد.

طبیعتا این شخصیت کسی جز دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا نیست؛ کسی که بین تحلیلگران به تاجر معروف است اما باید دایره تحلیل را گسترش دهیم، چراکه این فرد جنگی آشکار را علیه محور مقاومت و تمام مخالفان امپریالیسم آمریکا به راه انداخته است.

پیش از ورود به تحلیل باید گفت که کشوری مثل ایالات متحده آمریکا در یک فرد خلاصه نمی شود و امکان ندارد که توسط یک فرد اداره شود، بلکه آنچه این کشور را اداره می کند ماحصل منافع سیاسی و اقتصادی است که موسسات مالی و تسلیحاتی به دنبال آن هستند و از این رو فردی را انتخاب می کنند که بتواند این منافع را محقق کند که این موضوع فتح باب مهمی برای تحلیل شخصیت ترامپ و طراحی طریقه مناسب در برخورد با اوست.

«ایهاب شوقی» تحلیلگر لبنانی در مقاله ای می نویسد: زمانی که دونالد ترامپ در آمریکا به ریاست جمهوری رسید زمانی بود که آن امپراطوری بزرگ آمریکا به شدت قدرت خود را از دست داده و دنیا از تک قطبی بودن وارد مرحله چند قطبی شده بود و از لحاظ تکنولوژی، تجارت بین المللی و استراتژی تحولات بزرگی روی داده بود که این موضوعات در کنار توسعه قدرت چین، کره شمالی و روسیه تهدیدی علیه منافع آمریکا به شمار می رفت؛ از این رو ترامپ به میدان آمد تا عقربه های ساعت بین المللی را به عقب برگرداند و آمریکا جایگاه قبلی خود را بازیابد که اینجا شرح چند موضوع ضروری است:

اول آنکه از اوایل قرن بیستم نظریه واقع گرایی در سیاست بین المللی جایگزین دیگر رویکردهای سیاسی شده و «هانس مورگانتا» بزرگترین نظریه پرداز واقع گرایی تاکید می کند که سیاست بین المللی عبارت است از یک عملیات برای تحقق منافعی ملی که استمرار نزاع و تهدید به جنگ را می طلبد و دیپلماسی  در زمانی که چند منافع متعارض وجود دارد، در این عملیات سهیم می شود، در مقابل، واقع گرایی جدید که از برجسته ترین نظریه پردازان آن «رایمون آرون» است به دیپلماسی راهبردی که در واقع یک نوع جنگ پیشرفته است اعتقاد دارد و تلاش می کند به جنگ ها وجهه قانونی بدهد.

اما  دونالد ترامپ به مفهوم قانونی بودن هیچ توجهی نداشته و تمام چارچوب های قانونی را زیرپا گذاشته و قطعنامه های بین المللی را نقض می کند که این رویکرد همان بازگشت به واقع گرایی قدیم است که جهان دستکم پس از تاسیس سازمان ملل از آن عبور کرده است.

ثانیا درمرحله ای که جهان چندقطبی شده است، «هنری کسینجر» تعریف دقیقی را از نظام بین المللی ارائه داده و می گوید از جهان دوقطبی در سطح نظامی و چند قطبی در سطح سیاسی و اقتصادی استقبال می کند. این در حالی است که ترامپ با تحقیر اتحادیه اروپا و تهدید تجارت جهانی این قاعده را شکسته و به دوران دو قطبی در تمام سطوح نظامی، سیاسی و اقتصادی و نیز دوران جنگ سرد بازگشته است.

سوم آنکه در علوم نظامی میزان قدرت عمومی شامل میزان قدرت هسته ای، میزان قدرت سنتی و میزان قدرت استراتژیک مبتنی بر تسلیحات هسته ای دوربرد و قاره پیما و نیز میزان قدرت تاکتیکی مبتنی بر تسلیحات هسته ای کوتاه برد و میان برد است و مفهوم بازدارندگی را مشخص می کند که در این عرصه نیز مشاهده می کنیم که ترامپ توافقنامه های راهبردی با روسیه را لغو کرده و به دنبال خلع سلاح اتمی کره شمالی است.

براین اساس می توانیم اینگونه نتیجه گیری کنیم که ما مقابل فردی قرار داریم که سیاست بازگشت به عقب را در پیش گرفته است، بدان امید که عقربه های ساعت را به عقب و آن قدرت پیشین آمریکا را بازگرداند؛ از این رو با این فرد باید در دوسطح مقابله شود؛ اول مقابله با سیاست زور از همان طریق و دوم به شکست کشاندن طرح بازگشت به عقب از طریق توسعه سیاست ها، ائتلاف ها و توان بازدارندگی.

برچسب‌ها